تبریک

عيد سعيد غدير خم

.

و غدير، روز حماسه جاويد، روز ولايت، روز امامت، روز وصايت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضايت و صراحت ‏شناخته شد. روز نعمت، روز شكرگزارى، روز پيام رسانى، روز تبريك و تهنيت، روز سرور و شادى و هديه فرستادن، روز عهد و پيمان و تجديد ميثاق، روز تكميل دين و بيان حق، روز راندن شيطان، روز معرفى راه و رهبر، روز آزمون، روز يأس دشمن و اميدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى كه پيروان واقعى مكتب حيات‏بخش اسلام آن را گرامى مى دارند و به همديگر تبريك مى ‏گويند.

 

اعمال

اعمال غدير 

 حادثه غدير حادثه بزرگي است و عيد غدير عيدي بزرگ و شايد شريفترين عيد مسلمانان است. در بيان ائمه عليهم السلام براي اين روز بزرگ اعمالي وارد شده است كه به برخي از آنان اشاره مي شود: 

 1ـ تحكيم بيعت با ولايت
 
همانگونه كه پيامبر اكرم بعداز نصب امام علي عليه السلام به امامت مسلمين به جماعت مسلمانان امر كرد كه با او بيعت كنند در سالروز آن حماسه جاويد پيامبر تجديد آن بيعت سفارش شده است. لذا زيارت اميرالمومنين و ساير ائمه مستحب است. به همين منظور ادعيه زيادي نيز وارد شده است.
 2
ـ

 اظهار سرور و شادماني
 
در وصف شيعه و شيعيان گفته شده است كه به شادي ما ائمه شادند و به حزن ما محزون و مسلم است كه عيد غدير شادي بخش ترين عيد ائمه است و شادماني شيعه در اين روز فرض است و هارون گويد در روز هيجدهم ذيحجه خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم كه فرمود: حقا كه روز غدير روز عيد فرح و سرور است .در روز عيد غدير اظهار فرح و  امير المومنين علي عليه السلام نيز فرمودند :
 در روز عيد غدير اظهار فرح و شادماني
کنید و برادران مسلمان خود را نيز شاد گردانيد. 

 3ـ مصافحه كردن
 
مصافحه يا دست دادن از آداب اسلامي است و در روز عيد غدير به آن تاكيد بيشتري شده است. امام علي عليه السلام فرمودند: روز عيد غدير هنگامي كه  يكديگر را ملاقات مي كنيد با هم مصافحه کنید.
 
ذكر مخصوص اين روز نيز هنگام مصافحه سفارش شده است؛ الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکین بولایت اميرالمومنين و الائمه عليهم السلام .ترجمه سپاس خداي را كه ما را از جمله درآويختگان به ولايت اميرالمؤمنين علي و ائمه عليهم السلام قرار داد. 
 

4ـ پيمان اخوت و برادري
 
از برنامه هاي اسلام ايجاد اخوت و برادري است. و به همين منظور پيامبر اكرم بين مسلمانان مهاجرين و انصار پيمان برادري بست و با پيمان اخوت علي را با خويش برادر نمود و در برخي از زيارات كه خطاب به پيامبر مي خوانيم: السلام عليك و علي اخيك علي بن ابيطالب عليه السلام يعني سلام بر تو و برادرت علي اشاره به همين برادري است .پيمان برادری و عقد اخوت بستن از اعمال وارده در روز غدير است و صيغه مخصوصي دارد كه در مفاتيح الجنان آمده است. 

 5ـ احسان و انفاق
احسان و انفاق از دستورات ويژه اسلامي است. اما در ايام بزرگ مثل عيد غدير بر  آن تأكيد بيشتري شده است. در سيره امام حسن عليه السلام است كه ايشان روز عيد غدير مهماني مي داد و شخص  امام علي عليه السلام نيز در آن مراسم شركت مي كرد .

 6ـ صله رحم
صله رحم از پسنديده ترين آداب اسلامي است و شرع مقدس اسلام بر مطلب تأكيد فراوان نموده است. اما در روز عيد غدير بر اين نكته سفارش بيشتري شده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: از كارهايي كه در روز عيد غدير مستحب است صله رحم است. 

 7ـ رفع حاجت مؤمنان
رفع حاجت مومنان از جمله اعمالي است كه اسلام براي آن ارزش خاصي قائل شده  است و ائمه آن را از چند طواف برتر مي دانند. در روز غدير اين عمل فضيلت بيشتري دارد. امام علي عليه السلام فرمودند :
كسي كه مؤمنان را در روز غدير تكفل كند نزد خداي متعال من ضامنش هستم  كه از كافر شدن و پريشان شدن در امان باشد یعنی رفع حاجت مؤمنان سبب عاقبت به خيري است .
8

ـ غسل كردن و لباس نو پوشيدن
امام صادق عليه السلام فرموده اند در روز عيد غدير پاكيزه ترين لباسهاي خود را بر تن بپوش. با غسل طهارت معنوي حاصل مي شود و با نظافت طهارت ظاهري.
9

ـ تشكيل اجتماع
در روز عيد غدير به جهت يادآوري روزي كه پيامبر به امر خداوند علي عليه السلام را به امامت امت اسلامي نصب كرد، بجاست در مراكز گوناگون گرد آييم و به ياد آن روز بزرگ و ثمراتش شادمان باشيم. ائمه سفارش كرده اند كه به جهت يادآوري مقام محمد صلوات الله عليه و آل او عليهم السلام اجتماعات تشکیل بشود .و خود نيز از اين گونه اجتماعات برپا مي داشتند .

10ـ دعا روزه و عبادت
روزه و دعا از اعمالي است كه در همه اعياد مورد سفارش و تأكيد است خاصه در روز عيد. غدير حسن بن راشد گويد: از امام صادق عليه السلام درباره عيد غدير پرسيدم و حضرت فرمود: اين عيد از عيد قربان و فطر برتر است. آن روز را روزه بگيريد و بر محمد و آلش زياد صلوات بفرستيد.

واقعیت غیر قابل انکار تاریخ

داستان غدير خم

سال دهم هجرت بود و پيامبر از آخرين سفر حج خود باز مي گشت، گروه انبوهي كه تعدادشان را تا صد و بيست هزار رقم زده اند او را بدرقه مي كردند تا اين كه به پهنه بي آبي به نام غدير خم رسيدند.

نيم روز هيجدهم ذي الحجه بود كه ناگهان پيك وحي بر رسول خدا صلی الله عليه و آله  نازل شد و از جانب خدا پيام آورده كه: «اي رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنين نكني رسالت او را ابلاغ نكرده اي و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد كرد» پيامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بيابان بي آب و در زير آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبري از جهاز شتران براي پيامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روي به مردم كردند. ابتدا خداي را سپاس فرموده و از بديهاي نفس اماره به او پناه جست و فرمود: اي مردم بزودي من از ميان شما رخت بر مي بندم، آنگاه مي افزايد چه كسي بر مومنين در ارزيابي مصلحت ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است همه يك سخن مي گويند خدا و پيامبر داناترند.

 رسول گرامي مي فرمايد: آيا من به شما از خودتان اولي و سزاوارتر نيستم و همگان يك صدا جواب مي دهند كه چرا چنين است. آنگاه فرمود: من دو چيز گرانبها در ميان شما مي گذارم يكي ثقل اكبر  كه كتاب خداست و ديگري ثقل اصغر كه اهل بيت منند. مردم، بر آنان پيشي نگيريد و از آنان عقب نمانيد. آنگاه دست علي (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد كه همگان او را در كنار رسول خدا ديدند و شناختند.  سپس فرمود: خداوند مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. اي مردم هر كس كه من مولا و رهبر اويم اين علي هم مولا و رهبر اوست و اين جمله را سه بار تكرار كرد و چنين ادامه داد: پروردگارا، دوستان علي را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدايا علي را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران اين خبر را به غايبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقي بود كه دوباره آهنگ روح بخش وحي گوش جان محمد صلي الله عليه و آله را نواخت كه:‌ «امروز دينتان را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پايان رساندم و اسلام را به عنوان دين برايتان پسنديدم» و بدين سان علي (ع) از جانب خداوند براي جانشيني پيامبر (ص) برگزيده شد.

  

سنديت واقعه غدير خم

مرحوم علامه امينى در کتاب الغدير خود نام راويان حديث غدير را به ترتيب زمان زندگى ذكر كـرده اسـت:
در ميان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر، در ميان تابعين 84 نفر، در ميان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر، در ميان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر، در ميان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر، در ميان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر، در ميان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر، در ميان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر، در ميان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر، در ميان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر، در ميان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر، در ميان علماى قرن يازدهم هجرى 12 نفر، در ميان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر، در ميان علماى قرن سيزدهم هجرى 12 نفر، در ميان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر.

حديث غدير در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب «مسند» امام احمد حنبل، در «سنن» ترمذى، «مسند احمد» و در «مستدرك» حافظ ابن عبداللّه حاكم نيشابورى به مضامين مختلف ذکر شده است.

 

مفهوم عيد

هيجدهم ذي الحجه روز غدير خم را مسلمين خصوصاً شيعيان عيد شمرده اند. لغويون عيد را از مشتقات ماده "ع و د" به معناي بازگشت مي دانند و در  نوروز بازگشت حيات را به پيكر سرد گرامي مي دارند، حياتي كه در هجوم خزان به سردي مي گرايد و در بيداد سرماي زمستان تا مرز نيستي پيش مي رود تا آنجا كه  گويي هرگز نبوده است. 

در مقام تطبيق اين نكته با موازين مكتبي و مذهبي بايد گفت عيد آدمي بزرگداشت بازگشت حيات معنوي انسان است. در چنين باوري نوروز انسان روزي است كه وي به خويشتن باز گردد و گمشده اش را دريابد. مثلاً در ماه مبارك رمضان آدمي بعد از سي روز جهاد و مجاهده با نفس سركش تمام ناخالصي هاي وجودش را ذوب مي كند تا عبوديت ناب در آن تجلي كند و آنگاه عيد فطر است. پس عيد اسلامي بازگشت حيات است و تعيين آن بر عهده شرع اقدس. غدير بنا بر اين تفسير هر دو شرط را دارد يعني هم بازگشت به خويشتن است و هم از طرف شرع مشخص شده است. غدير بازگشت حيات دوباره اسلام است، علاوه اينكه عيد غدير تشريع هم شده است.

در زير به نمونه هايي از رواياتي كه غدير را عيد شمرده اند اشاره مي شود  :

فرات بن ابراهيم كوفي از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه ايشان به نقل از پيامبر اكرم فرمودند :يوم غدير خم افضل اعياد امتي ؛روز غدير بزرگترين عيد امت من است .حسن بن راشد مي گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم: غير از عيد فطر و قربان براي مسلمانان عيد ديگري هم هست؟ فرمودند: بلي و اين عيد از آن دو عيد ديگر با فضيلت تر است .گفتم كدام روز است ؟فرمود: روز هيجدهم ماه ذي حجه عيد غدير خم .عرض كردم: قربانت شوم در آن روز چه اعمالي انجام دهيم؟ فرمودند: روزه بگيريد بر محمد و آلش صلوات بفرستيد ...... يقين بدانيد انبيا عليهم السلام روزي كه وصي خود را نصب مي كردند امر مي كردند كه آن روز  را جشن بگيرند.

 وقتي به سيره ائمه و پيامبر اكرم مراجعه مي شود در مي يابيم كه پيامبر و  امير مؤمنان و ساير ائمه با روز غدير به عنوان يك عيد برخورد كرده و  مسلمانان را به تبريك و تهنيت گفتن به هم دعوت کرده اند. امام حسن عليه السلام روز عيد غدير در كوفه مهماني بزرگي برپا مي داشتند.

 امام علي با فرزندان و گروهي از پيروانش بعد از نماز براي شركت در مجلس  به منزل امام حسن عليه السلام مي رفتند .و پس از اتمام مهماني امام حسن عليه السلام  هدايايي به مردم اعطا مي فرمود .لذا اين حركت امام حسن عليه السلام موجب شد مردم به روز عيد غدير عادت كنند.

غدیر در سیره امامان

عید غدیر در سیره اهل‏بیت(ع)

نویسنده:جواد محدثى

غدیر، تنها نه به عنوان «روزى تاریخى‏» ، بلكه به عنوان یك‏«عید اسلامى‏» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصى‏را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلكه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن‏را بزرگ داشت و برشكوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روزعظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین(علیهم السلام)احیاگردد.

مسابقه «غدیر» و «عیدگرفتن‏» این روز مقدس، به زمان ‏پیامبراكرم(ص)مى‏رسد. در دوران ائمه دیگر نیز این سنت دینى‏ادامه داشته و امینان وحى الهى، همچون امام صادق(ع)و امام‏رضا(ع)آن را آشكار ساخته و یادش را گرامى و زنده نگه مى‏داشتند. پیش از آنان نیز، امیرالمومنین(ع)احیاگر این عید بود.

رمز عید بودن «غدیر» نیز، كمال دین و اتمام نعمت در سایه‏تداوم خط رسالت در شكل و قالب امامت‏ بود. به فرمان پیامبر خدا(ص)مسلمانان مامور شدند «ولایت‏» را به‏صاحب ولایت تبریك گویند و با آن حضرت بیعت كنند. رسول خدا نیزبراین نعمت الهى شادمانى كرد و فرمود: «الحمدلله الذى فضلناعلى جمیع العالمین.»

