ولايت فقيه در نظام جمهوري اسلامي ايران

جايگاه ولايت فقيه در نظام جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله مصباح يزدي 
حضرت آيت الله مصباح يزدي

1) تفاوت حکومت هاي سلطنتي و جمهوري

در ادبيات سياسي ، چند نوع حکومت معرفي مي کنند. يکي حکومت سلطنتي است که معمولا با وراثت به حاکم بعدي منتقل مي شود. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران چنين رژيمي در کشور حاکم بود. اين سلطنت تا مدت ها مطلقه بود، يعني سلطان به صورت مستقل تصميم مي گرفت و هيچ کس نمي توانست در کار او دخالت کند ؛ ولي بعد از انقلاب کبير فرانسه و ساير انقلاب هاي آزادي خواهانه ، اختيارات سلطان به صورت هاي مختلف محدود شد.
نوع ديگر حکومت ، جمهوري است؛ يعني خود مردم در تعيين حاکم دخالت دارند. در عالم ، ده ها نوع جمهوري داريم. حکومت چين يک ميليارد و چند صد ميليون نفر جمعيت را اداره مي کند و کمونيستي است ، ولي جمهوري خلق چين نام دارد ؛ اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي هم مجموعه اي از جمهوري ها بود ؛ اين جمهوري ها خودشان هم با يکديگر تفاوت داشتند و هر جمهوري قوانين مخصوص خودش را داشت.

2)عامل مؤثر در مفهوم جمهوريت

بعضي جمهوري ها رياستي است که مردم در آن مستقيم رئيس حکومت را انتخاب مي کنند و برخي ديگر ، پارلماني است ؛ يعني ابتدا مردم نمايندگان مجلس را بر مي گزينند و سپس حزب غالب در مجلس ، رئيس جمهور را تعيين مي کند. در هندوستان رئيس جمهور نقش چنداني در مديريت حکومت ندارد و بيش تر کارها بر عهده نخست وزير است ؛ اما در همسايگي اش پاکستان ، رئيس جمهور نقش مؤثري در مديريت حکومت دارد.
اين ها همه نشان مي دهد تنها عامل مؤثر در مفهوم جمهوريت اين است که مردم نقشي در تحقق حکومت و تعيين حاکم داشته باشند؛ خواه بي واسطه و خواه با واسطه . بي واسطه مثل جمهوري هاي رياستي و با واسطه مانند جمهوري هاي پارلماني .

3) وجه تمايز قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

در اين ميان برخي از جمهوري ها پسوندهايي با خود دارند، مثل : جمهوري دموکراتيک ، جمهوري اسلامي و... پاکستاني و موريتاني ، « جمهوري اسلامي » هستند و اين پسوند براي آن ها جنبه تشريفاتي دارد. فقط جمهوري اسلامي ايران است که با پسوند خود، مي خواهد ماهيت حکومتش را تعيين کند.
قانون اساسي همه جمهوري ها و سلطنتي ها ، يک اختلاف روشن با قانون اساسي ايران دارند: در ايران ، « ولايت فقيه » داريم که ملي گراها هميشه با آن مخالف بوده اند. در خبرگان قانون اساسي هم نمايندگان سرسخت ملي گراها اصلا با گنجاندن واژه ولايت فقيه در قانون اساسي مخالف بودند، ولي اکثريت قاطع اصرار داشتند که بايد مسئله ولايت فقيه مطرح شود.

4) با وجود رئيس جمهور ، آيا ولايت فقيه يک مقام تشريفاتي است ؟

گاه اين سؤال طرح مي شود که با وجود رئيس جمهور ، ولي فقيه چه نقشي دارد؟
تبليغاتي که از خارج صورت مي گيرد و در داخل هم کساني آن را دنبال مي کنند، به اين سمت است که مقام رهبري تضعيف و سرانجام حذف شود. سر اين که در قانون اساسي ، مقامي جدا از جمهوري و بلکه فوق رئيس جمهوري ، در نظر گرفته شده است، چيست ؟
برخي تصور مي کنند که ولي فقيه يک مقام تشريفاتي است و چون روحانيان در انقلاب نقش مؤثري داشته اند، خواسته اند براي خود جايگاهي دست و پا کنند و بر ساير مردم يک نوع امتياز داشته باشند!

5) رأي اکثريت ، مشروعيت آور نيست

پاسخ اين سؤال ها به نگرشي بر مي گردد که اسلام از حکومت دارد. هدف مردمي که انقلاب کردند و صدها هزار شهيد دادند. برقراري نظام اسلامي بود. صرف اينکه مردم رئيس جمهوري را براي چند سال انتخاب کنند، هيچ ضمانتي ندارد که مشروعيت الهي داشته باشد و اطاعت از رئيس جمهور منتخب واجب شرعي باشد. هيچ کس نمي تواند ادعا کند که وقتي پنجاه درصد به علاوه يک نفر به کسي رأي دادند، اطاعت از او براي ديگران وجوب شرعي دارد. حداکثر مي توانند بگويند : عرف جهاني اين است که وقتي کسي رأي اکثريت را کسب کرد، ديگران هم بايد او را اطاعت کنند. اما اين که شرعا واجب است از او اطاعت کنند ، به چه دليل ؟!

6) چرا اطاعت از رئيس جمهور بدون تنفيذ ولي فقيه حرام است ؟

از ماهيت جمهوري ، وجوب اطاعت شرعي از حاکم به دست نمي آيد. مطلب از اين هم بالاتر است ؛ ممکن است حتي نود و نه درصد مردم به کسي رأي بدهند؛ ولي به فرموده امام راحل رحمه الله اگر رئيس جمهور منتخب از طرف ولي فقيه نصب نشود، طاغوت به شمار مي آيد و اطاعت از او حرام مي باشد ! اين عبارت را نمي شود از صحيفه نور حذف کرد ، تأويل بردار هم نيست. اين بينش برخاسته از يک نگرش ديني است که مي گويد : هيچ انساني - هر که باشد - حق حکومت بر انسان ديگري را ندارد.
يک انسان که بنده خدا است ، به چه حقي مي تواند به انسان ديگري بگويد : من به تو دستور مي دهم اين کار را بکني ؟! اين وجوب اطاعت از کجا مي آيد ؟! فقط آن خدايي که اختيار همه به دست اوست ، مي تواند بگويد اطاعت از اين فرد هم واجب است : « يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم » .
« اولي الامر » امامان اثني عشر هستند. اگر علي عليه السلام در زمان خود نماينده اي مي فرستاد و مي فرمود اطاعت از او مانند اطاعت از من واجب است ،آيا تخطي از فرمان آن نماينده جايز بود ؟! اگر ائمه اطهار عليهم السلام کسي را تعيين کردند و گفتند از او اطاعت کنيد، بر مسلمان هاواجب است از وي پيروي کنند.

7) مخالفت با ولي فقيه در حد شرک به خداست

طبق احاديث ، مخالفت با ولي فقيه مخالفت با اهل بيت و در حد شرک به خدا است . مگر رئيس جمهور با ولي فقيه يکسان است ؟! آيا اگر کسي با تبليغات آن چناني و رقص و پايکوبي به رياست جمهوري برسد ، ولي خدا مي شود ؟! بايد در رأس نظام کسي واقع شود که از طرف امام تعيين شده باشد. اعتبار از خدا به پيغمبر ، از پيغمبر به امام معصوم ، از امام معصوم به ولي فقيه و از ولي فقيه به سايرين کاناليزه مي شود.
اگر ولي فقيه بگويد : از دولت اسلامي اطاعت کنيد، آن وقت اطاعت از دولت اسلامي هم واجب شرعي مي شود، چرا ؟ چون اطاعت از ولي فقيه واجب شرعي است ، بنابراين وقتي او مي گويد از اين اطاعت کنيد ، اين هم اطاعت او شمرده مي شود.

8) چرا اطاعت از قوانين دولت اسلامي واجب است ؟

امام عليه السلام مي فرمايد : عمل کردن به قوانين دولت اسلامي شرعا واجب است اين وجوب از کجا آمده ؟ چون او مي گويد ، واجب است. اگر او نگويد چه وجوبي دارد ؟! نظام ما اعتبارش از طرف خدا است و رعايت قوانينش وجوب شرعي دارد. وقتي در مجلس شوراي اسلامي تصويب شد و شوراي نگهبان هم تأييد کرد که فلان مبلغ بايد ماليات بدهيد ، پرداخت آن ماليات مثل پرداخت خمس و زکات واجب مي شود ، زيرا دولت اسلامي آن را تعيين کرده و دولت اسلامي مورد امضاي ولي فقيه است ، او هم مورد تأييد خدا و پيغمبر است.
اين سلسله مراتب ، وجوب شرعي مي آورد. اما اگر اين نباشد، همان فرهنگي رايج مي شود که در همه جاي دنيا وجود دارد: فرار از ماليات ، نوعي زرنگي است! در صورتي که اين مقام وجود نداشته باشد، مقررات مجلس شوراي اسلامي اگر به اتفاق آراء هم تصويب شود، وجوب شرعي نخواهد داشت.
چه اندازه وجدان آدمي ها راضي مي شود که هرچه اکثريت گفتند ، آن ها هم عمل کنند؟! حداکثر اين است که براي رعايت مصلحت جامعه مخالفت نکنند ، اما در دل مي گويند که اين ها بي اعتبار است ، هر گونه منفعت خودم اقتضا کند، عمل مي کنم ! وقتي نمي خواهم ماليات بدهم ، حساب سازي مي کنم تا ماليات به من تعلق نگيرد ! به مأمور ماليات رشوه مي دهم تا بگويد تو مشمول ماليات نيستي !
فرهنگ ليبرال دموکراسي اين را اقتضا دارد ؛ ولي اگر فرهنگ اسلامي حاکم شود، پرداخت ماليات به حکومت اسلامي را مثل دادن خمس و زکات بر خود واجب مي داند ؛ ديگر احتياج نيست که بازرس بيايد و رسيدگي کند، بلکه التماس مي کند ماليات من را بگيريد تا مال من حلال شود.

9)ولي فقيه از جانب ائمه عليهم السلام منصوب شده است

ولي فقيه چگونه تعيين مي شود ؟ و مردم چه نقشي در تعيين او دارند ؟ وقتي امام معصوم عليه السلام شخصي را با اسم تعيين کند ، جاي چون و چرا نيست. در زمان غيبت صغراي امام زمان صلوات الله عليه چهار نفر را با اسم تعيين کردند و اطاعتشان واجب بود. بعد از اين چهار نفر ، نصب عام است ؛ يعني کسي را با اسم و شخص تعيين نکرده اند؛ فقط گفته اند از کساني که واجد اين شرايط هستند اطاعت کنيد.

10) چگونگي احراز فرد واجد شرايط

چگونه احراز کنيم چه کسي واجد شرايط است ؟ اگر بخواهيم ببينيم در بين اساتيد دانشگاه چه کسي عالم تر است ، بايد سراغ خود استادها برويم. البته به دشواري کسي اعتراف مي کند که فلان هم صنف من از من برتر و شايسته تر است. اگر تعداد چشمگيري از اساتيد يک دانشگاه بگويند : فلاني از همه باسواد تر است ، آيا شما اطمينان پيدا نمي کنيد که آن ها درست مي گويند ؟!
هيچ راهي اطمينان بخش تر از اين نيست که اکثريت قريب به اتفاق کساني که در يک فن خبره هستند ، شهادت دهند که يک نفر از ميان ما از همه شايسته تر است. اگر مردمي که اصلا از اين چيزها آگاه نيستند و نمي دانند استاد يعني چه ، کدام استاد بهتر درس خوانده و بيش تر تحقيق کرده است ، رأي بدهند ، چه ارزش و اعتباري دارد ؟!
رأيي که از روي ناآگاهي داده مي شود، اعتبار ندارد . اگر همه مردم بگويند آقاي الف عالم تر است ، اما همه اساتيد بگويند آقاي ب عالم تر است ، شما به کدام بيش تر اطمينان مي کنيد ؟! اين ها صد استاد هستند ، ولي آن ها شصت ميليون نفر ، کدام بيشتر براي شما اطمينان مي آورد ؟!
در عالم عقلا ، براي تعيين فرد شايسته تر هيچ راهي بهتر از شهادت اقران وجود ندارد. خبرگان يعني کساني که خودشان بهره اي از فقاهت و عدالت دارند و مصالح اجتماعي را کم و بيش درک مي کنند، شهادت بدهند که در بين ما يک نفر از همه بهتر است.

11) انتخابات ؛ مراجعه سيستماتيک به افکار مردم براي شناسايي شايستگان

مسئله ديگر اين است که ويژگي ها و شرايط لازم براي استادهايي که مي خواهند شهادت بدهند را از کجا بشناسيم ؟ ما بايد اطمينان داشته باشيم که اين ها در بند اغراض نفساني ، باند بازي و جناح گرايي و اين حرف ها نيستند. مي خواهيم واقعا بدانيم چه کسي شايسته تر است ؛ بنابراين بايد يقين داشته باشيم که اين استادها خودشان آدم هاي باانصاف و مورد اعتمادند ؛ اين هم راهي جز مراجعه به مردمي که با آن ها معاشرت دارند، ندارد. حتي قاضي اسلامي هنگامي که وارد شهري مي شود، اول بايد عدول آن شهر را شناسايي کند.
اگر اين مراجعه به افکار مردم براي شناسايي افراد شايسته به صورت سيستماتيک در آيد ، انتخابات نام مي گيرد . در نظام حکومتي ما مردم بايد بگويند خبرگان مورد اعتماد چه کساني هستند. اين حق آن ها است و راه ديگري هم ندارد.

12) مطمئن ترين راه براي انتخاب رهبر

اگر بخواهيم ببينيم صد مجتهدي که عادل هستند، مردم به آن ها اعتماد دارند و مي دانند اهل انصاف هستند و با پول و وعده پست و مقام رأي نمي دهند، چه کساني اند، بايد از راه انتخابات وارد شويم. وقتي در بين خبرگان منتخب ملت ، از بين هشتاد نفر مثلا هفتاد و پنج نفر بگويند اين شخص از همه ما بهتر است ، آيا شما ديگر شک مي کنيد ؟!
بنابراين براي تعيين رهبر ، هيچ راهي اطمينان بخش تر از شهادت خبرگان نيست ؛ البته خبرگان را بايد مردم شناسايي کنند. شوراي نگهبان و مانند ايشان اجتهاد خبرگان را تأييد مي کنند، اما تقوا و درستکاري و مورد اعتماد بودن را بايد مردم تأييدکنند. خود مردم بايد بررسي کنند و بگويند اين ها بيش تر مورد اعتماد هستند. بدين وسيله آن ها خبرگان مقبول مي شوند و چنين خبرگاني هر کس را با اکثريت آراء انتخاب کردند، رهبر و مصداق حاکمي مي شود که امام معصوم عليه السلام فرمود:من او را نصب کرده ام .
مردم در اين جا وظيفه اي سنگين دارند؛ مي خواهند مصداق آن کسي را تعيين کنند که امام زمان يا ساير ائمه عليهم السلام فرمودند ما او را حاکم قرار داديم و اطاعت او بر شما واجب است. مسئوليت سنگيني است و نمي شود به اصاله الصحه و حسن ظاهر اعتماد کرد.
منبع: فصلنامه ي پويا شماره ي 2

گشتی در كتاب‌خانه شخصی رهبر انقلاب

گشتی در كتاب‌خانه شخصی رهبر انقلاب
همراه با دكتر حداد عادل


ابتدا این را بگویم كه ما هیچ‌وقت ننشستیم با آقای خامنه‌ای مستقلاً راجع به كتاب‌خانه و حوزه‌ی مطالعات ایشان صحبت كنیم؛ چون این بحث به یك معنا به زندگی شخصی ایشان مربوط می‌شود. وقتی خدمت ایشان می‌رسیم، معمولاً آن‌قدر مسائل مهم و اساسی كشور و مسایل مربوط به فرهنگ و سیاست و رسیدگی‌ به آن‌ها هست كه دیگر معنی ندارد وقت ایشان را بگیریم و بنشینیم منحصراً راجع به كتاب‌خانه‌شان صحبت كنیم. بنابراین آنچه می‌گویم استنباط‌هایی است كه در خلال سالیان طولانی- یعنی سی سال انس و آشنایی با ایشان- در ذهن من جمع شده است.

قلمرو گسترده
اولین نكته این است كه قلمرو علایق‌ مطالعاتی ایشان خیلی رسمی و منطبق بر حوزه‌ی مطالعات متعارف روحانیان نیست. بیشتر روحانیان به اقتضای فضای حوزه و درس و بحثی كه دارند، منطقه‌ی خاصی در مطالعه مورد علاقه‌شان است. هر صنف و گروه دیگر هم همین‌طور هستند؛ مهندس‌ها، پزشك‌ها و... بالاخره هر كسی یك قلمرو مشخص و مخصوصی را برای مطالعه‌ی خودش انتخاب می‌كند. البته ممكن هم هست در هر یك از این اقشار، گروهی اهل مطالعه نباشند اما اگر بخواهند مطالعه كنند، قلمرو خاصی برای آن دارند.
آقای خامنه‌ای غیر از فقه و اصول و معارف اسلامی كه در سنت تحصیلی ایشان، رسمی و درسی بوده و جزء مطالعات تحقیقی و پژوهشی ایشان به حساب می‌آید، از ابتدای زندگی میدان وسیعی را برای مطالعه پیش چشم داشته‌اند؛ همین قلمروهای مطالعاتی هم پیكره‌ی اصلی كتاب‌خانه‌ی شخصی ایشان را شكل می‌دهند.