آیه قرآن كه به صراحت، این روز را روز اكمال دین و خشنودى‏پروردگار از این واقعه و این تعیین وصى دانسته، رمزدیگرى ازعید بودن غدیرخم است. فرخندگى این روز و عظمت این مراسم و عیدبودن غدیر، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. این نكته راحتى «طارق بن شهاب‏» مسیحى كه در مجلس عمربن خطاب حضور داشت،فهمیده بود كه گفت: اگر این آیه(الیوم اكملت لكم‏دینكم...)(مائده / 3) در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیه‏را عید مى‏گرفتیم. هیچ یك از حاضران نیز حرف او را رد نكردند. خود عمر نیز سخنى گفت كه به نوعى پذیرش حرف او بود.

عید گرفتن غدیر

غدیر، تنها نه به عنوان «روزى تاریخى‏» ، بلكه به عنوان یك‏«عید اسلامى‏» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصى‏را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلكه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن‏را بزرگ داشت و برشكوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روزعظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین(علیهم السلام)احیاگردد.

همه این ویژگیها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمندپدید آورد، آنچنان كه رسول خدا(ص)و ائمه هدى و مومنانى كه پیروآنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از«عیدگرفتن‏» این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به این‏نكته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى كه ‏مى‏فرماید: «روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است كه خداى‏متعال مرا فرمان داد تا برادرم على‏بن ابى‏طالب را به عنوان‏پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین كنم كه پس از من به وسیله اوراهنمایى شوند، و آن، روزى است كه خداوند در آن روز، دین راكامل ساخت و نعمت را بر امتم به كمال و تمام رساند و اسلام رابه عنوان دین، برایشان پسندید.»

كلام دیگر پیامبر(ص)كه فرموده بود: «به من تهنیت‏بگویید، به‏من تهنیت‏بگویید.» نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر دركلام حضرت رسول است.

خود امیرالمومنین(ع)در ادامه خط پیامبر، این روز را عید گرفت‏و در سالى كه روز جمعه با روز غدیر مصادف شده بود، در ضمن خطبه‏ عید فرمود: «خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عید بزرگ وشكوهمند را مقارن قرار داده است كه كمال هركدام به دیگرى است،تا نیكى واحسان خویش را در باره شما كامل سازد و شما را به راه‏رشد برساند و شما را دنباله‏رو كسانى قرار دهد كه بانور هدایتش‏روشنایى گرفته‏اند و شما را به راه نیكوى خویش ببرد و به نحوكامل از شما پذیرایى كند. پس جمعه را محل گردهمایى شما قرارداده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاك سازد و آلودگیهاى‏جمعه تا جمعه را بشوید، نیز براى یادآورى مومنان و بیان خشیت‏تقوا پیشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداشهاى‏مطیعان در روزهاى دیگر قرار داده و كمال این عید، فرمانبردارى‏از امرالهى و پرهیز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست. پس‏توحید خدا، جز با اعتراف به نبوت پیامبر(ص)پذیرفته نیست و دین،جز با قبول ولایت‏به امر الهى قبول نمى‏شود و اسباب طاعت‏خدا جزبا چنگ زدن به دستگیره‏هاى خدا و اهل‏ولایت، سامان نمى‏پذیرد.

خداوند در روز غدیر، برپیامبرش چیزى نازل كرد كه بیانگراراده‏اش در باره خالصان و برگزیدگان است و او را فرمان داد كه‏پیام را ابلاغ كند و از بیماردلان و منافقان هراس نداشته باشد وحفاظت او را عهده دار باشد... .

(تا آنجا كه فرمود:)رحمت‏ خدا برشماباد! پس از پایان این‏تجمع، به خانه‏ها برگردید و به خانواده خود، وسعت و گشایش دهیدو به برادران خود نیكى كنید و خداوند را بر نعمتى كه ارزانى‏تان‏كرده، سپاس گویید. باهم باشید، تا خداوند هم متحدتان سازد، به‏یكدیگر نیكى كنید، تا خداوند هم الفت‏شما را پایدار كند، ازنعمت الهى به یكدیگر هدیه دهید، آن گونه كه خداوند برشما منت‏نهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته وآینده قرار داده است. نیكى دراین روز، ثروت را مى‏افزاید و عمررا طولانى مى‏كند. ابراز عاطفه و محبت‏به هم در این روز، موجب‏رحمت و لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانید، در این روز از وجودتان خرج‏خانواده و برادرانتان كنید و در برخوردها و ملاقاتها ابرازشادمانى و سرور كنید... »

آیین عید غدیر و ائمه

ائمه اهل‏بیت(علیهم السلام)، این روز را شناخته و شناسانده وآن را عید نامیدند و همه مسلمانان را به عیدگرفتن آن دستوردادند و فضیلت آن روز و ثواب نیكوكارى در آن را بیان كردند.

فرات بن احنف مى‏گوید: به امام صادق(ع)عرض كردم: جانم فدایت!

آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفه‏دارند؟ فرمود: آرى! با فضیلت‏ترین، بزرگترین و شریفترین روز عیدنزد خداوند، روزى است كه خدا دین را در آن كامل ساخت وبرپیامبرش محمد(ص)این آیه را نازل فرمود: (الیوم اكملت لكم‏دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا)گفتم: آن‏كدام روز بود؟ فرمود: هرگاه یكى از پیامبران بنى‏اسرائیل‏مى‏خواست جانشین خود را تعیین كند و انجام مى‏داد، آن روز را عیدقرار مى‏دادند. آن روز، روزى است كه پیامبر اكرم(ص)على(ع)را به‏عنوان هادى امت نصب كرد و این آیه نازل شد و دین كامل گشت ونعمت‏خدا بر مومنان، تمام‏شد. گفتم: آن روز، كدام روز از سال‏است؟ فرمود: روزها جلو و عقب مى‏افتد، گاهى شنبه است، گاهى یك‏شنبه، گاهى دوشنبه، تا... آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه كارى‏سزاوار است كه انجام دهیم؟ فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز وشكر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى كه خدا بر شمانهاد و ولایت ما را قرار داد. دوست دارم كه آن روز را روزه ‏بگیرید.

حسن بن راشد از امام صادق(ع)روایت مى‏كند كه: به آن حضرت عرض‏كردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان را جز عید فطر و قربان، عیدى‏است؟ فرمود: آرى اى حسن! بزرگتر و شریف‏تر از آن دو. پرسیدم: چه‏ روزى است؟ فرمود: روزى كه امیرالمومنین(ع)به عنوان نشانه ‏راهنما براى مردم منصوب شد. گفتم: فداى شما! در آن روز چه كارى‏سزاوار است كه انجام دهیم؟ فرمود: روزه مى‏گیرى و برپیامبر ودودمانش درود مى‏فرستى و از آنان كه در حقشان ستم كردند، به‏درگاه خدا تبرى مى‏جویى. همانا پیامبران الهى به اوصیاء خویش‏دستور مى‏دادند روزى را كه جانشین تعیین شده، «عید» بگیرند. پرسیدم: پاداش كسى كه آن روز را روزه بگیرد چیست؟ فرمود: برابربا روزه شصت ماه است.

عبدالرحمان بن سالم نیز از پدرش روایت كرده كه: از حضرت‏صادق(ع)پرسیدم: آیا مسلمانان غیر از جمعه، قربان و فطر، عیدى‏دارند؟ فرمود: آرى، عیدى محترم‏تر. گفتم: چه روز؟ فرمود: روزى‏كه حضرت رسول(ص)، امیرالمومنین(ع)را به امامت منصوب كرد وفرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه‏» . عرض كردم: آن روز، چه‏روزى است؟ فرمود: به روزش چه كاردارى؟ سال در گردش است، ولى آن‏روز، هیجدهم ذى‏حجه است. پرسیدم: در آن روز شایسته است چه كارى‏انجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و یادكردن محمدو آل محمد، خداوند را یاد مى‏كنید. همانا پیامبراكرم(ص) توصیه‏فرمود كه مردم این روز را عیدبگیرند. پیامبران همه چنین‏مى‏كردند و به جانشینان خود وصیت مى‏كردند كه روز تعیین جانشین‏را عید بگیرند.

امام صادق(ع)نیز روزه غدیرخم را برابر با صد حج و عمره مقبول‏نزد خداوند مى‏دانست و آن را «عید بزرگ خدا» مى‏شمرد.

در «خصال‏» صدوق از مفضل بن عمر روایت‏شده كه: به حضرت‏صادق(ع)عرض كردم: مسلمانان چند عید دارند؟ فرمود: چهارعید. گفتم: عید فطر و قربان و جمعه را مى‏دانم. فرمود: برتر از آنهاروز هیجدهم ذى‏حجه است. روزى كه پیامبرخدا(ص)، (دست)حضرت‏امیر(ع)را بلند كرد و او را حجت‏بر مردم قرار داد. پرسیدم: دراین روز، چه باید بكنیم؟ فرمود: با آنكه هرلحظه باید خدا راشكر كرد، ولى دراین روز، به شكرانه نعمت الهى باید روزه گرفت. انبیاى دیگر نیز این گونه به اوصیاى خود سفارش مى‏كردند كه روزمعرفى وصى را روزه بدارند و عید بگیرند.

در حدیث دیگرى در «مصباح‏» شیخ طوسى‏» امام صادق(ع)آن روزرا روزى عظیم و مورد احترام معرفى كرده است كه خداوند حرمت آن‏را برمومنان گرامى داشته و دینشان را كامل ساخته و نعمت رابرآنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویش‏را تجدید كرده است. امام، غدیرخم را روز عید و شادمانى و سرورو روز روزه شكرانه دانسته كه روزه‏اش معادل شصت ماه از ماههاى‏حرام(محرم، رجب، ذى قعده و ذى حجه)است.

در حدیثى دیگر است كه، حضرت صادق(ع)در حضور جمعى از هواداران‏و شیعیانش فرمود: آیا روزى را كه خداوند، با آن روز، اسلام رااستوار ساخت و فروغ دین را آشكار كرد و آن را براى ما و دوستان‏و شیعیانمان عید قرار داد، مى‏شناسید؟ گفتند: خدا و رسول وفرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هرچند این دو روز، بسیار مهم وبزرگند، اما روز «فروغ دین‏» از اینها برتر است، یعنى روزهیجدهم ذى حجه... . فیاض بن محمدبن عمر طوسى در سال 259(درحالى كه خودش 90 سال داشت.)گفته است كه حضرت رضا(ع) را در روزغدیر ملاقات كردم، درحالى كه در محضر او جمعى از یاران خاص وى‏بودند و امام(ع)آنان را براى افطار نگاه داشته بود و به‏خانه‏هاى آنان نیز طعام و خلعت و هدایا، حتى كفش و انگشترفرستاده بود و وضع آنان و اطرافیان خود را دگرگون ساخته بود وپیوسته فضیلت و سابقه این روز بزرگ را یاد مى‏فرمود.

محمدبن علاء همدانى و یحیى بن‏جریح بغدادى مى‏گویند: ما به قصد دیدار احمدبن اسحاق قمى (از اصحاب امام عسكرى«ع‏») درشهر قم به درخانه‏اش رفته، در زدیم. دختركى آمد. از او درباره احمدبن اسحاق پرسیدیم. گفت: او مشغول عید خودش است، امروزعید است. گفتیم: سبحان الله! عید شیعیان چهارتاست: عیدقربان،فطر، غدیر و جمعه. این نیز نشان دهنده سیره عملى بزرگان شیعه، نسبت‏به این روزفرخنده است.

امید است كه جامعه شیعى، با اهتمام ورزیدن به عید ولایت ورهبرى، رشد خودشان را نشان دهند و با تكریم این حبل المتین‏استوار شیعه، دین خویش را نسبت‏به بنیادهاى اعتقادى ادا كنند.

منبع:ماهنامه كوثر،شماره 37

عالم ذر 1

 

سؤال: عالم ذر چیست؟ و در کجا است؟

پاسخ: در قرآن مجید سخن از یک پیمان، عهد، میثاق و گواهی به میان آمده است که خداوند از انسانها گرفته است. روشن‌ترین آیه‌ای که بر این حقیقت دلالت دارد، آیة 172 سورة اعراف است که به «آیة ذر» معروف شده است. این آیه دقیق‌ترین معنی و شگفت‌ترین نظم را دارد.[1] آیات دیگری نیز مفسر همین حقیقت معرفی شده‌اند.[2]

خداوند در قرآن می‌فرماید: [وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ]؛[3] «به یاد آور زمانی را که پروردگارت از پشت [و صلب] فرزندان آدم، ذریة آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود]: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می‌دهیم. [چرا چنین کرد؟] برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم.»

از آنجا که در این آیه سخن از ذریّه (فرزندان خردسال) آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده، از این آیه به «آیه ذر» یاد می‌کنند و به خاطر کلمة «ألست» به «پیمان ألست» معروف است. همچنین لفظ ذریّه در قرآن نوزده بار وارد شده که درتمام موارد نسل انسان مراد است.[4]

در تفسیر این آیه دربارة اینکه عالم ذر چگونه، در کجا و حضور فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ چگونه بوده، احادیث و به دنبال آن سخن دانشمندان گوناگون است.

در اینجا به بیان دو دیدگاه بسنده می‌شود:

 

اول. منظور از این عالم و این پیمان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» است؛ به این معنی که هر گاه فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب (پشت و کمر) پدران به رحم مادران که بیش از یک ذره نیستند، منتقل می‌شوند، خداوند استعداد و آمادگی فهم و شناخت ربوبیّت و توحید را به آنها می‌دهد؛ یعنی هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده می‌شود و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خود آگاه.