این قلمرو مطالعاتی اولاً شامل ادبیات می‌شود كه بخشی از مطالعات ایشان را شكل می‌دهد. خصوصاً شعر كه ایشان برای آن اهمیت زیادی قائل هستند و در درك لطایف و ظرائف شعری هم استاد هستند؛ نقد شعر می‌دانند و از جوانی در مشهد در حلقه‌های شعرخوانی و نقد شعر شركت می‌كردند. آن‌هم حلقه‌هایی كه ادبا و شاعران درجه‌ی اول خراسان و پیرمردهای معروف ادبیات اداره‌شان می‌كردند. آقای خامنه‌ای از جوانی با آن محافل در ارتباط بوده و در نتیجه طبیعی است كه در كتابخانه‌ی ایشان، دیوان شعر فراوان ببینید؛ مجموعه‌های شعری قدیم و جدید.
ایشان در عالم شعر فارسی كاملاً به‌روز هستند. بسیاری از جوان‌ها كه ذوق و نبوغی در شعر از خودشان نشان می‌دهند، نزد ایشان شناخته شده هستند. ایشان آثار آن‌ها را دیده‌اند. برای هر شاعری هم حسابی باز می‌كنند و حسن و عیب او را در ذهن دارند و جایگاهی را در مجموعه‌ی ادبیات ایران به او نسبت می‌دهند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8384/H/hadad-adel.jpg
حوزه‌ی دیگر مطالعات ایشان ادبیات داستانی ایرانی و خارجی است؛ اعم از داستان بلند یا داستان كوتاه. شاید بی‌سابقه و بی‌نظیر باشد كه یك مجتهد و مرجع و فقیه از چهل پنجاه سال پیش رمان‌های بزرگی مثل "دُن آرام" شوخولف با ترجمه‌ی به‌آزین و یا آثار رومن رولان مانند "جان شیفته" را خوانده باشد و نسبت به آن‌ها ارزیابی دقیقی داشته باشد. ایشان هنوز هم رمان خارجی می‌خوانند و از خصوصیات‌شان این است كه پس از خواندن كتاب، یادداشتی به‌صورت جمع‌بندی مختصر در پایان كتاب‌ می‌نویسند. من چندین رمان دیده‌ام كه ایشان نظر خودشان را در پایان آن نوشته‌اند. ظاهراً یك‌بار هم تعدادی از این اظهار نظرها توسط حوزه‌ی هنری چاپ شده. ایشان در این یادداشت‌ها رمان را تجزیه و تحلیل می‌كنند كه نویسنده كیست، این رمان كِی و در چه شرایطی نوشته شده، نویسنده چه چیزی را هدف گرفته، و به چه طریقی خواسته مقصودش را بیان كند... این‌ها را می‌نویسند و داوری هم می‌كنند كه خوب بوده یا بد؛ موفق شده یا نه.

قلمرو دیگر مطالعاتی ایشان آثار روشنفكری دوران معاصر است؛ با همه‌ی آن طیف وسیعی كه روشنفكری دارد. از آن‌هایی كه نسبت به دین و مذهب و انقلاب نظر منفی دارند تا آن‌هایی كه نزدیك و طرفدار این مسایل هستند. درواقع یكی از خصوصیات ایشان این است كه جریان روشنفكری معاصر ایران را- خصوصاً قبل از انقلابش را- به‌خوبی می‌شناسند و آثار نمایندگان این دوران را خوانده‌اند. شاید نزدیك‌ترین آن‌ها به طیف مذهبی‌ها، آل احمد باشد. ایشان با شخص آل احمد و با آثار و افكار او آشنا بوده و جایگاه او را در جریان روشنفكری و سبك او را در نثر فارسی كاملاً می‌شناسد. دیگران را هم همین‌طور... آقای خامنه‌ای با عقبه‌ و تبار روشنفكران معاصر كه نویسندگان و روشنفكران عصر مشروطه هستند هم فی‌الجمله آشنا هستند. برای نمونه در این زمینه كتاب "ماجرای روشنفكران اولیه" مورد توجه ایشان است.

حوزه‌ی دیگر مطالعاتی ایشان، تاریخ است؛ مخصوصاً تاریخ ایران. چون علاقه‌ی بارزی به مطالعه‌ی تاریخ و سرگذشت اشخاص و اقوام و برداشت و بهره‌برداری خاص و مناسب از آن دارند. آقای خامنه‌ای شناخت قابل توجهی از رجال و افراد مؤثر در تحولات معاصر- دوران قاجار و بعد از آن تا به امروز- دارند. گاهی كه خدمت ایشان صحبت می‌كنیم و از شخصیتی صحبت به میان می‌آید، می‌بینیم ایشان كاملاً شناخت دارند و ارجاع می‌دهند به فلان كتاب و فلان كتاب كه راجع به فلانی در آن‌ها چنین بحثی شده و چنان نسبتی به او داده شده است.

از دیگر حوزه‌های مطالعاتی رهبر انقلاب، تاریخ شفاهی به خصوص آثار برآمده از انقلاب اسلامی است؛ اعم از كتب مربوط به انقلاب و دفاع مقدس و... از جمله‌ آثار مورد توجه ایشان در این زمینه می‌توانم به  "خاطرات احمد احمد" و "خاطرات عزت‌شاهی" و كتاب‌های "همپای صاعقه"، "دسته‌ی یك" و "دا" اشاره كنم.
فارغ از مطالعه‌ی كتاب‌های به‌روز علوم سیاسی، ایشان توجه خاصی به آثار و كتب علمی و اسلامی، مطالعات مرتبط با سیره  و فلسفه دارند و مجلات گوناگون علمی، فرهنگی و پژوهشی در حوزه‌های مختلف را هم با علاقه و جدیت می‌خوانند.

تفریح ذهنی
اما از خصوصیات ایشان در كتاب‌خوانی، مداومت است. گذشته از مطالعات كاری در مورد موضوعات اساسی كشور، ایشان نوعاً شب‌ها پیش از خواب مطالعه می‌كنند؛ یك مطالعه‌ی سبك. این غیر از مطالعه‌ی سنگینی است كه برای درس خارج فقه‌ یا ایراد یك سخنرانی می‌كنند. مطالعه‌ی آخر شب برای ایشان در واقع برای رفع خستگی و به‌عنوان تفریح ذهنی مطرح است. البته مطالعه‌ی سبك ایشان جزو مطالعات سنگین ماهاست! در این زمینه من خاطره‌ای از ایشان دارم كه خیلی جالب است.
كتابی چاپ شد به نام "مهدوی‌نامه" و مجموعه‌ مقالاتی بود كه به استاد ما دكتر یحیی مهدوی تقدیم شده بود. به جهت علاقه‌ای كه من به دكتر مهدوی داشتم، یك نسخه از این كتاب را بردم و به آقا تقدیم كردم. خودم هم در این كتاب دوتا مقاله داشتم. یكی در معرفی شخصیت مهدوی و یكی هم یك مقاله‌ی علمی در فلسفه‌ی لایب‌نیتس. بقیه‌ی مقالات آن مجموعه هم بیشتر پیرامون فلسفه‌ی غربی بود. پیشنهاد این كتاب هم از خود من بود كه بعداً استادان و برخی دوستان دیگر دنبال كرده بودند و بعد از چند سال این كتاب حدوداً پانصد صفحه‌ای منتشر شده بود. به هر حال من یك نسخه را به ایشان دادم. طولی نكشید كه دوباره خدمتشان رسیدم؛ شاید یك ماه بعد. ایشان فرمودند: "این كتاب را كه به من داده بودی، همه‌اش را خواندم!" من حیرت كردم كه من خودم با این‌كه پیشنهاد تألیف این كتاب را داده‌ بودم و در آن مقاله هم داشتم، یك پنجم آن كتاب را هم مجال نكرده‌ام بخوانم اما ایشان با این‌همه گرفتاری چگونه این كتاب را كه اصلاً به حوزه‌ی كاری‌شان هم ارتباط ندارد، خوانده‌اند! این نشان‌دهنده‌ی تسلط ایشان به مطالعه و علاقه‌ی ایشان به حوزه‌های مختلف فكری و فرهنگی است.

چنان كه گفتم این غیر از مطالعه‌هایی است كه ایشان به اعتبار مسؤولیتشان در نظام و جایگاهشان به عنوان رهبر و مرجع دارند. چون گزارش‌های مربوط به عالم سیاست و چیزهایی كه از مجلات مهم دنیا استخراج می‌شود و در اختیار ایشان قرار می‌گیرد یا كتاب‌های مهمی كه در زمینه‌ی مسائل سیاست كلی جهان و انقلاب نوشته می‌شود كه جنبه‌ی راهبردی دارد هم از دیگر حوزه‌های مطالعاتی ایشان به‌شمار می‌آید كه حسابشان جداست...
بنابراین ایشان متنوع می‌خوانند و البته زیاد؛ در عین حال همه‌‌ی این‌ها را هم در یك منظومه‌ی حساب شده جا می‌دهند. این‌طور نیست كه نشسته باشند تا هر كتابی كه برسد، فی سبیل‌الله بخوانند تا وقتشان پر شود!
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8386/C/khamenei-ketab-880822-005.jpg
یكی دیگر از خصوصیات ایشان در كتاب‌خوانی، كتاب‌خوانی فعال است. یعنی موقع مطالعه، مطالبی را در حاشیه‌ی كتاب یادداشت می‌كنند (مرحوم شهید مطهری هم همین روش را داشتند كه نمونه‌ی آن حاشیه‌‌های ایشان بر دیوان حافظ است). بعد از این‌كه ایشان كتابی را خواندند، دفتر ایشان آن را مشخص می‌كند و یادداشت‌های ایشان را بر این كتاب‌ها ثبت و ضبط می‌كنند. یك‌بار كه من رفتم خدمتشان، گفتم: "تازگی‌ها من كتابی خوانده‌ام به نام «نامه‌هایی از لندن» از تقی‌زاده كه به كوشش ایرج افشار و حدوداً ده پانزده سال پیش چاپ شده. این كتاب واقعاً خواندنی است." بعد كتاب خودم را كه برده بودم، به ایشان دادم و گفتم شما این را بخوانید. ایشان گفتند: "من اگر كتاب شما را بگیرم، نمی‌توانم پس بدهم؛ چون من در حاشیه‌ی آن یادداشت می‌كنم و این كتاب‌ها را دفتر ما این‌جا نگه می‌دارد." گفتم: "حالا شما بخوانید؛ مشكلی نیست!" كتاب را دادم. بعد از مدتی كه كتاب به من برنگشت، ایشان لطف كردند و تصویری از آن صفحاتی كه من خودم یاداشت كرده بودم را برای من فرستادند. البته فكر می‌كنم بعضی از یادداشت‌های ایشان هم با یادداشت‌های من همراه بود كه من الان در كتاب‌خانه‌ی خودم دارم.