خداوند در طول زندگی دنیایی آثار صنع و نشانه‌های یگانگی خود را به انسان نشان می‌دهد و آنان را بر این امر گواه می‌‌گیرد. گویا می‌فرماید: [أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ] و انسانها با زبان حال پاسخ می­دهند: [بَلی‏ شَهِدْنا]. پس در اینجا پیمان تکوینی است و سخن گفتن مانند خبر دادن رنگ رخساره از وضعیت درونی شخص است.[5]

بنا بر این بیان، مراد از عالم ذر همان فطرت انسانی است. انسانهای بدوی و متکامل در این احساس مشترکند که همه مربوب و خداوند ربّ آنهاست.[6]

پس انسانها هرگز از این پیمان و شناخت غافل نبوده و نیستند؛ لذا خداوند در قیامت علیه همة انسانها احتجاج می‌کند. برخی روایات موافق این نظر است.[7]

 

دوم. مرحوم علامه طباطبایی نظریة خویش را این گونه تبیین می‌کند: «عالم «ذر» روح این عالم است که آن را «عالَم غیب» نیز می‌گویند. توضیح اینکه هر موجودی دو وجه (صورت و جنبه) دارد: وجهی به سوی خدا که زمان و تدریج در آن راه ندارد و وجهی به سوی دیگر که در آن تدریج و زمان راه دارد. خداوند متعال می‌فرماید: [إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون]؛[8] «[خداوند] وقتی بخواهد چیزی را ایجاد کند، به آن می‌گوید: موجود شو! بی‌درنگ به وجود می‌آید.» «کُن» هم امر (دستور) است و هم مخاطب درست کن. پس کلمة «کُن» از طرفی وجود شیء و از طرفی ایجاد شیء است و این موجود منبسط یک وجه‌ الی الله دارد که عالم ذرّ است و همان موجود یک وجه دیگر دارد که همین دنیای ظاهر است. بنابراین، عالم ذرّ این عالم مسلوب نیست.»[9]

می‌توان ریشه‌های سخن علامه طباطبایی را در تفسیر کنز الدقایق پیدا کرد.[10]

 

پیمان از چه بود؟

از آیة ذر به دست می‌آید که مفاد پیمان گواهی بر پذیرش پروردگار [ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ] [11] و بر پذیرش توحید بوده است [أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا] [12] و برخی روایات این پیمان را به فطرت نیز می‌کشانند: « اَلدِیْنُ الْحَنِیفُ وَ الْفِطْرَةُ وَ صِبْغَةُ اللَّهِ وَ التَّعْرِیفُ فِی الْمِیثَاقِ؛ [13] دین حنیف و فطرت و صبغة­الله و تعریف همان است که [خدا] در میثاق [یعنی در پیمانی که خدا با روح بشر بسته، بشر را با آن آشنا کرده] است.»[14] روایاتی نیز اعتراف به نبوت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ را جزء پیمان عالم ذر معرفی می‌کنند.[15]

 

پیمان برای چه بود؟

از آیة ذر دو هدف اصلی برای این پیمان به دست می‌آید:

الف. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: ما از موضوع شناخت خدا بی‌خبر بودیم و لذا کافر شدیم؛ [أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ]؛ [16]

ب. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: پدران ما بت پرست بودند و ما هم فرزندان همان پدران هستیم و چاره‌ای جز تبعیت از آنها نداشتیم؛ [أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ...].[17]

 

ادامه نوشته

عالم ذر 2

معنای عالم ذر و تعهد انسان به خداپرستی در این عالم چیست؟

در این باره توجه به چند نکته لازم است:

الف) هیچ موجودی در وجود یافتنش دارای اختیار نیست و وجود انسان نیز از این قبیل است و عالم ذر، ربطی به آن ندارد.

ب) در مورد «عالم ذر» در میان دانشمندان، مفسران، متکلمان و محدثان، گفت‏وگوهای زیادی واقع شده است و این، نشانگر پیچیدگی موضوع (عالم ذر) می‏باشد.

خدای سبحان در قرآن کریم می‏فرماید: «به خاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، «ذریه» آنها را برگرفت و آنان را گواه بر خودشان گرفت و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان همگی گفتند: آری، ما گواهی دادیم. این کار را خداوند به خاطر آن انجام داد که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع - توحید و معرفه الله - غافل بودیم».1

حال، این ظهور و بروز (در عالم ذر) که واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چیست؟

1. محدثان در پاسخ می‏گویند: در بعضی از احادیث آمده است: فرزندان آدم تا پایان دنیا به صورت ذرات کوچکی از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالی که دارای عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند از آنان پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی در پاسخ گفتند. آری و به این ترتیب، پیمان نخستین بر توحید گرفته شد.

2. گروهی از مفسران چنین می‏گویند: منظور از «ذر»، ذرات نخستین وجود انسان (نطفه) است که از پشت پدران به رحم مادران انتقال یافت و به تدریج در عالم جنین، به صورت انسان کاملی درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهایی به او داد تا بتواند حقیقت توحید را درک کند. از این رو، عالم ذر، عالم جنین است و سوءال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.

3. منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ یعنی، خداوند در آغاز، ارواح انسان‏ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت.

4. منظور از «ذر»، اجزای بسیار کوچک نیست؛ بلکه ذر به معنای ذریه (فرزندان) است؛ خواه کوچک و صغیر باشند یا بزرگ و کبیر. بنابراین، سوءال و جواب در میان انسان و خداوند، به وسیله پیامبران و به زبان «قال» می‏باشد.

5. سوءال و جواب (در عالم ذر) بین انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، کمال و عقل.

6. علامه طباطبائی می‏گوید: موجودات دارای دو نوع وجودند؛ یک وجود جمعی در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است و دیگری وجودات پراکنده که با گذشت زمان، به تدریج ظاهر می‏شوند. به این ترتیب، عالم انسانیت دنیوی، مسبوق به عالم انسانیت دیگری است که در آن جا، هیچ موجودی از پروردگار پوشیده نیست و با شهود باطنی، او را مشاهده کرده، به واحدیت او اعتراف می‏کند و سوءال و جواب در عالم «ذر»، مربوط به آن جا می‏شود.2

آیه میثاق، از آیاتی است که مفسران، سوءال‏های زیادی درباره آن مطرح کرده‏اند که برخی به شرح ذیل است:

1. این میثاق الهی، در چه عالمی انجام گرفته است؟

2. این پیمان، در چه شرایطی واقع شده است؟

3. آیا این عهد، به صورت دسته جمعی بوده است یا تک تک انسان‏ها حضور داشته‏اند؟ پیش از آن که به آرای صاحب نظران اشاره کنیم، لازم است توجه کنیم که گرچه نکات مبهم و دقیقی در این بحث وجود دارد، ولی این آیه به روشنی دلالت می‏کند که خدا با فرد فرد انسان‏ها مواجهه داشته و به آن‏ها گفته است: «آیا من خدای شما نیستم»؟ آنان نیز گفته‏اند: «آری، تویی خدای‏ما».

منشاء ابهام، این است که ما خودمان چنین چیزی به خاطر نداریم. برخی از این مطلب روشن، نتیجه ای جالب گرفته‏اند و گفته‏اند که چنین مکالمه حضوری و عذربراندازی که خطای در تطبیق را هم نفی می‏کند، جز با علم حضوری و شهود قلبی حاصل نمی‏شود؛ از این رو، معرفتی که در آیه به آن اشاره شده است، معرفتی شخصی خواهد بود و نه شناختی کلی که با مفاهیم عقلی حاصل می‏شود و تفاوت اولی با دومی در این است که در اولی، شخص خالق و اوصاف آن همچون یگانگی و ربوبیت او مشخص می‏گردد؛ ولی در دومی، تنها نفس خالق کلی، بدون تشخص معلوم می‏شود.3

آرای صاحب نظران درباره جایگاه میثاق به قرار زیر است:

 

1. این نظریه عالم ذر می‏گوید که ارواح انسان‏ها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ریزی تعلق گرفته است و آن ذرات، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند این مطلب را میثاق گرفت. بر اساس نظر این گروه، آیه، ناظر به عالم ذر است؛ یعنی خداوند از صلب آدم، ذرات ریزی را استخراج کرد و با تعلق ارواح به آنها، از آنان عهد و پیمان گرفت. علامه مجلسی و آقا جمال الدین خوانساری این نظر را پذیرفته‏اند.4

نقد:

الف) این نظریه، با ظاهر آیه مخالف است ؛ زیرا آیه می‏گوید که خدا از صلب بنی آدم، ذریه آنها را گرفت و نه از صلب آدم.

ب) نظریه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است ؛ زیرا بر این اساس، تمام انسان‏ها یک بار به این جهان گام نهاده‏اند و پس از یک زندگی کوتاه، از این جهان رخت بربسته‏اند و بار دیگر، به تدریج، به این جهان بازگشته‏اند که این، همان تناسخ است.5

 

2. برخی چون زمخشری، بیضاوی، شیخ طوسی، سید قطب، علامه شرف الدین عاملی و میرداماد، محمدتقی جعفری و...، قائلند که این آیه، در مقام بیان واقع نیست؛ بلکه از طریق تمثیل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر این گروه، منظور آیه این است که خداوند با اعطای نعمت‏های بی‏شمار و اعطای عقل به انسان، گویا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظیم کند، و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به این خطاب مجازی خداوند لبیک گفته است.6 مهم‏ترین اشکال این نظریه، مخالفت آن با ظاهر کلام الهی می‏باشد؛ زیرا آیه با کلمه «اذ» که علامت گذشته می‏باشد، نازل گردیده است.

 

3. شیخ مفید، اصل عالم ذر را به صورت حقیقی و تکوینی پذیرفته است ؛ ولی خطاب‏های رد و بدل شده خدا و انسان‏ها را به نحو حقیقی منکر شده و همه آنها را به تمثیل و مجاز حمل کرده است.7

انتقادهای وارد بر نظریه‏های اول و دوم، بر این نظریه هم وارد است.

 

4. به اعتقاد علم الهدی، عالم ذر، واقعاً بوده است؛ اما تمام ذریه آدم در آن عالم حاضر نبوده‏اند؛ بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد.8

1. این نظریه با ظاهر آیه که دلالت بر اخذ میثاق از عموم دارد، مخالف است.

2. اگر تنها میثاق اولاد مشرکین مقصود بود، باید به نحوی روشن ادا می‏گردید.9

 

5. استاد جوادی آملی معتقد است که مراد از آیه، بیان واقعیت خارجی است و خداوند متعال به لسان عقل و وحی و با زبان انبیا، از انسان میثاق گرفته است؛ یعنی خداوند در برابر درک عقلی و رسالت وحی، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وی در تایید نظریه خود به پنج نکته اشاره می‏کند و می‏گوید: «این معنا، تحمیلی بر ظاهر آیه مورد بحث نیست؛ زیرا برای عقل و وحی، نحوه‏ای تقدم نسبت به مرحله تکلیف وجود دارد؛ لذا ظاهر کلمه «اذ»، محفوظ می‏ماند. منظور از نحوه تقدم، این است که اول پیامبران می‏آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می‏کنند؛ سپس تکلیف حادث می‏شود».10

این نظریه، به تأویل نزدیک‏تر است تا تفسیر؛ زیرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطاب‏های آیه را طبق این تفسیر، باید بر مجاز حمل کرد و نه حقیقت.

علامه طباطبایی هم در نقد نظریه فوق می‏گوید: «اگر منظور از اخذ میثاق، همان زبان وحی باشد، [باید] مانند سایر احکام می‏فرمود: به مردم چنین ابلاغ کن؛ نه این که بگوید: شما به یاد بیاورید.11

 

6. علامه طباطبایی معتقد است که مقصود آیه، جنبه ملکوتی انسان‏هاست؛ یعنی جای شهود و اشهاد و جایگاه میثاق، ملکوت انسان‏هاست؛ زیرا با توجه به ظاهر آیه که فرمود «و اذ اخذ؛ یعنی به یاد بیاور»، استفاده می‏شود که اولاً، قبل از این جایگاه محسوس، جایگاه نامحسوس دیگری وجود داشته است که در آن جا میثاق انجام گرفته است. ثانیاً، صحنه اخذ میثاق، بر نشئه حس و طبیعت مقدم است. ثالثاً، چون این دو جایگاه با هم متحدند و از هم جدا نیستند، خداوند به انسان ملکی و مادی امر می‏کند که به یاد آن جایگاه ملکوتی باشد و وقتی به یاد آن جایگاه باشد، آن را حفظ می‏کنند.

این نظریه در میان علما مورد توجه جدی قرار گرفته است و آنان، نظرهای مختلفی درباره آن اظهار کرده‏اند استاد جوادی آملی، استاد جعفر سبحانی و شهید دکتر بهشتی این نظریه را نقد و بررسی کرده‏اند.

طبق نظریه علامه و تمامی کسانی که عالم ذر و گفت‏وگوی بین انسان و خدا را پذیرفته‏اند، فلسفه وجود آن عالم این است که انسان با شهود باطنی، خدا را مشاهده و به وحدانیت او اعتراف نموده است و این شهود، باعث می‏شود که در عالم مادی که موانع مختلفی سر راه دارد، آن عالم را و شهود خدای خویش را که سرمایه اصلی هدایت و نجات اوست، فراموش نکند و تا زمانی که آن میثاق و آن شهود فطری در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پیش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهود عالم ملکوت و عالم ذر، می‏تواند تضمین کننده نجات انسان و ماندن بر صراط توحید باشد؛ البته این امکان وجود دارد که انسان، گنجینه‏های عالم ملکوت و فطرت را با آلودگی‏های گناه و حب دنیا دفن کند؛ ولی اگر به پیامبران و امامان این امکان را بدهد که به آنها دسترسی پیدا کنند، آن گنجینه‏ها را از زیر خروار حجاب‏ها نجات می‏دهند.

امام علی علیه‏السلام درباره هدف بعثت می‏فرماید: «خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته‏های انسان‏ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت‏های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی‏های پنهان شده عقل‏ها را آشکار سازند».12

از جملات بالا به حکمت و فلسفه دوم برای عالم ذر می‏توان پی برد و آن، سهولت یافتن هدایت انسان‏ها توسط پیامبران و امامان و مصلحان است، وجود شهود عالم ملکوت و عالم ذر، این زمینه را برای رهبران دینی آماده می‏کند که بشر را به راحتی هدایت نمایند و با زنده نمودن آن پیمان و کشف گنجینه‏های فطرت، به سادگی انسان‏ها را به راه راست رهنمون سازند.

فلسفه دیگر این است که مصلحان و انسان‏های متدین، از هدایت دیگران هرگز ناامید نشوند؛ زیرا خواهند دانست که عوامل مختلفی در درون انسان‏ها، آنان را برای اصلاح یاری می‏رساند؛ عواملی مثل عقل آدمی، وجدان اخلاقی، فطرت و وجود عالم ذر و شهود ملکوتی آن.

در واقع، مجموعه اینها، عوامل ستون پنجم درونی به حساب می‏آیند که باعث می‏شوند مصلحان تا آخرین لحظه، از هدایت انسان‏ها ناامید نشوند و به همین جهت گاهی برخی افراد با یک جرقه در آخرین روزهای عمر خود، به فطرت حقیقی و شهود ملکوتی خود برگشته، در صراط حق و توحید قرار گرفته‏اند.

 

 

 
ادامه نوشته

عالم ذر 3

چگونکی عالم ذر از دیدگاه ملا صدرا

صدرالمتألهين اهل بحث را از دريافت حقيقت و واقعيت چگونگي اخراج ذريه از صلب آدم به صورت ذرات ناتوان مي‌داند بدين دليل كه انسان مراتب مختلف بعث و حشر دارد، اما براساس نظام هستي شناسي صدرا افراد بشر پيش از ورودشان به دنيا، هويات عقليه‌اي دارند كه از پشت پدر روحاني عقلي‌شان بيرون آمده‌اند و همو پدر حقيقي مي‌باشد نه پدران جسماني، و مراد از «آدم» در آية ذر «پدر عقلي» همة افراد انسان است كه وحدت جنسي دارد. بنابر نظام معرفت شناسي وي، انسان حاضر در آن عالم، با مشاهدة حقيقت فقري و ربطي خويش به خدا به ربوبيت او و عبوديت خويش اقرار نموده و بر ربوبيتش ميثاق سپرده و خود شاهد آن ميثاق بوده است. وي پس از تقسيم افراد مورد خطاب آيه به سه دسته، بيان مي‌دارد كه اقرار و ميثاق هر كدام از آنها به حسب حال و مقامشان ناشي از سمع و بصر و فؤاد خاص آنهاست. مقاله حاضر پس از مطالعه درون ديني اين مسألة قرآني به اين نتيجه خواهد رسيد كه در مكتب حكمي صدرالمتألهين تفاوتي ميان فهم فلسفي و ديني وجود ندارد و استفادة وي از متون ديني به عنوان منبعي در كنار ساير منابع فني و تخصصي نبوده است تا تأثير آنها در آثار و افكارش تأثير منبعي باشد، بلكه تأثر وي از آنها يك نوع تأثر روي آوردي است كه به لحاظ روش شناسي نوعي كثرت‌گرايي روي‌آوردي است. از اين رو آنچه در اين روي آورد متعالي به دست مي‌آيد هم قابل عرضه به قرآن است و هم به برهان و هم به عرفان.

ادامه نوشته

حقیقت عالم ذر و کیفیت آن

حقیقت عالم ذر و کیفیت آن

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنىِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهَُمْ وَ أَشهَْدَهُمْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلىَ‏ شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَاذَا غَفِلِین‏»(اعراف/172)

 و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید بى‏خبر ماندیم)»!

این آیه کریمه به وجود عالمی اشاره دارد که خداوند از همه انسانها قبل از اینکه به عالم خاکی پانهند شهادت و گواهی بر توحید و یگانگی خودش گرفته و کافران در عالم آخرت اظهارندامت از فراموشی چنین پیمانی را می کنند. حال برای ما این سوالها مطرح است که این عالم چه بوده است؟ آیا بر عالم خاکی تقدم زمانی دارد یا جزئی از خود دنیا ست؟ خداوند متعال از بشر چه تعهد و پیمانی و به چه شکل گرفته؟

ادامه نوشته

تبلور امامت در پیوند با خاتمیت

عید غدیر، تبلور امامت در پیوند با خاتمیت

 

عید گرفتن و تکریم این روز در میان همه ائمه علیهم السلام مرسوم بوده بطوریکه خود حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به این نکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى که مى فرماید:

«روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است که خداى متعال مرا فرمان داد تا برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله اوراهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین راکامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام رابه عنوان دین، برایشان پسندید.»(امالی صدوق، ص125)

کلام دیگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرموده بود: «به من تهنیت بگویید، به من تهنیت بگویید.» نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر درکلام حضرت رسول است
ادامه نوشته

خاطرات همسر امام خميني

خاطرات منتشر نشده همسر امام خميني

«تصدقت شوم؛ الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آينه قلبم منقوش است. عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشي در پناه خودش حفظ كند. [حال] من با هر شدتي باشد مي‌گذرد ولي به حمدالله تاكنون هرچه پيش آمد خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم. حقيقتا جاي شما خالي است. فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراهم نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد... ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روح‌الله.»

گرچه خانم خديجه ثقفي؛ بانو قدس ايران، همسر گرامي امام خميني در همان ايام فروردين‌ماه 1312 هجري شمسي نامه عاشقانه حضرت روح‌الله رهبر آينده انقلاب اسلامي ايران را از فرط شرم و حياي ايراني و اسلامي پاره كرده، اما چند سال پيش اين نامه از همه جا سردرآورده و نه فقط در صحيفه امام كه در مطبوعات و حتي راديو و تلويزيون خوانده شد.

عاشقانه‌ترين نامه‌اي كه از يك فقيه، مجتهد، مرجع تقليد شيعه و رهبر فرهمند ايران طي بيش از يك دهه بر جاي مانده و نه فقط در ميان روحانيان و سياستمداران كه در ميان روشنفكران و نويسندگان هم بي‌نظير است.

اما اين خانم كيست كه «روح‌الله» خميني با همه قدرت و عظمت سياسي و ديني‌اش به قربانش مي‌رود، تصدق‌اش مي‌شود، نور چشم و قوت قلبش مي‌خواند و حتي در ساحل زيباي بيروت صد حيف مي‌خورد كه محبوب عزيزش همراهش نيست؟

***

خديجه خانم ثقفي از تبار «حاج ملاهادي نوري» تاجر مازندراني است كه در اواسط حكومت آغامحمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران آمد. پسرش «محمدعلي» بود كه اگرچه تاجر بود، اما به فراگيري معارف ديني روي آورد و دختري از خانواده علماي وقت  را براي همسري انتخاب كرد. فرزند آنان، ميرزاابوالقاسم كلانترتهراني، از پرورش‌يافتگان حوزه تهران، اصفهان و نجف و همشاگردي و هم‌عصر با علماي بزرگي همچون «حاج ملاعلي كني» بود و در محضر درس «شيخ مرتضي انصاري» حضور يافت: «شيخ مرتضي به گفته‌هاي وي در درس اعتماد مي‌كرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، براي برخي از شاگردان علاقه‌مند تقرير مي‌كرد تا سرانجام به مقامي نائل آمد كه در چندين جلسه، شيخ مرتضي انصاري به اجتهاد  وي تصريح كرد.» او در زماني كه «ملاعلي كني» توليت مدرسه مروي را برعهده داشت، از نجف به تهران آمد و در اين مدرسه به مدت هفت سال به تدريس فقه و اصول پرداخت كه شاگردانش عالمان بزرگي همچون؛ سيدحسين قمي تهراني، شيخ‌عبدالنبي نوري، سيدمحمدصادق تهراني، شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني و شيخ‌فضل‌الله نوري بودند. ميرزاابوالقاسم لقبش را از «محمودخان كلانتر» دايي‌اش گرفته بود. محمودخان در زمان ناصرالدين‌شاه، مامور رسيدگي به امور اجتماعي و اقتصادي شهر تهران بود كه سرانجام در قحطي‌اي كه در تهران رخ داده بود،‌ ناصرالدين او را در نابساماني‌ها متهم كرد و به دار آويخت. فرزند ميرزاابوالقاسم، همچون پدر يك عالم ديني بود و قريحه شعر داشت و در زمان درگذشت پدر، در رثاي او شعر بلند بالايي سرود. «ميرزا ابوالفضل تهراني» كه شاگرد پدر بود، در تهران مجتهد شد و در حكمت، فلسفه و عرفان صاحب‌نظر شد. او اگرچه به درجه اجتهاد رسيده بود، اما به عراق رفت و با دعوت ميرزاي شيرازي از جلسه درس «ميرزاحبيب‌الله رشتي» در نجف به سامرا آمد و در كنار فقه و اصول به حديث و رجال پرداخت. او همچنين در آن دوره، زبان و ادبيات «عبراني و سرياني» را براي آشنايي با يهوديت و مسيحيت فرا گرفت. او در سامرا هم‌مباحثه با «ميرزامحمدتقي شيرازي (ميرزاي دوم) و سيدمحمد فشاركي اصفهاني» بود. همچنين ميرزا ابوالفضل آنچنان در ادبيات و شعر متبحر بود كه روزي در مجلس ادباي ميرزاي شيرازي، شاعر فرستاده دولت عثماني كه براي عرض اندام در برابر ميرزا آمده بود، مقهور كرد كه درباره آن شاعر عثماني نوشته‌اند: «دستانش چنان مي‌لرزيد كه سطل هنگام فرو رفتن در چاه مي‌لرزد...» او در نهايت به تهران بازگشت و در زمان ناصرالدين‌شاه، توليت مدرسه سپهسالار را برعهده گرفت. او پدربزرگ خديجه خانم ثقفي است كه پدرش هم همچون پدربزرگ روحاني بود و در اين مسير گام بر مي‌داشت. «ميرزامحمدثقفي تهراني» از شاگردان شيخ عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم بود و قريحه شعري او همچون پدرش زبانزد بود. او آنچنان در قم به درس و تحصيل پرداخت كه «دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهي را از بحث رئيس‌الشيعه، مرحوم حاج شيخ‌عبدالكريم حائري يزدي – رضوان‌الله عليه – استفاده و وي به خط شريف خويش [حائزي بزرگ] به مقام اجتهاد و اعتماد او تصريح كرد.» سپس ثقفي به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار در رشته فقه، اصول و معارف عقلي، تدريس و اقامه جماعت كرد كه مشهورترين اثر او، «روان جاويد» تفسير فارسي و روان قرآن در 5 جلد است.

 

ادامه نوشته

خاطرات سید حسین خمینی

سيدحسين خميني خاطره‌هاي ناگفته بسيار دارد

از ميان نوادگان امام خميني نام سيدحسين خميني در آغازين ساليان استقرار جمهوري اسلامي بيش از ديگر زادگان امام به گوش مي‌رسيد. شايد از آن رو كه در ميان اين نوادگان و زادگان او اولين نوه به بلوغ رسيده رهبر انقلاب اسلامي در اوج پيروزي اين انقلاب بود كه يادگار و يادآور مرحوم آيت‌الله سيدمصطفي خميني شهيد خانواده خميني‌ها بود كه در سال 1356 وفات كرد و اربعين شهادتش زنجيره‌اي از اربعين‌هاي متوالي را رقم زد كه پايان آنها پايان عمر رژيم سلطنتي بود. آيت‌الله شهيد سيدمصطفي خميني كه اميد امام براي تداوم راهش بود از خود دو فرزند بر جاي نهاد. دو فرزندي كه همزمان نوادگان دو خانواده بزرگ حائري‌ها و خميني‌ها در قم بودند. مادرشان فرزند آيت‌الله شيخ مرتضي حائري فرزند آيت‌الله حاج شيخ عبدالكريم حائري موسس حوزه علميه قم بود و پدرشان فرزند آيت‌الله سيدروح‌الله خميني. فرزند دختر سيده مريم نام داشت كه پزشك شد و چندي در امارات متحده عرب (دوبي) و اكنون در سوئيس زندگي مي‌كند و فرزند پسر سيدحسين خميني است كه طلبه و روحاني شد و در سال‌هاي اول انقلاب اسلامي اهل سياست بود. ازدواج حاج سيدمصطفي خميني و دختر حاج شيخ مرتضي حائري ظاهرا اين گونه بوده كه روزي خانم ثقفي در حرم حضرت معصومه از زنان زائر مي‌شنود كه شايعه شده قرار است آقا روح‌الله خميني با دختر حاج مرتضي حائري ازدواج كند اما مادر آقا مصطفي اين شايعه را تكذيب مي‌كند و چون به خانه مي‌رود آن را با امام خميني در ميان مي‌گذارد و برخلاف انتظارش امام تاملي مي‌كند و مي‌گويد بد شايعه‌اي هم نيست. همين تامل سبب مي‌شود مادر موضوع را با حاج مصطفي در ميان بگذارد و اين ازدواج شكل مي‌گيرد. ازدواجي ميان دو خانواده‌اي كه در سده اخير نقش مهمي در تاسيس و تداوم حوزه علميه قم داشته‌اند. سيدحسين خميني از نقش جدش مرحوم شيخ عبدالكريم حائزي‌يزدي خاطره‌هاي خواندني دارد.