نسخه دوم
بسیاری از اشخاصی كه كتابی تألیف می‌كنند، نسخه‌ای هم برای ایشان می‌فرستند. این كتاب‌ها گاهی رسماً همراه با نامه‌ای به دفتر رهبری فرستاده می‌شود كه به دست ایشان می‌رسد. گاهی هم بعضی از ناشرها، انتشارات خودشان را برای ایشان می‌فرستند. اعم از ناشرهایی كه كتاب را با بودجه‌ی دولت چاپ می‌كنند و جزو دستگاه‌های فرهنگی كشور هستند- و رهبری نسبت به كار آن‌ها نظر دارند و آن‌ها كتاب‌هایشان را به عنوان جزئی از كارنامه‌شان برای ایشان می‌‌فرستند- یا ناشرهایی كه به جهت علاقه برای ایشان كتاب می‌فرستند و می‌خواهند ایشان را از نوع كارهایی كه دارند می‌كنند، مطلع كنند. البته رهبر انقلاب از كاستی‌ها و نارسایی‌ها در حوزه‌ی نشر هم اطلاع دارند اما در این زمینه اقدام مستقیم نمی‌كنند.

ناشرانی هستند كه وقتی می‌خواهند برای من كتاب بفرستند، دو نسخه می‌فرستند. من هم می‌دانم كه دلیل ارسال دو نسخه، رساندن آن به آقاست. گاهی ایشان می‌گویند: از كجا مطمئن هستی كه این را برای من فرستاده‌اند؟ می‌گویم: من حدس قوی و قریب به یقین می‌زنم كه این‌ها می‌دانند من خدمت شما می‌رسم و این را برای شما فرستاده‌اند. یك‌بار ایشان فرمودند: "در این‌كه این كتاب‌ها مال شماست، شك نیست. پس شما این كتاب‌ها را مال خود بدان، بعد آن را به من هدیه كن!" گفتم: "اگر شما این‌قدر احتیاط می‌كنید، چشم!" بعدها كه آن ناشر را دیدم، گفتم: "چرا دو نسخه از فلان كتاب فرستاده بودید؟" گفت: "یكی‌ از آن‌ها برای این بود كه بدهید خدمت آقا." گفتم: "من هم به ایشان گفتم، ولی ایشان باز هم تردید داشتند." ناشر گفت: "نه؛ هروقت كه من كتابی می-فرستم، معنایش این است كه نسخه‌ی دوم را به ایشان برسانی." بعد هم دو دوره از سی جلد انتشارات یك‌ساله-اش را فرستاد. انتشارات سخن و آقای علی اصغر علمی كه كارهای ادبی و تاریخی و روشنفكری منتشر می‌كنند، یكی از همین‌هاست. دیگرانی هم هستند كه وقتی می‌آیند دیدن من، خواهش می‌كنند كه یك نسخه از آخرین آثارشان را بدهم خدمت آقا. من هم هر كتابی كه فكر می‌كنم ایشان نسبت به آن ممكن است نظری داشته و حساس باشند و یا از انتشار این كتاب به جهتی از جهات خوشحال شوند، می‌برم خدمتشان.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8386/C/khamenei-ketab-880822-003.jpg
درباره‌ی كتاب‌های خودم هم معمولاً قبل از چاپ نظر ایشان را می‌گیرم. البته من كتاب‌نویس حرفه‌ای نیستم كه مرتب كتاب بنویسم ولی در این سال‌ها هر كاری كه كرده‌ام، خدمت ایشان ارائه داده‌ام. ایشان هم اگر نظری داشته‌اند، فرموده‌اند. البته این اظهار نظرها معمولاً مكتوب نیست؛ می‌نشینم پای صحبت‌شان و گوش می‌كنم. چندی پیش هم ترجمه‌ی قرآن را به ایشان داده‌ام. رفتم خدمتشان و ایشان یادداشت‌هایشان را درباره‌ی بخشی از این ترجمه‌ی قرآن، در دست داشتند و مورد به مورد گفتند كه مثلاً این‌جا نظر من این است و من هم یادداشت كردم. پیغام داد‌ه‌ام كه لطفاً وقتی قرار بدهید تا بیاییم و بقیه‌ی نظر شما را هم بشنویم. تاكنون نظر ایشان را به تفاریق درباره‌ی ترجمه‌ی بیست جزء از قرآن كریم شنیده و یادداشت كرده‌ام.

به هر حال ایشان كتاب‌خانه بزرگی دارند؛ حدوداً ده سال پیش، می‌گفتند این كتاب‌خانه سی هزار جلد كتاب دارد. جالب است كه كسانی مانند مرحوم آیت‌الله نجفی مرعشی اصلاً نیتشان این بود كه كتاب‌خانه درست كنند اما كتاب‌خانه‌‌ی آقا به‌طور طبیعی درست شده است. بخشی از این كتاب‌خانه در منزل شخصی‌ ایشان جا گرفته. آقازاده‌هایشان هم كمك می‌كنند تا این كتاب‌خانه به‌خوبی اداره ‌شود.
در این‌ كتاب‌خانه بخشی هست كه هر چاپی از قرآن از داخل و خارج كه به دست آقا می‌رسد، آن‌ها را در آن‌ می‌گذارند. در نتیجه مجموعه‌ای از انواع قرآن‌ها آن‌جا هست كه شاید دوتا قفسه شده باشد. ایشان هم باتوجه به مضمون برخی روایات كه می‌گوید اگر قرآنی در خانه باشد و آن را نخوانند، این قرآن نزد خداوند متعال از بی‌توجهی شكوه می‌كند، به تناوب از هریك از این قرآن‌ها استفاده می‌كنند. ضمن این‌كه تدبر در قرآن اصولاً مهم‌ترین مورد در میان مطالعات ایشان است.

پذیرای همه
گاهی كسانی كه در زمینه‌ی روانشناسی و رفتارشناسی كار می‌كنند، براساس رفتارها یا نشانه‌های رفتاری افراد، تا اندازه‌ای شخصیت فرد را شناسایی و تصویری از شخصیت او ارائه می‌كنند. اگر من بخواهم با توجه به كتاب‌خانه‌ی ایشان و قلمرو مطالعاتشان چنین تصویری ارائه كنم، باید بگویم: ایشان مردی دانشمند و ادیب است و شخصیتی است كه هم در عالم نظر و هم در عالم عمل، تواناست و نظر و عمل را با هم توأم كرده. تصوری كه من از ایشان دارم، تصور انسانی بافرهنگ و فرهیخته و البته متعهد است. یعنی اعتقاداتی دارد و به اعتقادات خودش هم سخت پایبند است و در راه آنچه كه به آن ایمان دارد، جهاد و مجاهدت می‌كند. در عالم ارزش و ضد ارزش خنثی نیست و جهت‌گیری‌اش كاملاً روشن و شفاف است اما در عین حال وسعت نظر كم‌نظیری هم دارد؛ یعنی نسبت به چهره‌ها و جریان‌های گوناگون نظر و ارزیابی دارد. آنچه در آقای خامنه‌ای دیده می‌شود، اعتقاد و غیرتمندی است و آنچه دیده نمی‌شود، تعصب و تنگ‌نظری. جمع این دو بسیار مهم است.

تعصب و تنگ‌نظری هردو ناشی از جهل است اما ایشان خیلی چیزها درباره‌‌ی ایران و جهان و راجع به اشخاص و افكارشان می‌دانند و همین آگاهی وسیع، به ایشان انصاف و اعتدالی بخشیده كه كم‌مانند است. آقای خامنه‌ای قدر هر اندیشمند و هر جریانی را می‌داند و از دارایی‌های فكری و علمی اشخاص مختلف و از توانایی‌هایشان بی‌اطلاع نیست. به همین جهت است كه اشخاص و جریان‌ها هم هركدام با ایشان ربط و رابطه‌ای دارند. گاهی ایشان شرح احوال پدربزرگ چهره‌ی برجسته‌ای را كه الان دارد زندگی می‌كند و این‌كه او در چه فنی از فنون تبحر داشته را دقیق می‌دانند. وقتی به این چهره‌ می‌رسند، از آن پدربزرگ یاد می‌كنند كه من شنیده‌ام یا خودم دیده‌ام كه جد بزرگ شما در نجف یا مشهد چنان بوده... این باعث می‌شود كه هركسی بتواند جایگاهی نزد ایشان داشته باشد.