 به نقل از سایت شهروند امروز

ادامه نوشته

یادگاری

 

 

فاطمه طباطبایی،همسر یادگار امام (ره)

سید حسن، سید یاسر و سید علی خمینی


 

 

مصاحبه 1

در اين بخش از گفت وگو با آيت الله هاشمى رفسنجانى ، نايب رييس مجلس خبرگان رهبرى پرسش هايى دربارهء انتخاب رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اى در نخستين دورهء اين مجلس مطرح شده و ايشان به تفصيل پاسخ داده اند ـ شرايط اجتماعى ـ سياسى زمان رحلت امام خمينى ،شخصيت علمى ، اجتماعى و سياسى رهبرى و نيز ميزان تأثير اشارات امام به شايستگى ايشان براى رهبرى نظام ، نقش احزاب و رقابت هاى سياسى در انتخابات مجلس خبرگان از موضوعاتى است كه در اين مصاحبه مورد توجه قرار گرفته است . اين گفت وگوى علمى با حضور حجةالاسلام سيدمسعود معصومى و دكتر عباس كدخدايى انجام گرفته ، كه ضمن تشكر از ايشان ، شما خوانندگان مجله را به مطالعه اين گفت وگو دعوت مى كنيم
ادامه نوشته

در اين بخش از گفت وگو با آيت الله هاشمى رفسنجانى ، نايب رييس مجلس خبرگان رهبرى پرسش هايى دربارهء انتخاب رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اى در نخستين دورهء اين مجلس مطرح شده و ايشان به تفصيل پاسخ داده اند ـ شرايط اجتماعى ـ سياسى زمان رحلت امام خمينى ،شخصيت علمى ، اجتماعى و سياسى رهبرى و نيز ميزان تأثير اشارات امام به شايستگى ايشان براى رهبرى نظام ، نقش احزاب و رقابت هاى سياسى در انتخابات مجلس خبرگان از موضوعاتى است كه در اين مصاحبه مورد توجه قرار گرفته است . اين گفت وگوى علمى با حضور حجةالاسلام سيدمسعود معصومى و دكتر عباس كدخدايى انجام گرفته ، كه ضمن تشكر از ايشان ، شما خوانندگان مجله را به مطالعه اين گفت وگو دعوت مى كنيم
ادامه نوشته

مصاحبه 2

نظارت بر رهبرى و دو ديدگاه

كدخدايى : آيا نظارت بر استمرار شرايط، نظارت بر عملكرد رهبرى هم هست يا خير؟ و آيا مجلس خبرگان چنين چيزى را در دستور كار خود دارد و اگر دارد آيا اين نظارت مبانى حقوقى و فقهى هم دارد يا خير؟

هاشمى رفسنجانى : بله ، ما با مبانى فقهى نظارت را شروع كرديم . چون اصل صد و يازده كه يكى از اصول قانون اساسى است ، مشخصاً اين موضوع را توضيح داده است .
مجلس خبرگان هم كميسيونى بنام كميسيون اصل صد و يازده دارد كه ده ، دوازده نفر از خبرگان در آن كميسيون عضويت دارند و دائماً در اطراف رهبرى از هر چيزى كه بخواهند گزارش مى گيرند.

...

ادامه نوشته

مصاحبه

متن کامل مصاحبه ای که به آن توجه نشد!

 

گفت وگو با آيت الله هاشمى رفسنجانى

 

فصلنامه ی حکومت اسلامی طی شماره های 40 و 41 در پاییز و تابستان 1385 قبل از انتخابات مجلس خبرگان،  مصاحبه ای را با آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی عضو مجلس خبرگان رهبری و نایب رئیس این مجلس با حضور حجج اسلام محمد و سروش محلاتی و سید مسعود معصومی و دکتر کدخدایی منتشر کرده است.

جایگاه این نماد در ساختار نظام، فلسفه ی وجودی آن، ارتباط آن با مشروعیت نظام و عملکرد این مجلس، رهبری و حکم انحلال مجلس اسلامی، محدویت کردن دوره رهبری، واگذاری نظارت بر انتخابات خبرگان به شورای نگهبان، شورای رهبری و سایر موضوع های مرتبط ، در این نشست مورد تو جه قرار گرفته است.

متن کامل مصاحبه رادر ادامه مطلب بخوانید.

 
ادامه نوشته

جدایی بحرین از ایران

بحرين چگونه از ايران جدا شد؟

درس‌هايي براي امروز و فردا

پيش از تصميم‌ ناگهاني و بي‌سابقه محمدرضاشاه در اواخر سال 1348 به «تاخت‌زدن» حاكميت ايران بر مجمع‌الجزاير بحرين با اعاده حاكميت ايران بر جزاير ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك، بحرين «جزء لاينفك ايران» قلمداد مي‌شد. دولت ايران در آبان 1336 طي لايحه‌اي بحرين را رسماً استان چهاردهم كشورمان اعلام كرد. در همين راستا در اوايل دهه 1340، «سازمان اطلاعات و امنيت كشور» (ساواك) در زمان رياست سپهبد تيمور بختيار با كمك فكري فعالان حزب پان‌‌ايرانيست در آن تاريخ، طرحي ريخته بودند كه برابر آن با تبليغات وسيع در داخل و خارج بحرين، بحريني‌ها را به ضرورت الحاق رسمي بحرين به ايران مشتاق كنند و تحركات و تظاهراتي در بحرين و ايران براي انجام اين الحاق انجام دهند و با تمهيد مقدمات «اطلاعاتي ـ امنيتي» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواك به شكل مسافر، توريست و بازرگان به بحرين ازيك‌سو و تقويت نيروي دريايي ازسوي ديگر)، در يك روز معين شخص شاه و تيمور بختيار به همراه تعدادي ديگر از رجال سياسي و فرماندهان نظامي در يك فروند هواپيما به‌ منامه حركت كنند و در ميان استقبال پرشوري كه آنجا توسط بحريني‌ها و ايرانيان زائر و مجاور بحرين از هيئت ايراني به عمل خواهد آمد، در عمل بحرين را به تصرف نيروهاي ايراني در آورند.(1) ....

ادامه نوشته

مصاحبه

در باره کتاب جريانها و سازمان هاي مذهبي

مصاحبه با رسول جعفریان

ماجرای نوشتن این کتاب

علاقه من به تاریخ معاصر به سالهای 63 – 64 بر می گردد. اولین موضوع مورد علاقه من مشروطه به خصوص بحث تحصن در سفارت انگلیس بود که بعدها کتابی هم در این باره نوشتم. بعدها درس ریشه های انقلاب مطرح شد و من هم نوشته ای برای کلاس در این زمینه تدوین کردم که یک چاپ محدود هم شد. عنوانش ذهنیت غربی در تاریخ معاصر ایران بود. به تدریج بحث از تاریخ معاصر را به حاشیه راندم. چون سرگرم تاریخ اسلام و تاریخ تشیع و بعد هم تاریخ صفوی بودم. در سال 78 بود که کلاسی برای عده ای از دانشجویان در باره جریان شناسی تاریخ معاصر داشتم. یک خلاصه چهل صفحه ای در باره افکار و اندیشه های اساسی که در دوره پیش از انقلاب بود نوشتم. آن نوشته پایه کتابی شد که سال بعد به عنوان جریان ها و جنبشهای مذهبی در میان سالهای 1320 تا 1357 نوشتم.

 

و بعد از آن چگونه شد که کتاب در هر چاپ تغییر می کرد؟

من از اوائل کار پژوهشی یک رسمی را از یکی از استادانم به ارث بردم و آن این که وقتی کتابی چاپ می کردم و به موضوع آن علاقه داشتم، یک نسخه را به عنوان نسخه اصل انتخاب کرده حواشی و اضافاتی را کنارش می نوشتم. اما از زمانی که کار نوشتن را با رایانه انجام می دادم شاید حوالی سالهای 72 به بعد و دیگر با دست چیزی ننوشتم، این شانس را داشتم که اضافات را در رایانه اضافه می کردم و راحت‌تر بودم. بر اساس همین رویه بود که بلافاصله بعد از چاپ اول شروع به اصلاح کتاب کردم. واکنش نسبت به کتاب هم جالب بود. نقدهای چندی از طرف دوستان نوشته شد و شخصا تحویل خودم شد. تعداد آنها واقعا قابل توجه بود. دلیلش هم این بود که کتاب برای نسلی بود که خود درگیر بخشی از آن رویدادها بود. بدین ترتیب سال بعد چاپ دیگری کردم. چاپ سوم هم اضافاتی داشت. چاپ پنجم که خیلی اضافه داشت. چاپ ششم و هفتم هم با اضافات چاپ شد. اما اکنون که چاپ هشتم چاپ شده عینا همان چاپ هفتم است. در این باره دوستان بعضا اعتراض می کردند. من از یک جهت اعتراضشان را وارد می دانستم اما نمی توانستم دست از اضافه کردن به خصوص اصلاح بردارم. به خصوص که برخی از اصلاحات به حقوق شخصی افراد مربوط می شد.

 

اظهار نظرها نسبت به آن چگونه بود؟

حاشیه نویسی برخی از دوستان ادامه داشت. من نسخه ای از آن را خدمت حضرت آیت الله خامنه ای دادم. ایشان بسیار می خواند و بارها از افراد مختلف شنیده ام که روی آثار آنان مطالبی نوشته اند. روی این کتاب هم یادداشت هایی مرقوم فرمودند. فکر می کنم حوالی هفتاد مورد بود. بعدها این مطالب را ضمن یک جزوه گردآوری کرده و دفتر رهبری به من داد. من هم چاپ چهارم را اضافه نکردم، چاپ پنجم هم انجام شده بود آن مطالب را در چاپ ششم افزودم. البته آقای جلال الدین فارسی هم یادداشت هایی روی چاپ سوم نوشته بودند که آنها را در چاپ پنجم به نام خود ایشان در پاورقی آوردم. بسیاری از اصلاحات افراد و دوستان دیگر را هم در متن وارد کردم. روی هم رفته این اظهار نظرها خیلی به بهبود کار کمک کرد. بیفزایم که اصلاحات و اضافات در چاپ هفتم هم ادامه یافت اما چاپ هشتم افست همان چاپ قبلی است.

 

چه نیازی به این کار بود؟

فکر می کنم اگر نیازی به آن نبود این چنین مورد استقبال قرار نمی گرفت. اما اینکه چه نیازی بود شاید دلیلش آن بود که ما همچنان در نگارش تاریخ دوره پهلوی نیازمند کارهای بیشتری هستیم. نسلی که انقلاب کرد سختی های آن دوره را حس کرده بود و انقلاب کرد اما تاریخ آن دوره را عمیقا نمی شناخت. به خصوص نسلی که از پس از پانزدهم خرداد به صحنه آمد با تحولات دوره پیش از آن یعنی تحولات پس از شهریور 1320 آشنا نبود. این عدم آشنایی به خصوص در تطوری بود که در اندیشه دینی و مذهبی رخ داده و به تدریج ورود در سیاست پیدا کرده بود.

 

این اثر چگونه تاریخی است؟

از دید خودم نوعی تاریخ فرهنگی است، اما نه مانند تاریخ ادبیات یا تعلیم و تربیت و امثال اینها. بلکه نوعی تاریخ فرهنگی با این بیش که اندیشه و کتاب و نوشته و نظریه تا چه اندازه آدم های سیاسی می سازد و سپس جریان ایجاد می کند و بعد هم منجر به بروز یک جنبش سیاسی می شود. طبعا تاریخ اجتماعی یا تاریخ سیاسی نیست بلکه یک تاریخ فرهنگی است. به همین دلیل سخن از آدم هایی است که شاید معلم یا روحانی ساده ای هستند اما نوشته های آنها موج ایجاد می کند یا اگر نه جریانی محدود به راه می اندازد که به انضمام نظریات دیگر راهی تازه در تحولات اجتماعی و سیاسی می گشاید. شخصیت های این کتاب نوعا سیاسی نیستند، چنان که مقاطعی هم که در این کتاب اساس تقسیم بندی است، مقاطع مهم سیاسی نیست.

 

آیا تحولات مورد نظر شما روند به خصوصی را طی می کند؟

اساسا بنای کتاب بر همین است که از شهریور 20 به این طرف یک روندی در تحولات فکری – مذهبی آغاز شد و به انقلاب اسلامی 57 ختم شد. شما دقیقا می توانید شروع یک جریان را که در ظاهر منکوب شده بود ببینید. روزهای نخست مثل آدم خوابی است که بیدار می شود. اما خیلی زود سرپا شده و راه می افتد. قدری از اوضاع عقب مانده و لذا می کوشد تا این عقب ماندگی را جبران کند. گاهی ناشیانه جبران می کند و گاه قدم های درست بر می دارد. یک تجربه مهم در نهضت ملی دارد. این زمان در حاشیه است. جریان ملی و حزب توده از او قوی تر هستند. البته در برخی از شهرها مانند شیراز سامان بهتری دارد اما سردرگم است. این سردر گمی با یک تحول فرهنگی ده ساله از 32 تا 42 تا حدودی جبران می شود. رهبری جریان مذهبی تا این زمان دست مرجعیت و حوزه نیست اما به تدریج در این ده سال این تحول هم صورت می گیرد. در 42 به پختگی می رسد و در نقش رهبری وارد سیاست می شود. اما ته مانده های افکار چپ همچنان نیرومند است و مذهبی ها را به رغم تکاپوی جدی تهدید می کند. اما عاقبت عوامل مختلفی تحول مذهبی را به روز کرده و جهت دار می کنند و در انقلاب 57 می تواند در نقش رهبری باقی بماند و انقلاب را محقق کند. بنده در این کتاب سعی کرده ام تا این روند را بر اساس شواهد تاریخی نشان دهم. البته در باره برخی از این مراحل و مقاطع و اشخاص درگیر نوشته های خوبی به خصوص در این چند سال منتشر شده و باز هم در حال انتشار است.

 

با این همه اختلاف نظری که در تاریخ معاصر در این برهه انتخابی وجود دارد چه کرده اید. گزینش مثل بقیه برای عقیده خود یا ...

 

این ادعا که کسی بگوید تاریخ بدون جهت می نویسد یک ادعای دروغ است. فقط درصد بالا و پایین دارد. تنها تفاوت در رعایت موازین ومعیارهای پژوهشی است. از نظر من مهم برخوردی است که با کتاب از دید عموم و قشرهای مختلف با دیدگاه های مختلف می شود. شما یک وقت برای یک جمع محدود با خط فکری مخصوص می نویسید. یک وقت جمع بزرگتر و بزرگتری را در نظر می گیرید. این به شما بر می گردد. اما در باره مخاطبان، اگر تصور غالب آنها مثلا بیش از هفتاد هشتاد درصد تا حدودی هم مثبت باشد نشان می دهد که جهت گیری شما روی روال و قاعده ای معقول بوده است. هرچه این درصد بالاتر برود بهتر است. تلاش من در جمع میان جهت گیری های مختلف رعایت بوده است. البته انتقاد زیاد بوده است اما غالبا از موضع خاص کتاب در زمینه گرایش ها و جریانهای مذهبی به عنوان یک موضع نه لزوما بی طرف بلکه کم طرف یاد شده است.

 

مثلا شما تعارض میان فدائیان اسلام با آیت الله العظمی بروجردی را چگونه تحلیل کرده اید.

شما وقتی یک نگاه جامع داشته باشید در ضمن هر کسی را هم در ظرف خودش بگذارید به راحتی می توانید بدون موضع گرفتن مواضع آنها را بیان کنید. آنچه می ماند برخوردهاست که گاه به دیدگاه مربوط می شود گاه به اخلال برخی از عناصر. وقتی همه اینها را توضیح بدهید بدون آن که بخواهید از کسی جانبداری کنید، مخاطب خود را در جریان ماوقع قرار خواهید داد. در این بخش من از هیچ اظهار نظری که در باره این مخالفت بوده فروگزاری نکرده ام. هر کسی با هر گرایشی می تواند از آن استفاده کند. اما بالاخره من هم موضعی دارم و آن بر اساس روندی است که در کل کتاب داشته ام و آن نشان دادن غلبه نگره مرجعیت بر امور سیاسی در این دوره و طبعا احترام به این دیدگاه به عنوان یک حرکت و موضع درست است.

 

در این تحولی که به نظر شما به صورت یک روند رو به رشد به خصوص در بخش سیاسی صورت گرفت، چه چیزی را می توان مهم ترین نکته تلقی کرد؟

 

در تفکر سیاسی شیعه چه چیزی اهمیت دارد؟ به نظرم من اهمیت مسأله در سیاسی شدن دوباره روحانیت پس از یک دوره عقب نشینی در جریان مشروطه است. این حرکت با تکیه روی اصل طراز اول و احیای آن در سالهای پس از شهریور بیست آغاز می شود. نخستین بار فدائیان بحث حکومت اسلامی را در بیانیه مفصل خود مطرح می کنند. اندکی بعد کسان دیگری مانند تقوی تحت تأثیر اندیشه های سیاسی اخوانی در باره حکومت اسلامی کتاب می نویسند. در حوالی سالهای 37 – 38 بحث هایی در باره طرح حکومت اسلامی میان شماری از روحانیون جوان قم نظیر مرحوم بهشتی و دوستانش مطرح می شود. در سال 44 کتاب مفصلی درباره حکومت اسلامی توسط حیدرعلی قلمداران نوشته می شود که فهم تشیع از دریچه تسنن به خصوص اندیشه های اخوانی است. از سال 47 – 48 امام بحث حکومت اسلامی را مطرح می کند. این جریان ادامه دارد تا سالهای 55 – 56 که چندین کتاب در این باره نوشته می شود. سیر این نوشته ها و تألیفات نشان می دهد که تحول سیاسی مزبور در چه مسیری گام برداشته و چگونه به انقلاب 57 رسیده است. بنده یک بحث مستقلی در باره این قبیل نوشته ها و تطور آنها در کتاب آورده ام. جدای از این که دو جلد رسائل سیاسی دوره پهلوی را چاپ کردم که اصلش چهار جلد بود و متأسفانه دو جلدش چاپ شد.

 

شما این مسأله نگارش ها در یک زمینه های به خصوص را دنبال کرده اید. چرا؟

به نظرم من تاریخ فرهنگی همین است که شما دنبال کنید در باره یک موضوع مهم فکری که روی جامعه و تاریخ تأثیر دارد در یک برهه خاص چرا چندین کتاب و مقاله نوشته شده و سرنوشت اینها چه بوده است. برای مثال در یک دوره خاص تاریخی چندین رساله و کتاب در باره محکم و متشابه نوشته می شود. یا در یک مقطع چندین کتاب در باره رجعت نوشته می شود. یا یک مرتبه در باره امر به معروف و نهی از منکر چندین کتاب نگاشته می شود. این مسأله منحصر به دوره معاصر نیست در قدیم هم همین طور بوده است. فرض کنید در دهه نخست انقلاب مشروطه، دهها رساله سیاسی در توجیه مشروطه یا رد آن نوشته می شود. جریان شناسی فرهنگی درست همین است که خط این نگارشات را دنبال کرده و بستر اجتماعی – تاریخی آن را روشن کنیم.

 

حالا برویم سراغ اشخاص. شما از افراد زیادی به عنوان کسانی که سازنده افکار ویژه بوده اند یاد کرده اید. جالب ترین اینها چه کسی است؟

 

به نظرم این کتاب در این زمینه «پدیده» فراوان دارد. مثلا محمد باقر کمره ای یک نمونه شگفت بود. من کمتر در مورد ایشان چیزی می دانستم و با دنبال کردن های زیاد توانستم تازه های فراوانی پیدا کنم. آدم شگفتی بود. مثلا اولین کسی است که در فضای فکری جدید یک رساله عملیه چهار جلدی مستدل می نویسد و بر این باور است که دیگر رساله عملیه بدون دلیل مورد قبول نسل جدید نیست. یا برای مثال اولین روحانی است که حق رأی برای زنان در مجلس قائل است و سال 39 چند مقاله در این باره نوشته است. کمره ای بدون این که آدم وابسته به حکومت باشد اصلاحات ارضی را مطابق قواعد شرعی می دانست و در این باره هزینه زیادی هم پرداخت. او اولین کسی است که بخشی از تاریخ اسلام را به صورت فیلم نامه یا متنی برای نمایش نوشت. او حتی داستان عشق خودش را هم ضمن یک جزوه کوچک نوشت و نامش را روی آن نیاورد. یک پدیده شگفت است. از این قبیل نمونه ها در کتاب جریانها زیاد است. اصلا باور من این است که ما باید در صدد کشف این افراد باشیم تا تاریخ فرهنگی خودمان را درست بفهمیم. البته در باره برخی از اشخاص هم که مشهور بودند من روابطی را مطرح کردم که گرچه ناشناخته نبود اما کاربرد آن در تاریخ تفکر دینی معاصر ما جالب بود. مثلا ارتباط بین خرقانی و طالقانی. یا ارتباط بین خرقانی و قلمداران. یا ارتباط بین طالقانی و حکمی زاده نویسنده اسرار هزار ساله که خواهر زاده آیت الله طالقانی بود. به هر حال از این پدیده ها در کتاب فراوان است و به نظرم باز هم جای کار دارد.

 

روش شما برای استخراج این مطالب چگونه بوده است؟

مثل دیگران. روش تازه ای در کار نبوده است. بیشتر مطالب از کتابها و نشریات است. البته یافتن هرچه بیشتر کتاب و نشریه مدیون جستجوی گسترده است. باید برای چنین کاری ساعات ها آن هم با هدف در میان کتب کتابهای قدیمی جستجو کرد. برای من یکی از شیرین ترین اینها کتابخانه مسجد اعظم قم بود. این کتابخانه حاوی نشریات و جزوات زیادی است که برای شناخت افکار این دوره به کار می آید. البته این که من مدیر کتابخانه تاریخ هم هستم خیلی به من کمک کرد. ما در این کتابخانه اکنون نزدیک 85 هزار جلد کتاب داریم. در میان اینها، از ابتدا من به کتابچه ها خیلی اهمیت می دادم. زیرا به خصوص در یک مقطع این کتابچه ها خیلی ارزشمند بوده اند و نقشی موثر در تحولات داشته اند. نشریات زیادی هم دیدم. از اول تا آخر آنها را ورق زدم. برای تحولات دهه بیست هیچ نشریه دینی مانند آیین اسلام به من کمک نکرد. واقعا عالی بود. اما به جز نشریات و کتابها، از خاطرات افراد هم خیلی استفاده کردم. این البته منظم نبود. هرجا که اشکالی پیدا می شد و راه حل خاطره ای طلب می کرد سراغ می گرفتم. گاهی هم افراد کمک می کردند. بعد از چاپ ششم برخی از دوستان خاطرات خود را در باره بخشی از کتاب نوشتند. برای مثلا سردار رشید در باره دزفول چند صفحه ای برایم نوشته فرستادند که جالب بود. دوستم حاج قاسم تبریزی هر بار کتاب را می خواند و اطلاعاتی در اختیارم می گذاشت. مخصوصا خاطرم هست در باره ناشران آثار مذهبی در تهران پیش از انقلاب مطالب خوبی برایم نوشت وفرستاد.

 

ا

 
گر خودتان بخواهید از کتابتان انتقاد کنید چه اشکالاتی را وارد می دانید؟

یک اشکال را که به من گفته اند و منم در مقدمه هم آورده ام وارد می دانم. کتاب در برخی از جهات غنی و در بسیاری از جهات فقیر است. در بخشی از مسائل جستجوی خوبی صورت گرفته اما مباحثی هست که خیلی به اختصار آمده و نتیجه گیری ناقص است. گاهی گفته می شود که در برخی از بحث ها به نتیجه گیری نرسیده اید. این هم درست است اما نه در همه موارد. مثلا در باره دکتر شریعتی این اظهار نظر شده است. این مسأله بیشتر از این که به تحقیق یا تقیه مربوط شود به خود موضوع بر می گردد که تأویل بردار است. خود موضوع چند وجهی است. ممکن است مخاطب انتظار داشته باشد که من یک نظر صریح بدهم و او را راحت کنم اما واقع مطلب این است که با این حال او خلاص می شود اما من ناراحتم. چون شواهد و قرائن چند سویه است و رسیدن به جمع بندی مشکل. پس از نظر من بهتر است هر آنچه می دانم فعلا اظهار کنم اما موضع صریح نگیرم. البته اشکالات کتاب بیش از این هاست. کتاب مبانی تئوریک خوبی ندارد. این طبیعی است چون کتاب من تاریخی است نه اجتماعی. دغدغه اول من تاریخ است تا نظریه پردازی

به نقل از سایت کتابخانه تخصص تاریخ

معرفی کتاب

يادنامه امام موسي صدر

 (ج 1 - 2) (930 صفحه)

تصحيح: سيد هادي خسروشاهي
تاريخ چاپ: 1387
ناشر: موسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي صدر
یکی از چهره های برجسته معاصر ما امام موسی صدر است که به قطع و یقین در آینده، شخصیت او برجسته تر از آنچه دیروز و امروز از او می شناسیم، مطرح خواهد شد.
آقای خسروشاهی از چهره های برجسته در عرصه فرهنگ و سیاست در حوزه علمیه قم بوده و هست.
از امتیازات ایشان آن است که اسناد زیادی را نگاه داشته و این اسناد و مدارک علمی به دلیل موقعیت خاص ایشان در میان جریان های فکری و فرهنگی و حوزوی نهایت ارزش را دارد.
شاید در میان روحانیون جایگاه ایشان را بشود مانند افشار در میان روشنفکران دانست. البته این تشبیه کاملی نیست اما از جهاتی قابل قبول است.
رفاقت ایشان با بسیاری از چهره های مذهبی – سیاسی معاصر سبب شده است تا دست ایشان برای نگارش در باره آنان یا وادار کردن دیگران به نوشتن در باره ایشان باز باشد. یکی از چهره های برجسته معاصر ما امام موسی صدر است که به قطع و یقین در آینده، شخصیت او برجسته تر از آنچه دیروز و امروز از او می شناسیم، مطرح خواهد شد.
مجموعه مقالات حاضر در دو جلد اما در یک مجلد حاوی 930 صفحه است و طی آن مقالات بیشماری از افراد فراوان در باره این مرد درج شده است. طبعا بسیاری پیش از این چاپ شده اما مطالب تازه هم در آن فراوان است.
علاوه بر مقالات اسناد و تصاویری هم در انتهای هر جلد آمده که قابل توجه است.
تعداد مقالات به قدری زیاد است که بنده از ارائه فهرست آنها هم در اینجا معذورم.