از روشنفكر و شاعر نوپرداز یا شاعر كهن‌سرا گرفته تا دانشمند سلول‌های بنیادین و... هیچ‌كس پیش ایشان غریب نیست. برای همه‌ی آن‌ها جنبه‌هایی در شخصیت آقای خامنه‌ای هست كه آن‌ها را خوشحال می‌كند. یك‌وقت كتابی از مجتبی مینوی چاپ شده بود به نام "مینوی و گستره‌ی ادب فارسی" كه خواهر مرحوم مینوی- ماه‌منیر مینوی- مقالات او را گردآوری كرده بود. چند سال پیش من این كتاب را خواندم. یك نسخه هم برای آقا گرفتم. چون نمی‌دانستم نظر ایشان نسبت به مینوی چیست و آیا با او آشنایی دارند یا نه، پاورچین پاورچین گفتم كه آقا این كتاب را هم بد نیست ملاحظه كنید؛ اما دیدم كه ایشان مینوی را كاملاً می‌شناسند و نسبت به علم و دانش و شخصیت او نظر مثبت دارند و با او ملاقات هم داشته‌اند. به هر حال ایشان با خوشحالی كتاب را گرفتند و كمی هم درباره‌ی مینوی صحبت كردند. مینوی سال 1356 فوت كرده. من بعید می‌دانم اگر همین حالا به هم سن و سال‌های آقا در حوزه‌ مراجعه شود، به تعداد انگشتان دست كسانی باشند كه مینوی را بشناسند و تصوری روشن از او داشته باشند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8386/C/khamenei-ketab-880822-001.jpg
بنابراین ایشان به بركت مطالعه‌ی دائمی در طیفی وسیع و حضور در محافل ادبی و شور و نشاط و ذوقی كه در كنار حركت و تحرك اجتماعی و سیاسی داشته‌اند، ذهنی غنی و دیدی وسیع پیدا كرده‌اند. این در كار رهبری یك كشور بزرگ با پیشینه‌ی كهن مانند ایران با چنین مردم بااستعداد و اهل ذوق و با سلیقه‌ها و قومیت‌های گوناگون، بسیار ارزشمند است. من در غزلی كه درباره‌ی ایشان سروده‌ام، گفته‌ام كه:
گر كسی از من نشانی از تو جوید گویمش         خانه‌ای در كوچه باغ دل، پذیرای همه
باتوجه به این ویژگی‌ها اگر بخواهیم از میان شخصیت‌های برجسته‌ی فرهنگ و سیاست در تاریخ ایران شخصیتی نزدیك به شخصیت ایشان پیدا كنیم- كه البته مستلزم این است كه احاطه‌ی نسبی به فرهنگ و تاریخ ایران داشته باشیم و چهره‌ها را به درستی بشناسیم- شاید بتوان خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی را- آن‌هم صرفاً از برخی جهات، نه از همه‌ی جهات- مثال زد كه البته رئیس كشور نبود؛ وزیر بود اما وقتی احوالاتش را می‌خوانیم، می‌بینیم در عین حال كه امور مهم كشور به دستش بوده، در فضل و دانش هم یگانه‌ی دوران خود بوده است. خواجه نصیرالدین طوسی هم از این‌گونه شخصیت‌هاست كه در میان رجال سیاسی تاریخ ما از كسانی است كه اهل فرهنگ و مطلع از معارف عصر خود بوده‌ است. البته نباید فراموش كرد كه هر تشبیهی از یك جهت مُقرِّب است و از جهت دیگر مُبعِّد...

این‌ها مربوط به حوزه‌ی زندگی شخصی ایشان است. از نگاه رسمی هم ایشان همواره به مسؤولان توصیه می‌كنند كه مكان و امكانات مناسب برای كتاب‌خانه‌ها فراهم كنید. به دستگاه‌های فرهنگی هم متناسب با مأموریت و وظیفه‌شان مرتباً توصیه می‌كنند كه بیشتر و بهتر كار كنید، كتاب تألیف كنید و در اختیار مردم قرار بدهید. به مردم هم توصیه می‌كنند كه بیشتر كتاب بخرید و بخوانید؛ البته كتاب‌های خوب و مفید. گاهی كه می‌روم خدمت ایشان، می-گویم: "می‌خواهم به شما مژده بدهم كه ناشری پیدا شده و مثلاً برای تاریخ ایران برنامه‌ای دارد كه دویست جلد كتاب منتشر كند و تا حالا بیست‌ دفتر از آن‌ها چاپ شده كه این‌هاست..." ایشان هم بسیار خوشحال می‌شوند. آقای خامنه‌ای، ایران اسلامی‌ای می‌خواهند كه مردمش دانشمند و دانش‌دوست و كتاب‌خوان و اهل فكر و فرهنگ باشند. این آرزویی است كه ایشان برای این كشور و این مردم در سر دارند.

یك پیشنهاد
بعضی‌ها برای برخی كتاب‌ها تبلیغات جالبی می‌كنند؛ مثلاً "1001 كتابی كه پیش از مردن باید خواند!" یا "100 كتاب كه جایش در كتاب‌خانه‌ی شما خالی است!" و این چیزها... حقیقت این است كه چنین توصیه‌هایی بسیار مشكل است و نسبت به اشخاص گوناگون فرق می‌كند. البته همه‌ی كتاب‌ها شیرین است اما بستگی دارد به علاقه‌ی خواننده. ممكن است كتابی برای یك فرد خوب باشد و برای دیگری اصلاً جذاب نباشد...
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/8025/C/khamenei-880614-5-011.jpg
چندی پیش یكی از دوستانم در سفارت ایران در لندن در یك پرسش كتبی از من خواست بهترین كتابی كه خواندنش را توصیه می‌كنم، معرفی كنم. ابتدا گفتم این پرسش اشكال فنی دارد! ولی بعد گفتم كتابی كه من دوست دارم كسانی مانند شما بخوانند، "شرح زندگانی من" از عبدالله مستوفی است. كتابی كه از نظر من برای خیلی‌ها مفید است؛ چون برای شناخت ایران، دید تاریخی و فرهنگی خوبی میدهد و برای شناخت فرهنگ، سنت‌ها، اوضاع اجتماعی و تحولاتی كه در آن صورت گرفته، بسیار مناسب است. ضمناً به قلم شیوای یك آدم اصیل هم هست. خیلی دوست دارم بتوانم در یك فرصت مناسب نقدی مفصل در معرفی این كتاب بنویسم...

ولایت فقیه، از دیدگاه شیخ انصارى

ولایت فقیه، ریشه در اعماق فقه شیعه دارد.1 فقهاى شیعه، به مناسبتهاى گوناگون، در کتابهاى فقهى خود، آن را مطرح کرده اند2 و به بوته نقد و بررسى نهاده اند. در روزگار غیبت، که دسترسى به معصوم نیست، جانشینى فقیه جامع الشرایط را پذیرفته اند و ولایت او را به رسمیت شناخته اند.
محقق کرکى (م:940) و بسیارى از فقیهان نامور دیگر، براین مسأله دعوى اجماع کرده اند:
(اتفق اصحابنا، رضوان اللّه تعالى علیهم، على ان الفقیه العدل الامامى، الجامع لشرایط الفتوى... نایب من قبل ائمه الهدى، صلوات اللّه و سلامه علیهم، فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل.3)
صاحب جواهر نیز، ولایت فقیه را از مسلّمات و ضروریات فقه در نزد فقهاى شیعه مى داند4 و اعلام مى دارد:
(کسى که در ولایت فقیه تردید کند، طعم فقه را نچشیده و رمز کلمات ائمه معصومین(سلام الله علیه) را نفهمیده است.5)
از این جمله اند، کسانى که ولایت فقیه را با این همه قدمت، مسأله اى جدید و نوپیدا پنداشته اند و این اصل مسلم را انکار کرده اند و پنداشته اند که شیخ انصارى، همچون آنان مى اندیشد:
(ولایت فقیه، یا مجتهد، یک مسأله فقهى مستحدث در میان فقهاست و ومشمولیت عام ندارد. ولایت فقیه، در یک قرن و نیم پیش، براى اولین بار، از طرف مرحوم ملاّاحمد نراقى، مطرح گردید و دلائلى براى آن آورده است که فقط مورد قبول تعداد اندکى از فقهاى معاصر شده است. از جمله: آیةاللّه بروجردى (به طور محدود و مشروط) و آیةاللّه خمینى...در برابر اندک عدّه فوق، غالب علما و مخصوصاً بزرگان فقها که از بنیانگذاران و اساتید موجّه حوزه و صاحب رساله عملیّه و مقام مرجعیت شیعه هستند، نظریه ولایت فقیه را شدیداً ردّ کرده اند و رأى به بطلان و بى اساسى آن داده اند. از جمله است، مرحوم شیخ انصارى، بزرگترین فقیه چند صد ساله اخیر، صاحب کتاب مکاسب که مهم ترین کتاب درسى طلاب در حوزه هاى دینى امروزى است.6)
شاید برخى از حوزیان نیز در تحقیقات و بررسیهاى خود، این پندار را مطرح کرده باشند که شیخ انصارى، ولایت فقیه را قبول ندارد و در ردیف مخالفان جاى دارد. امّا اینان، تفاوت اساسى با گروه اول دارند. گروه اول، از آن جا که با حکومت متکى بر ولایت فقیه مخالف است، در پى مستمسکى مى گردد که پندار سست و بى بنیاد خود را بر کرسى نشاند، ولى گروه دوّم، انگیزه سیاسى ندارد. در پى تحقیقى که داشته دچار این اشتباه شده است.
براى پاسخ به شبهه فوق و تشریح دیدگاه شیخ انصارى در مسأله ولایت فقیه، باید همه نوشته هاى وى را دید آن گاه اظهارنظر کرد. از این روى، نگاهى داریم گذرا به کتاب المکاسب، کتاب الزکاة، کتاب الخمس و نجات العباد.