نقدی بر کتاب ما چگونه ما شدیم

در بخش مقدمه نويسنده با طرح سؤالاتي در خصوص عقب ماندگي ايران در عصر قاجار، خواننده را با اين سؤال روبرو مي كند كه علت آن عقب ماندگي چه بوده است؟ سپس به نقد پاسخهايي كه به اين سؤال داده شده است مي پردازد. از جمله مي نويسد كه يكي از متداول ترين پاسخ ها در ميان ايرانيان آن است كه استعمار را علت اين عقب ماندگي مي داند.
 اما نويسنده مرتبط دانستن عقب ماندگي ايران با عامل بيروني يعني دخالت هاي استعماري قدرتهاي بيگانه را خطا دانسته و معتقد است كه تز "استعمار  عامل عقب ماندگي" بسياري از سؤالاتي را كه در خصوص عقب ماندگي ايران مطرح هستند بدون پاسخ مي گذارد.و در جایی دیگر....
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید
ادامه نوشته

ایسم ها از دیدگاه طنز

 

   فرض كنيد دو گاو شيري داريد. چه مي كنيد ؟

سوسياليسم :   يكى را نگه ميداريد . دومى را به همسايه ى خود مى دهيد !
كمونيسم :
  هر دو تاشان را به دولت ميدهيد تا شما و همسايه تان را در شيرش شريك كند .
فاشيسم :
  شيرش را به دولت ميدهيد . دولت آنها را به شما ميفروشد !
كاپيتاليسم :
  هر دوى آنها را ميدوشيد . شيرشان را بر زمين ميريزيد تا قيمت ها همچنان بالا بماند .
نازيسم :
  دولت بسوى شما تير اندازى ميكند و هر دو گاو را صاحب ميشود .
آنارشيسم :
  گاو ها شما را مى كشند و همديگر را ميدوشند !
 آپارتايد :   شير گاو سياه را به گاو سفيد ميدهيد . ولى گاو سفيد را نمى دوشيد !
دولت مرفه :
  آنها را ميدوشيد . بعد شيرشان را به خودشان ميدهيد تا بنوشند !
بوروكراسى: براى تهيه شناسنامه آنها ، هفده فرم را در سه نسخه پر ميكنيد ، ولى وقت پيدا نمى كنيد شير گاوها را بدوشيد !
سازمان ملل :
  فرانسه دوشيدن شان را وتو ميكند . امريكا و انگليس شير دادن گاوها به شما را وتو ميكنند . نيوزلند راى ممتنع ميدهد !
ايده آليسم :
  ازدواج ميكنيد . همسر شما آنها را ميدوشد .
رئاليسم :
  ازدواج ميكنيد . اما هنوز هم خودتان گاوها را ميدوشيد .
فيمينيسم :
  حق نداريد شير گاو ماده را بدوشيد . گاو نر اشكالى ندارد !!
پلوراليسم :
  يكى شان ماده است يكى شان نر . از هر كدام شير بدوشيد فرقى نميكند !
ليبراليسم :  آنها را نمى دوشيد . چون به آزادى شان لطمه ميخورد . !
دموكراسى مطلق :
  از همسايه تان راى ميگيريد كه آنها را بدوشيد يا نه ؟؟!!
سكولاريسم : دو گاو داريد . پس ديگر به خدا نيازى نداريد !!

*******

ميگويند شيريني فروشي كه موفق نمي شد شيريني هايش را دانه اي يك دلار بفروشد به يك متخصص تبليغات مراجعه كرد و طبق توصيه او هر قطعه بزرگ را به ده قطعه كوچك تقسيم كرد و نوشت :

 10 دانه 1.5 دلار 

در اندك مدتي فروشش ده برابر شد !

کفر و شرک

 

کفر و شرک در نظر وهابیت و سایر فرق اسلامی

 

به نقل از سایت محاکمه-عبدالله حق جو   

  

ادامه نوشته

معرفی کتاب

گزارشي از سير تاريخي
 عقل گرايي در جهان اسلام
از وحي به عقل
008097.jpg
سيدعلي هاشمي
كلام اسلامي تا قرن پنجم تقريباً مستقل و متمايز از دو نهضت فلسفه و تصوف رشد كرد. از آن پس، با رويارويي جدي و تعامل هرچه بيشتر اين سه حوزه، آنها به شدت از يكديگر تأثير پذيرفتند. از اين زمان ديگر نه غزالي مي توانست بدون توجه به فلسفه و عرفان انديشه ورزي كند و نه ابن رشد قادر بود كلام و عرفان را ناديده گيرد. عقل گرايي از اين دوره به تدريج بغرنج و پيچيده مي شود و تحليل آن نياز به پژوهش بيشتر دارد. اين مقاله با اشاره به عوامل پيدايش عقل گرايي در جهان اسلام، با برشمردن برخي از نمايندگان آن، سيري تاريخي از آن ارائه مي دهد.
***
نص گرايي در آغاز بيش از آنكه يك مكتب كلامي باشد، يك بينش و زمينه فرهنگي است كه انديشه هاي گوناگون از آن سرمي زند و برمي آيد . با اين همه، غلبه نص گرايي در سال هاي نخستين اسلامي را نبايد تنها يك پديده طبيعي دانست. حاكميت سياسي در حمايت و تقويت اين جريان بي تأثير نبود. معلوم است كه در چنين فضايي جمود بر آيين هاي مذهبي و گرايش بي چون و چرا به چيزي كه مي توانيم آن را سنت مهارشده بناميم تا چه حد براي حاكميت سياسي آن دوران پسنديده و پرفايده بود. در واكنش به نص گرايي افراطي، به تدريج جريان ديگري در جامعه اسلامي رشد كرد كه بعدها صورت نهايي اش را در فرقه معتزله يافت. هرچند نزاع بين اين دو گروه در آغاز بر دو مسأله جبر و اختيار و تشبيه و تنزيه دور مي زد، اما اين رويارويي گسترش يافت و معلوم شد كه در اصل اختلاف بر سر شيوه برخورد با متون ديني است. اهل حديث ظاهر الفاظ قرآن و روايات را سرلوحه ديانت خويش مي گرفتند و معتزله ، با استمداد از عقل ، راه را بر توجيه و تاويل متون ديني باز مي كردند.
عوامل پيدايش عقل گرايي
گرايش به تفكر را پيش از هرچيز بايد در خود اسلام جست وجو كرد. قرآن، برخلاف متون ديني يهود و نصارا، پيوسته بر عنصر عقل و تفكر تأكيد مي كند. با وجود اين، عقل گرايي در اسلام بي شك از عوامل بيروني اثر پذيرفته است. گسترش اسلام و مواجهه مسلمين با فرهنگ هاي ديگر دو تأثير مهم در انديشه اسلامي برجاي گذاشت: از يك سو علوم و افكار بيگانه به تدريج بر ذهنيت جامعه اسلامي اثر گذاشت و از سوي ديگر دانشمندان اسلامي را براي دفاع از مباني ديني در مقابل اديان و فلسفه هاي معارض برانگيخت. به ياد داشته باشيم كه خردباوري، حتي در اوج شكوفايي آن، معمولاً اقليت فرهيخته جامعه است و توده متدين ايمان و تعبد ديني را بر چون و چراهاي عقلي ترجيح مي دهد. رشد عقل گرايي از يك سو و انحطاط و جمود حنابله از سوي ديگر، علماي اهل سنت را به بازنگري و پيرايش در ديدگاه هاي سنتي فراخواند. با آغاز قرن چهارم ،جريان نص گرايي وارد مرحله تازه اي مي شد. شخصيت بزرگ اهل تسنن به طور جداگانه دست به احيا و بازسازي انديشه ديني و جذب عناصري از كلام معتزلي زد: ابوالحسن اشعري. اشعري بيشتر به حفظ اصول حنابله در قالب هاي جديد پرداخت. اشعري را حد واسط ميان اهل الحديث و معتزله دانسته اند. به اين ترتيب در قرن چهارم حلقه هاي پيوند ميان نص گرايي و عقل گرايي تكميل شد و نخستين تقريب ميان اين دو جريان شكل گرفت.
مفهوم عقل در بين دانشمندان اسلامي از همان آغاز داراي دو جنبه نظري و عملي بود و اختلاف معتزله با اهل حديث را در هر دو جنبه مي توان ديد. هرچند اين تفكيك از آغاز روشن نبود، اما در واقع دو مسأله مهم كلامي آن روزگار، يعني تشبيه و تنزيه و جبر و اختيار، تجلي اين دو جنبه از عقل بود. اهل حديث معتقد بودند كه اوصاف باريتعالي را بايد به همان معناي ظاهري كه در آيات و روايات آمده پذيرفت و عقل را حق چون و چرا يا توجيه وتأويل نيست.
معتزله، در مقابل، داوري عقل را هم در معارف عقلي و هم در احكام عقل پذيرفتند. به نظر آنها: المعارف كلها معقوله بالعقل، واجبة بنظر العقل، و شكر المنعم واجب قبل ورود السمع والحسن والقبح ذاتيان للحسن والقبيح . از ديگر نزاع هاي ميان اهل حديث و معتزله اين بود كه آيا شناخت خداوند امري نظري و اكتسابي است يا از امور بديهي است كه عقل و فطرت انساني آن را به ضرورت و اضطرار درك مي كند. نص گرايان عموماً معرفت الهي را امري روشن و بديهي شمرده اند. برعكس ، معتزله بر اين باور بودند كه معرفت خداوند جز از طريق نظر و استدلال حاصل نمي شود. همين اعتقاد بود كه معتزله را به تأسيس علم كلام و تنظيم اصول و قواعدي براي شناخت خداوند و صفات و افعال او واداشت.
اگرچه به ظاهر اشعري عقل را تنها براي تثبيت و دفاع از مباني اهل حديث به خدمت گرفت، اما همين كه پاي عقل به ميان آمد، عقايد ديني پذيرفته شده يكي پس از ديگري تقييد و تعديل شد. نظريه تشبيهي صفات با قيد بلاكيف ، نظريه جبر با اعتقاد به عدم خلق قرآن با قيد كلام انفسي از برداشت كهنه اهل حديث خارج شد و صورتي عقل پسند به خود گرفت. از همه اينها مهم تر اينكه ديگر شناخت ذات و صفات الهي امري بديهي و روشن تلقي نمي شد، بلكه نيازمند دليل و استدلال بود و اين همان گام به جلو در تلاش هاي عقلي اشعري بود. اگرچه در همان حال توضيح نظريه كسب توسط اشعري تلاشي ناكام وغيرعلمي جلوه كرد.
با آمدن جويني ، كلام در مكتب اشاعره صورت عقلي و جدلي به خود گرفت. وي در مقدمه كتاب الشامل في اصول الدين به تفصيل از مباني و روش عقلي سخن گفت و به شبهات كساني كه استدلال را بدعت يا بي فايده مي دانستند، پاسخ گفت. هرچند جويني را مؤسس در علم كلام نمي دانند، ولي به هرحال با ظهور او گرايش عقلاني در كلام اشعري به نقطه اوج خود رسيد.
غزالي در كشاكش عقل و وحي
غزالي با وارد كردن منطق ارسطويي به علم كلام اشعري، آن را يك گام ديگر به پيش برد. تا پيش از او، حتي در آثار استادش جويني، متكلمان از نظام منطقي ارسطو بهره نمي گرفتند. او با زيركي تمام و با جعل اصطلاحات تازه براي مفاهيم منطقي ادعا كرد كه قواعد منطق را از آيات قرآن استخراج كرده است. او همچنين ادعا كرد كه ارسطو و يونانيان منطق را از پيامبران پيشين برگرفته اند و از اين رو منطق ارسطو ريشه اي كاملاً ديني دارد.
رد و نقض آراي فيلسوفان و صاحبان مذاهب و غور در انديشه هاي كلامي به تدريج غزالي را نسبت به علم كلام نيز بدبين كرد. اين نكته حتي از كتاب كلامي او
الاقتصاد تا حدودي دانسته مي شود. از اين جاست كه مرحله دوم حيات غزالي آغاز مي شود. او گوهر گمگشته خويش را در تصوف باز مي يابد و يقين از دست رفته را تنها در سلوك عرفاني، كه به زعم او سرآغاز راه نبوت است، مي بيند. در احياء علوم الدين عقل و خردورزي جايگاهي نازل دارد. در عوض سلوك عرفاني و تعبد ديني مقام بالايي را به خود اختصاص مي دهد. قدم بسيار مهم ديگري كه غزالي برداشت، لايه لايه كردن حقايق و معارف ديني بود. اگر حقيقت درجات و بطون مختلف دارد و اگر انسان ها از نظر هستي و عقل مراتب گوناگون دارند، پس هر كس را بايد متناسب با ظرفيت وجودي اش تعليم كرد. از اين جاست كه غزالي راهي براي ورود عرفان به معارف ديني بازمي كند و آن را فراتر از فقه و كلام مي نشاند.
ابن رشد درست از همين مبناي غزالي استفاده كرد و براي آشتي دادن عقل و دين تلاش كرد. با اين تفاوت كه غزالي حقايق عالي و معارف والا را به عرفان نسبت مي داد و ابن رشد به فلسفه. ابن رشد بر اين باور بود كه قرآن با تأكيد بر تفكر و تحصيل معرفت عملاً عقل فلسفي را تأ ييد كرده است. از نظر او ظواهر متون ديني براي عوام است و فيلسوف با كشف حقايق برهاني به تاويل نصوص دست مي يابد. عوام را نبايد با حقايق باطني آشنا كرد و حتي به آنان نبايد گفت كه نصوص ديني تاويل پذير است. حقايق ديني را، كه همان حقايق فلسفي است، بايد در زبان پيچيده و در همان منابع فلسفي مطرح كرد تا نااهلان بدان راه نيابند. غزالي و ابن رشد تاويل را ويژه راسخان در علم مي دانند، با اين فرق كه غزالي راسخان در علم را متصوفه و ابن رشد فلاسفه مي داند.
عقل گرايي و نص گرايي در سده هاي متأخر
غزالي با ميدان دادن به تصوف عملاً تفكر عقلاني را تحقير كرد. فلسفه را از قلمرو دين راند و كلام را به عنوان پاسدار مباني ديني تعيين كرد. در مقابل، ابن رشد با تأليف كتاب
تهافت التهافت از حرمت عقل دفاع كرد و با دو كتاب ديگرش، فصل المقال و الكشف عن مناهج الادله ، به نظرخود ، عقل و دين را سازش داد. از لطا ئف روزگار آنكه ابن رشد بيش از غزالي در تحولات بعدي كلام اشعري اثر گذاشت. پس از غزالي، علي رغم تلاش هاي او، يك سنت نيرومند كلامي پاگرفت كه گاه تا قلب مباحث فلسفي به پيش مي رفت. عبدالكريم شهرستاني (م ۵۴۸ق)، فخر رازي (م ۶۰۶ق)، قاضي عضد ايجي (م ۷۵۶ق)، سعدالدين تفتازاني (م ۷۹۳ق) و سيد شريف جرجاني (م ۸۱۲ق) به اين سنت كلامي وابسته اند. در كلام اهل سنت نه تنها شعله عقل گرايي خاموش نشد، بلكه روزبه روز فروزان تر گرديد ،به طوري كه آثار اين گرايش تا عصر حاضر پابرجاست. اما تأثير غزالي را بايد در جاي ديگر نشان گرفت. او دو جريان مهم را باعث شد و يا لااقل زمينه سازي كرد: از يك طرف به تصوف كه تا آن زمان به عنوان يك جريان مستقل و منزوي به شمار مي آمد ،رنگ ديانت زد و آن را به درون جامعه ديني كشاند. از طرف ديگر، زمينه تقويت جريان نص گرايي را فراهم ساخت. غزالي با تضعيف فلسفه و كلام و رويكرد به وحي به طور غيرمستقيم ، راه را براي عرض اندام سلفيه هموار كرد. نص گرايي افراطي كه با مرگ ابن حزم (م ۴۵۶ق) در اندلس تقريباً روبه خاموشي گراييد بار ديگر در دمشق زنده شد. اين بار ابن تيميه (م ۷۲۸ق) و سپس شاگردش ابن قيم (م ۷۵۱ق) بناي انديشه اي را گذاشتند كه اكنون نيز، از جمله در فرقه وهابيت، به بقاي خويش ادامه مي دهد.
در آخرين مرحله، متكلمان شيعه فلسفه عقلي مشاء را قالب مناسبي براي عرضه معارف دين تشخيص دادند. اگر بخواهيم از اين هم كمي پيشتر بياييم با مرحله چهارمي مواجه مي شويم كه تا عصر حاضر ادامه يافته است. آغازگر اين دوره صدرالمتالهين شيرازي(م ۱۰۵۰ق) است. او گذشته از مقولات فلسفي، مباني و مفاهيم عرفاني را نيز به خدمت مي گيرد و دين با عقل و اشراق هم سخن و همساز مي شود. اگر در مرحله سوم ،كلام رنگ فلسفه به خود گرفت، در اين جا اين فلسفه و عرفان بود كه لباس كلام بر تن مي كرد.

جریان شناسی

 

عقل گرایی در جهان انسان

برخی عقلگرایی را در جهان اسلام از آن معتزله دانسته و استدلالی کردن اصول دین و ایمان در اوائل قرن دوم هجری به عنوان یک حرکت منظم فکری را موجب پدید آمدن مذهب اعتزال شمرده اند و برخی از اندیشمندان دامنه عقلگرایی را به زمانی جلوتراز آن برده و مدعی شده اند که در کتاب و سنت برخورد عقلانی با مدعیات دینی شده است و خطبه اول نهج البلاغه و متن قرآن و روایات را دلیل این مدعی گرفته اند علامه طباطبایی نقطه شروع جریان عقلی را مباحثات کلامی حفاظ حدیث و قرآن، در عهد نبی اکرم (ص) با یکدیگر و با ارباب ملل به ویژه یهود و نصاری در شام و حبشه می دانند. از روایات اسلامی چنین استفاده می شود که عقل، شرع داخلی و شرع عقل خارجی است و در میان فقهاء افرادی چون شیخ مفید بوده اند که عقل گرا بوده اند وگرایش عقلانی را در فقه و کلام رواج داده اند و علاوه بر تاکید بر قاعده ملازمه میان عقل و شرع، عقل را از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعی دانسته اند.


معتزله به اصالت عقل معتقد بودند و همه عقاید اسلامی را با عقل نظری می سنجیدندو هر آن چه دور از دسترس عقل بود کنار می نهادند. آنان نماینده مکتبی محسوب می شدند که به دلیل عقلگرایی به قشر تحصیل کرده و روشنفکران آن زمان تعلق داشتند. معتزله تا قرن هشتم هجری به حیات فکری خود ادامه دادند.
در مقابل جریان معتزله، اشاعره عقل بشر را از ادراک حکم و مصالح افعال الهی قاصر دانستند و در دو موضع اساسی با معتزله به مناقشه پرداختند:


1- اعتبار مطلق عقل:اشاعره بر خلاف معتزله معتقد شدند که دفاع عقلانی از دین ممکن است و کلام معتزله که می گویند: جانشین ساختن صرف عقل به جای ایمان، دیانت را از میان برمی دارد، اگر عقل برداده های دین برتری داشته باشد. ایمان به خدا و وحی به چه کار آید؟» را باطل دانسته اند.


2- قرآن: اشاعره ایمان به غیب را اصل اساسی حیات دینی دانسته و قراردادن عقل را به عنوان ضابطه مطلق در قلمرو احکام با اصل ایمان به غیب ناسازگار دانستندو بر همین اساس در صورت تعارض و اختلاف میان عقل و وحی، عقل را ترجیح دادند ووحی را به گونه ای تفسیر کردند که با حکم عقل منطبق گردد. در مقابل معتزله، اشاعره معتقد بودند که وحی به منزله منشا حقیقت و واقعیت،اساسی تر است و عقل باید صرفا تابع وحی باشد.


در مقابل دو جریان کلامی معتزله و اشاعره، جریان فلسفه بوده افکار فلسفی ازقرن دوم هجری با تاثر از گزاره های فلسفی و استنتاجات عقلی و منطقی قرآن وروایات به وجود آمد و به سبب مقابله با مسیحیان و مانویان و ترجمه متون فلسفی و منطقی یونانی و سریانی و پهلوی، گسترش یافت، با آغاز نهضت ترجمه، فلسفه به صورت کلاسیک وارد دنیای اسلام شد و به اهتمام فارابی و ابن سینا و ابن رشد به رشد و شکوفایی ویژه رسید و دوباره وارد دنیای غرب شد و این داد و ستد تا قرون وسطی به صورت جدی ادامه پیدا کرد.


دیدگاه علامه پیرامون عقلانیت دین


علامه طباطبایی مانند بسیاری از فلاسفه اسلامی معتقد بود که برای اعتقاد به خداوند و اساسی ترین مسائل دین می توان استدلال عقلی کرد و هر چه از طریق وحی دانسته می شود، دارای برهان عقلی است و در یک کلمه عرفان و برهان و قرآن هماهنگ اند و از هم جدایی ندارند و میان حکم عقل و حکم شرع ملازمه است از دیدگاه علامه طباطبایی تمامی باورهای دینی و مدعیات مذهبی دارای بنیان عقلانی و برهانی است و در شریعت هیچ گزاره ای وجود ندارد که عقل باآن مخالف باشد، ممکن است عقل نسبت به مسائلی نفیا یا اثباتا ساکت باشد و به علت عدم تصور ابعاد مساله حکمی نداشته باشد اما مخالفت و تضادی با گزاره های دینی ندارد گرچه در میان فلاسفه افرادی چون کندی و ابن سینا و سنت توماس به توافق کلی و هماهنگی کامل عقل و دین معتقد نبودند و فقط برخی از باورها وجزم های دینی را با عقل قابل اثبات می دانستند.


از دیدگاه کندی اصول عقاید دینی، خلق عالم از عدم، معاد جسمانی و نبوت، جدال عقلی نیست. گرچه در میان فلاسفه غرب افرادی چون «سنت آنسلم » هم معتقد بودند که هرچه ازطریق وحی دانسته می شود می تواند به یاری عقل اثبات شود و به همین جهت آنسلم درغرب به پدر عقل گرایی مشهور شد و براهینی چون برهان امکان و وجوب و برهان صدیقین بر اثبات خداوند را اقامه کرد لکن از زمان کانت دو جریان در فلسفه پدیدآمد که باعث به وجود آمدن فلسفه نقادی و فلسفه تحلیل زبانی شد.


کانت با طرح مسائل اساسی همه ادیان «خدا و خلود نفس و اختیار انسان » گفت: یک رشته از احکام فلسفی «جدلی الطرفین » هستند و نظر به اینکه هر دلیلی براثبات آنها اقامه گردد، در مقابل، دلیل مخالف هم قابل ارائه است، قابل اثبات نیستند، از نظر کانت مباحثی چون جبر و اختیار، بسیط و مرکب بودن ماده، محدود ونامحدود بودن جهان و اثبات خدا از این مواردند، وی با نقادی عقل مطلق بر این باور بود که عقل نظری از درک حقیقت ذوات عاجز است و بر همین اساس «وجود خدا،نفس ، بقای نفس » قابل اثبات و ادراک نیست و با این تامل معرفت شناختی گفت: « من لازم دیدم شناخت را کنار زنم تا برای ایمان جا بازکنم ».


گرچه برخی از فلاسفه آلمان مانند هگل با کانت مخالفت کردند اما ایمانگرایی جدید با کیوکگور در دانمارک آغاز شد و بر «عدم ارتباط ایمان و عقل و حتی ضدیت ایمان با تعقل » معتقد گشت. علامه طباطبایی با توجه به تمام جریانات مزبور و آگاهی از چشم انداز جدیدمباحث در غرب درباره عقل و دین به «دفاع عقلانی از دین » پرداخت و حجیت عقل رابا زوایای دید شبهات مطرح کرد و انصافا تاثیرات درخشانی در مباحث «علم ودین »و «عقل ونقل » و «طبیعت و شریعت » و «تکوین و تشریع » گذاشت که آثار اوامروز از منابع مهم مباحث فلسفی و کلامی جدید به شمار می آید و پژوهشگران این مباحث از سفره گسترده افکار و اندیشه های او تغذیه می کنند.


ایشان استفاده از عقل و علوم عقلی را برای فهم دین، لازم و ضروری می داند و براین باور است که «اثبات خدا و واجب الوجود، و صفات کمالیه خداوند مانندوحدانیت و احدیت و لوازم وجود او از نبوت و معاد نتیجه مباحث عقلی محض است که در متن الهیات مطرح می شود». علامه در این باره می گوید: «اینها مسائل اصول دین است و باید از راه عقل اثبات شوند تا ثبوت و حتمیت مطلب تفصیلی کتاب و سنت تامین شود و گرنه احتجاج واستدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجی است دوری و باطل حتی مسائلی که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وی در کتاب و سنت وارد است به همه آنها از راه عقل استدلال شده است ». گرچه علامه بابت دفاع عقلانی از دین با تنش های سنگین خطابی مواجه شد اما با استقامت و صلابت خالصانه منشا تحولات درخشانی شد که در تاریخ فرهنگ معاصر ایران قابل بررسی است. علامه طباطبایی بارها در مقابل مخالفین به دفاع عقلانی از دین تصریح کرد از جمله می فرماید: « موجود بودن مسائل و معارف الهی در متن کتاب و سنت ما را از وضع علمی مخصوص به همین مسائل در سطحی عالی بی نیاز نمی کند».


علامه معتقد است «اشتغال به علوم عقلی به منظور تحکیم مبانی دینی اسلام و مذهب و فعلیت دادن به اهداف دین بوده است ».از دیدگاه علامه طباطبایی (ره) روش فلسفی شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه های بارز و بسیاری از آن مباحث وجود دارد. لکن افرادی چون ملاصدرا ازفرزندان تشیع می طلبد تا در پرتو حکمت متعالیه، آیات و روایات را بازکند. ایشان بر این باور است که «مقایسه کتب فلسفی با مجامع روایی و علمی اهل بیت معصوم (ع) نشان می دهد که در سیر تاریخی کتب فلسفی روز بروز به ذخائر علمی وروایی اهل بیت (ع) نزدیکتر می گردد تا اینکه در قرن 11هجری تقریبا به همدیگرمنطبق می گردند و دیگر فاصله ای میان فلسفه و روایات معصومین (ع) جز اختلاف درتعابیر و عبارات نمی ماند».


علامه معتقد است که فهم و ادراک معارف اسلام همان و تصدیق و پذیرش آن همان . وی در آثار مختلف خود تصریح می کند اکثر اشکالات و ایراداتی که علیه مبانی اسلام وقرآن و معارف دین توسط دانشمندان غربی و روشنفکران غیردینی و یا صاحبان افکارالتقاطی مطرح شده است، ریشه در جهالت و نادانی و عدم اطلاع از اسلام ناب دارد ویا از غرض ومرض آنان حکایت می کند.