مکاسب

شیخ انصارى، در چندین جاى مکاسب8، در باره حکومت و مسائل مربوط به آن، بحث کرده، از جمله: در کتاب بیع، به درخواست شاگردان، بحث ولایت فقیه را مطرح و مناصب سه گانه زیر را براى فقیه عنوان مى کند:

1 ـ مقام فتوا.
2 ـ مقام قضاء.
3 ـ مقام حکومت.9

وى، ولایت فقیه را بر فتوا و قضا، قطعى مى داند و باور دارد: مردم باید به فتواى فقیه جامع الشرایط جامه عمل در پوشند و به قضاوتهاى وى در نزاعها و... گردن نهند.

در باره مقام سوّم، تا حدودى به تفصیل سخن مى گوید و در نهایت، قلمرو ولایت فقیه را در این مقام، محدود مى انگارد پس از تصویر گونه هاى گونه گون (ولایت) نوع استقلالى آن را که (ولى) بتواند در امور مربوط به جان و مال مردم و مصالح آنان تصرف کند، یا به چیزى وادارد و یا از چیزى بازدارد و... به مقتضاى دلایل قطعى، ویژه پیامبر(ص) وامامان و نایبان خاص آنان مى داند. در توانایى دلایل ولایت فقیه، براى اثبات این نوع ولایت، تردید دارد:
(اگر در روایات دقت شود، روشن مى شود که سیاق و صدر و ذیل آنها در مقام بیان وظیفه فقها از نظر احکام شرعیه مى باشند و ولایت آنان را بر اموال، به سان پیامبر(ص) و ائمه معصومین، ثابت نمى کند.)
بنابراین، اگر فقیه، زکات و خمس را از مردم، مطالبه کند، بر مردم واجب نیست به او بپردازند.10)
براى فقیه جامع الشرایط، تنها (ولایت اذنیه) [تعبیر از نویسنده] را مى پذیرد. به این معنى که مى گوید: مسائل فردى و اجتماعى مسلمانان، سه گونه اند:
1 . امورى که مشروعیت آنها بستگى به اذن امام معصوم دارد قطعاً، یا با تردید، مانند: جهاد ابتدایى، اجراى حدود و... در این گونه امور، فقیه، نه خود مى تواند متصدى اجرا گردد و نه مى تواند به دیگران چنین اجازه اى بدهد.
2 . مسؤولیتها و وظایفى هستند که عهده دار انجام آنها، به طور خاص، یا عام، مشخص شده است. مانند:
نظارت پدر بر مال فرزند، فتوا و قضاوت براى فقیهان و امربه معروف و نهى از منکر، براى کسانى که قادرند به انجام آن. در این گونه امور، چون مسؤول مشخص شده، جایى براى (ولایت اذنیه) نیست و فقیه به عنوان فردى از افراد جامعه. در صورتى که واجد شرایط باشد، مى تواند عهده دار انجام آن گردد.
3 . وظایفى هستند که دخالت، یا اذن فقیه در مشروعیت، یا صحت انجام آنها، به طور قطع، یا احتمال، براى ما مطرح مى باشد. مانند حوادث واقعه، با توجه به دیدگاهى که شیخ در تفسیر حوادث واقعه دارد:
(فان المراد بالحوادث ظاهراً، مطلق الأمور التی لابد من الرجوع فیها عرفاً او عقلاً او شرعاً الى الرئیس11).
مراد به حوادث، مطلق امورى است که شرعاً و عرفاً وعقلاً، مردم به رئیس خود مراجعه مى کنند براى تعیین تکلیف در انجام آنها.
در این گونه موارد، باید به فقیه واجد شرایط رجوع کرد و از او، براى تعیین تکلیف در این امور، نظر خواست.
بنابراین، شیخ، ولایت استقلالى فقیه را به همان بیانى که اشاره شد، نمى پذیرد و (ولایت اذنیه) را محدود به دو شرط مى داند:
1 . مشروعیت آن بستگى به اذن خاص امام معصوم(ع) نداشته باشد.
2 . مسؤولیت آن، به طور عام یا خاص، به فرد، یا گروهى واگذار نشده باشد.
در مقام استدلال بر این نوع ولایت براى فقیه مى نویسد:
(و اما وجوب الرجوع الى الفقیه فی الامور المذکوره، فیدل علیه مضافاً من جعله حاکماً کما فی مقبولة ابن حنظله الظاهر فی کونه کسایر الحکام المنصوبه فی زمان النبی(ص) والصحابه فی الزام الناس بارجاع الامور المذکوره الیه والانتهاء فیها الى نظره بل المتبادر عرفاً من نصب السلطان حاکماً وجوب الرجوع فی الامور العامه المطلوبه للسطان الیه والى ماتقدم من قوله مجارى الامور بید العلماء باللّه الامناء على حلاله و حرامه، التوقیع المروى... فی جواب مسائل اسحاق یعقوب... و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم و انا حجة اللّه...12).

مقبوله عمربن حنظله که امام(سلام الله علیه) در آن از فقیه به عنوان حاکم، یادکرده است، بر وجوب رجوع به فقیه در امور یاد شده [آن دسته از وظایفى که احتمال دارد نظر فقیه در وجود یا وجوب آن دخالت داشته باشد] دلالت دارد. زیرا از ظاهر مقبوله برمى آید که فقیه در زمان غیبت، همانند حکّام منصوب در زمان پیامبر(ص) و صحابه مى باشند، در این که مردم موظف باشند که در امور یاد شده به آنان مراجعه کنند و به نظر آنان، جامه عمل در پوشند. بلکه عرف از نصب حاکم به وسیله سلطان، وجوب رجوع به او را در امور عامه مربوط به حکومت مى فهمد.

همچنین روایت پیشین: (مجارى الامور بید العلماء...) بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد. افزون براین، توقیع اسحاق بن یعقوب: (و اما الحوادث الواقعه...) نیز بر وجوب رجوع به فقیه دلالت دارد.
شیخ، پس از آن که اختصاص مفهوم حوادث را به مسائل شرعى، به دلائلى، باطل مى شمرد و نتیجه مى گیرد که حوادث، افزون بر منازعات، همه مصالح عامّه را دربر مى گیرد. نسبت بین توقیع شریف و آن دسته از نصوص که هرکار شایسته اى را مطلوب و به همگان اذن در انجام آن را مى دهند، مانند: کلّ معروف صدقه، و عون الضعیف من افضل الصدقه و... مى سنجد و مى گوید:
هرچند نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه است ولى توقیع اسحاق بن یعقوب نوعى حکومت براین ادلّه دارد. به این معنى که توقیع شریف، مفهوم این روایات را تفسیر مى کند و در موارد مصالح عمومى و امور عامّه، به امام(ع) و یا نائب وى ارجاع مى دهد. مى افزاید:
اگر حکومت توقیع را بر آن ادلّه نپذیریم و به تعارض دو دلیل حکم کنیم، نتیجه تعارض این است که در این امور، اصل عدم مشروعیت آن معروف است بدون اذن ولیّ فقیه. شیخ در پایان بحث چنین نتیجه مى گیرد:
(وعلى أیّ تقدیر فقد ظهر ممّا ذکرنا انّ مادلّ علیه هذه الادلّة هو ثبوت الولایه للفقیه فی الامور الّتی یکون مشروعیة ایجادها فی الخارج مفروغاً عنها بحیث لو فرض عدم الفقیه کان على النّاس القیام بها کفایةً13.)
به هر حال، با توجّه به آنچه آوردیم، روشن شد که مفاد ادلّه ولایت فقیه، ثبوت ولایت براى فقیه است، در همه امورى که مشروعیت آن در خارج اجتناب ناپذیر است. به گونه اى که اگر فقیه هم وجود نداشته باشد، باید خود مردم آن کارها را انجام دهند.
اما امورى که احتمال مى دهیم از وظایف ویژه امام معصوم(ع) باشد، مانند اجراى حدود... از این ادلّه، مشروعیت آن براى فقیه استفاده نمى شود.
براى استنباط مشروعیت این گونه کارها باید از ادله دیگر بهره برد.
با توجّه به آنچه آوردیم، سخن شیخ در ردّ و یا اثبات کلّى ولایت فقیه نیست بلکه در محدوده آن است.
یادآورى: هرچند شیخ در مکاسب، در ولایت عامّه فقیه تردید مى کند، ولى به شهرت آن اعتراف دارد:
(لکن المسأله لاتخلو عن اشکال و ان کان الحکم به مشهوریاً14.)
مسأله ولایت عامّه فقیه، بى اشکال نیست، گرچه در میان فقیهان شهرت دارد.
و در جاى دیگر مى نویسد:
(... کما اعترف به جمال المحققین فی باب الخمس بعد الاعتراف بان المعروف بین الاصحاب کون الفقهاء نواب الامام15.)
همان طور که جمال المحققین در باب (خمس) اعتراف کرده: معروف است در میان اصحاب که: فقیهان نایب امام(ع) مى باشند.
امّا در کتاب خمس و زکات نظر مشهور را مى پذیرد. اینک نگاهى به این کتابها:

کتاب زکات
در باره متولى زکات و وجوب اطاعت از وى، مى نویسد:
(ولو طلبها الفقیه فمقتضى ادلّة النیابه العّامه وجوب الدّفع لانّ منعه ردّ علیه والرّادّ علیه رادّ على اللّه تعالى کما فی مقبوله عمربن حنظه ولقوله(ع) فی التوقیع الشریف الوارده فی وجوب الرجوع فی الوقایع الحادثه الى رواة الاحادیث قال: فانهم حجّتى واٌنا حجّة اللّه 16.)
اگر فقیه، از مردم بخواهد که زکات را به او بدهند، مفاد و مقتضاى ادلّه نیابت عمومى فقیه، وجوب دفع را مى رساند; زیرا امتناع از این امر، به معناى ردّ بر فقیه و ردّ بر فقیه، به منزله ردّ قول خداست، آنچنان که در مقبوله عمربن حنظه آمده و در توقیع شریف امام(ع)نیز آمده است که: باید در حوادث واقعه به راویان حدیث مراجعه کرد، زیرا آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا مى باشم.
با این که در کتاب مکاسب، تصریح کرد که اگر فقیه درخواست زکات کند واجب نیست به او پرداخت شود و این مطالبه را از مصادیق ولایت استقلالى مى دانست که ادله ولایت فقیه از اثبات آن ناتوانند، ولى در این جا، به صراحت، حکم به وجوب پرداخت مى کند پرداخت خود مالک را در صورت درخواست ولیّ فقیه، کافى نمى داند:
( لو طلب الامام او نائبه الخاصّ اٌو العام الزکاة فلم یجبه ودفعها هو بنفسه فهل یجزى ام لا؟ قولان، اصحهما انّه لایجزى وفاقاً للمحکّیّ عن الشیخ وابن حمزه و الفاضلین فی الشرایع والمختلف والشهیدین فی الدروس والرّوضة17.)
اگر امام، یا نائب خاصّ یا عامّ وى، درخواست زکات کرد و مالک پاسخ مثبت نداد و خود آن را پرداخت، آیا مجزى است یا نه؟ دو قول در مسأله وجود دارد که قول به عدم اجزاء صحیح تر است. این نظر و عقیده شیخ طوسى، ابن حمزه، صاحب شرایع و صاحب مختلف و شهیدین در دروس و روضه است.
دلیل عدم اجزاء چیست؟ آیا غیر از اطلاق ادلّه ولایت فقیه و لزوم اطاعت از وى چیز دیگرى است؟
بدون تردید، ادلّه همان اطلاقاتى است که بر ولایت عامّه فقیه دلالت دارد. همان گونه که صاحب جواهر پس از طرح مسأله فوق مى گوید:
(اگر به دیگرى زکات را پرداخت، بر ذمّه اوست و در صورت ازبین رفتن عین آن، دو باره باید زکات را به ولیّ فقیه پرداخت کند).
وى در پاسخ صاحب مدارک که مى نویسد:
(بحث از مسأله فوق در زمانى که امام معصوم(ع) حضور ندارد، بى مورد است).
مى نویسد:(اطلاق ادلّه حکومة (الفقیه) خصوصاً روایة النّصب الّتی وردت عن صاحب الامر روحى له الفداء یصیره من اولى الامر الّذین اوجب اللّه علینا طاعتهم18.)
اطلاق ادلّه حکومت فقیه، بویژه توقیع اسحاق بن یعقوب، فقیه را در رده اولى الامر قرار مى دهد، اولى الامرى که اطاعت از آنان بر ما واجب است.
همچنین شیخ در کتاب خمس مى نویسد:
(و ربما امکن القول بوجوب الدّفع الى المجتهد نظراً الى عموم نیابته وکونه حجّةُ الامام على الرّعیه وامیناً عنه وخلیفةً له کما استفید ذلک کلّه من الاخبار، لکن الانصاف ان ظاهر تلک الادلّه ولایة الفقیه عن الامام على الامور العامّة لامثل خصوص امواله واولاده نعم یمکن القول بالوجوب نظراً الى احتمال مدخلیة خصوص الدّفع فی رضاء الامام حیث انّ الفقیه ابصر بمواقعها بالنّوع وان فرضنا فی شخص الواقع تساوی بصیرتهما او ابصریة المقلد.19)
با توجّه به این که مجتهد، بر اساس روایات، نایب عامّ امام(ع) و حجّت امام بر مردم و امین و جانشین اوست، مى توان گفت: پرداخت خمس به فقیه واجب مى باشد. امّا انصاف این است که ظاهر آن ادلّه، نیابت و ولایت فقیه را از امام (ع) بر امور عامّه ثابت مى کند، نه در مثل اموال و اولاد او. گرچه ممکن است پرداخت خمس به فقیه واجب باشد; چرا که احتمال دارد پرداخت خمس به فقیه در رضایت امام(ع)، موثّر باشد. زیرا فقیه، به مصارف آن، نوعاً، آگاهتر است، اگرچه امکان دارد در موردى بصیرت هردو یکسان باشد و یا این که مقلّد آشناتر باشد.
نکته مهمّ در سخن فوق این که: شیخ، ولایت فقیه را بر امور عامّه مستند به همان ادلّه عامّه ولایت فقیه پذیرفته است. تردید وى، در وجوب دفع خمس از آن جهت مى باشد که خمس را مال شخص امام(ع) مى داند، نه مقام امامت.
افزون بر گفتارى که در کتاب خمس و زکات دارد، در حاشیه اى که بر کتاب (نجات العباد) شیخ محمدحسن نجفى دارد، در هرجا، با توجه به ولایت عامه فقیه، فتوایى صادر شده، اعم از ولایت استقلالى، یا اذنى، ایشان آن را پذیرفته که به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم:
* انتقال زکات را از شهرى به شهر دیگر با وجود مستحق در آن شهر، جایز مى داند، منتهى اگر مال تلف شود، مالک را ضامن مى داند. ولى در باره انتقال زکات با اذن فقیه مى نویسد:
(ولو کان النقل باذن الفقیه مع وجود المستحق لم یکن علیه ضمان فی الاقوى واولى منه لو وکلّه فی قبضها عنه بالولایه العامّه ثمّ اذن له فی نقلها20.)
اگر نقل زکات، با اذن فقیه باشد و تلف شود، با این که مستحقّ در همان شهر موجود بوده است، مالک ضامن نیست. همچنین اگر فقیه به واسطه ولایت عامه اى که دارد، شخصى را وکیل گرفتن زکات کرد و اجازه داد که زکات را به شهر دیگرى ببرد، اگر تلف شد آن شخص ضامن نیست.)
* عین فتواى فوق در باره خمس نیز آمده است21.
* (یجوز للسّاعی خرص ثمرة النّخل والکرم... الخارص الامام او نائبه الخاصّ بل العامّ22.)
جایز است کسى که از سوى حکومت براى جمع آورى زکات، مأموریت یافته میوه درخت خرما و انگور را تخمین بزند.... تخمین زننده باید از سوى امام(ع) باشد، یا نائب خاص و یا عامّ او.
* (الثالث، العاملون علیها وهم السّاعون فی جبایتها... کما انه یقوى عدم سقوط هذا القسم فی زمان الغیبه مع بسط نائب الغیبه فی بعض الاقطار23.)
سومین گروهى که مى شود زکات را به آنان داد، مأمورین وصول زکات از سوى امام هستند. این مصرف، در زمان غیبت، در صورتى که نائب عامّ امام در برخى از سرزمینها قدرت اجرایى داشته باشد، ساقط نمى شود.
(اذا قبضت الفقیه الزکاة بعنوان الولایه العامّه برئت ذمّة المالک و ان تلفت بعد ذلک بتفریط او بدونه24.)
اگر فقیه، زکات را به عنوان ولایت عامّه گرفت، مالک ضامن نیست، هرچند پس از آن با تفریط و یا بدون آن تلف شود.
* (یستحب الدّعاء من نائب الغیبه اذا قبض الزکاة بالولایه العامّه...25)
مستحب است که نایب عامّ امام(ع) که در زمان غیبت، زکات را به عنوان ولایت عامّه مى گیرد، به دهنده آن دعا کند.
در ادامه عبارت فوق مى نویسد:
(مستحب است براى والى عامّ و نائب او، در حال بسط ید زکات را جمع آورى و علامت گذارى کند.)
* (تجب النّیّه فی الزّکاة ویتولاها الحاکم عن الممتنع کما یتولاها عند الاخذ من الکافر... او الحاکم بعنوان الولایه عن الفقراء26)
نیّت در زکات واجب است. حاکم به نیابت از ممتنع نیّت مى کند، همان گونه که حاکم به هنگام گرفتن زکات از کافر، نیّت مى کند... در وقت دفع زکات به فقراء، حاکم به عنوان ولایت از فقراء نیّت مى کند.
* (والافضل بل الاحوط دفعها الى الامام(ع) او من نصبه بالخصوص فی زمن الحضور وفی الغیبه الى فقهاء الشّیعه المأمونین الذینهم النّواب فیها وخصوصاً مع طلبهم لها27.)
بهتر، بلکه مطابق با احتیاط این است که زکات فطره به امام(ع) و یا نایب خاص او در زمان حضور و در دوره غیبت، به فقهاء شیعه که امین ائمه(ع) و نائب آنان در این امور به شمار مى آیند، پرداخت شود بویژه در صورتى که آن را درخواست کنند.
ودر باره ارث کسى که وارث ندارد مى نویسد:
(و احوط من ذلک ان لم یکن اقوى ایصاله الى نائب الغیبه28)
مطابق با احتیاط، بلکه قوى تر، در نظر من این است که به نایب غیبت داده شود تا آن را به مصرف برساند.
* (لو فتح سلطان الشیعه ارضاً من اهل الحرب فالاحوط ان لم یکن اقوى الرجوع فیما استولى علیه من الارض وغیرها الى نائب الغیبه ان لم یکن الفتح باذنه واِلاّ جرى علیه حکم الجهاد الصحیح29.)
اگر سلطان شیعه زمینى را از کفّار حربى، فتح کرد، احتیاط، بلکه قوى تر آن است، در باره غنائم از زمین و غیر آن باید به نایب غیبت مراجعه کند. البتّه این در صورتى است که فتح بدون اذن فقیه باشد وگر نه، حکم آن، حکم جهاد صحیح است.
ظاهر این سخن، جهاد ابتدایى است. جهاد ابتدایى را شیخ در مکاسب، به لحاظ این که آن را از مختصات امام معصوم(ع) مى دانست، ولایت اذنیه را نیز براى فقیه نمى پذیرفت، این جا، خلاف آن را تأیید مى کند.
* (حکم الحاکم الّذی لم یعلم خطاؤه بمنزلة العلم بالنسبه الى الحکم المزبور.30)
حکم حاکم، در صورتى که یقین به خطاى او نباشد به منزله علم است در ثبوت هلال.
صاحب جواهر وقتى این مسأله را مطرح مى کند و بر آن فتوا مى دهد به ادله ولایت فقیه استناد مى جوید و شیخ که این فتوا را مى پذیرد، طبعاً باید با توجه به همان مبنى باشد. در جواهرالکلام آمده است:
(... لاطلاق مادلّ على نفوذه وانّ الراد علیه کالراد علیهم من غیر فرق بین موضوعات المخاصمات وغیرها کالعداله والفسق والاجتهاد والنّسب وغیرها31.)
[ظاهر قول اصحاب، ثبوت رؤیت هلال است، به حکم حاکم] به سبب اطلاق ادله اى که بر نفوذ آن دلالت دارد و کسى که حکم آنان را ردّ کند، ائمه(ع) را ردّ کرده است. ردّ حرام است، چه در موضوعات مخاصمه باشد و چه در غیر آنها، مانند: عدالت و فسق و اجتهاد و غیر آنها.

با توجه به آنچه آوردیم، روشن شد که هرچند شیخ در کتاب مکاسب، اختیارات ولیّ فقیه را محدود مى داند، ولى در کتابهاى: زکات، خمس، صوم و نجات العباد، در موارد بسیار، که به نمونه هایى از آن اشاره شد، همان دیدگاه صاحب جواهر را مى پذیرد و بدان فتوا مى دهد.

بنابراین، سخن کسانى که مى گویند:
(از سخنان مرحوم شیخ، به خوبى روشن مى شود که ولایت فقیه، حتى در موارد محدود آن نیز مردود است و یا لااقلّ مورد شکّ مى باشد، تاچه رسد به ولایت مطلقه فقیه32.)
سست است و بى بنیاد و برخاسته از نیتى شوم و غرض آلود.
افزون براین، بر فرض که بپذیریم که شیخ انصارى براین باور است که روایات بر ولایت فقیه دلالت ندارند، آیا مى توان گفت: شیخ منکر ولایت فقیه است و آن را غیر مشروع و خطرناک و زیانبار مى داند، همان طور که اینان بدان اعتقاد دارند33.
بدون تردید این چنین نیست، زیرا خود شیخ در مکاسب، پس از آن که در مواردى ولایت را براى فقیه اثبات مى کند، در باره موارد مشکوک نمى گوید: ثابت نیست و یا مشروع نیست، بلکه مى نویسد: این دلایل ناتوانند و باید به سراغ دلایل دیگر رفت.
(فلایثبت من تلک الادلّه مشروعیتها للفقیه بل لابدّ للفقیه من استنباط مشروعیتها من دلیل آخر34.)
مشروعیت این گونه موارد، از این ادلّه استفاده نمى شود. بنابراین فقیه، براى مشروعیت این امور، باید از دلائل دیگر استفاده کند.
افزون براین، شیخ انصارى در بحث ولایت حاکم جائر، پس از آن که تصدّى امور حکومتى را از سوى آنان مطرح وادلّه حرمت و جواز آن را مقایسه مى کند، به حرمت همکارى با دولت جائر و پذیرش مسؤولیتهاى حکومتى از سوى آنان، فتوا مى دهد.
ولى در همان جا، از اظهار این اعتقاد نیز دریغ نمى ورزد که اگر فردى به قصد خدمت به مردم و قیام براى اصلاح امور وتأمین مصالح عمومى و... در حکومت جور داخل شود مشارکت او به ادلّه اربعه جایز خواهد بود35.
در بیان اقسام ولایت مى نویسد:
(ومنها مایکون واجبه وهی ماتوقف الامر بالمعروف والنّهى عن المنکر الواجبان علیه فانّ مالایتمّ الواجب اِلاّ به وجب مع القدره36.)
برخى از اقسام ولایت واجب است و آن ولایتى است که امربه معروف و نهى از منکر، متوقف بر آن باشد، زیرا مقدّمه واجب، در صورت قدرت، واجب خواهد بود.
وقتى ایشان ولایت و تصدّى از سوى نظام سیاسى جور را براى مصالح امت اسلامى روا مى شمارد و تشکیل حکومت را در صورتى که امر به معروف و نهى از منکر بر آن توقف داشته باشد، واجب مى داند، چگونه مى توان عدم مشروعیت ولایت فقیه را به ایشان نسبت داد؟
امّا بخش دیگر سخن این آقایان که مى نویسند:
(ولایت فقیه یا مجتهد، یک مسأله فقهى مستحدث در میان فقهاست و مشمولیت عامّ ندارد. ولایت فقیه، در یک قرن و نیم پیش، براى اولین بار از طرف مرحوم ملاّ احمد نراقى مطرح گردید... که فقط مورد قبول تعداد اندکى از فقهاى معاصر شده است.37)
به مراتب بى پایه تر از سخنان پیشین آنان است. در مورد پیشین ممکن است عذر آنان پذیرفته شود که چون اهل فنّ نبوده وتسلّط بر کتابهاى فقهى نداشته اند، دچار چنین اشتباهى شده اند، ولى در این جا از یک مسأله تاریخى سخن گفته اند، مسأله اى که هرکس مختصر آگاهى به تاریخ فقه شیعه داشته باشد، مى داند که ولایت فقیه از ضروریات فقه اسلام است38، تا جایى که عدّه اى از فقهاء بر آن ادّعاى اجماع کرده اند39.

خود شیخ انصارى نیز در مکاسب، به صراحت مى گوید: (مشهور فقهاء به ولایت فقیه اعتقاد دارند40).

در جاى دیگر، قول به ولایت فقیه را معروف در میان اصحاب مى داند41.
ما نیز در مجلّه (حوزه)42 و مجلّه (فقه)43 گفتار برخى از معتقدان به ولایت فقیه را آوردیم و پیشینه تاریخى آن را نمایاندیم.
----------------------

شعر


يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده اي زد بر لب درگاه او
پر زليلا شد دل پر آه او

گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي

جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي

نشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني

خسته ام زين عشق،
دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلاي تو ...
من نيستم

گفت:
اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پيدا و پنهانت منم

سال ها با جور ليلا ساختي
من کنارت بودم و نشناختي

عشق ليلا در دلت انداختم
صد قمار عشق يک جا باختم

کردمت آوارهء
صحرا نشد
گفتم عاقل مي شوي اما نشد

سوختم در حسرت يک يا ربت
غير ليلا برنيامد از لبت

روز و شب او را صدا کردي ولي
ديدم امشب با مني گفتم بلي

مطمئن بودم به من سرميزني
در حريم خانه ام در ميزني

حال اين ليلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بيقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو ليلا کشته در راهت کنم

نظریه استادمباح یزدی

مشروعيت ولايت فقيه الهي است؛ به خواست اين و آن مشروط نيست

ادامه نوشته

نقد شهيد مطهري بر مقاله بني صدر: روشنفكري و روحانيت

بني‌صدر قبل از انقلاب اسلامي در پاريس مقاله اي با نام " در روش " درباره نقش روحانيت در قيام عليه شاه نوشت. او ادعا كرد كه روحانيت سنتي نمي توانند رهبري قيام را بر عهده داشته باشد، بلكه اين روشنفكران هستند كه بايد مردم را در راه رسيدن به پيروزي هدايت نمايند.

ادامه نوشته

تلقی امام خمینی ومصباح یزدی از ولایت فقیه

ادامه نوشته

حکومت اسلامی

کارآمدی حکومت اسلامی از دیدگاه استاد شهید مطهری

ادامه نوشته

رأی ملت از نگاه شهید بهشتی

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نويدبخش نسيم آزادي بود. شعار استقلال، آزادي ، جمهوري اسلامي ، از جمله شعارهاي اصلي و اساسي مبارزات مردم به شمار مي رفت و تشکيل نظام جمهوري اسلامي ايران نيز تبلور خواست و حرکت توده هاي محرومي بود که سال ها سلطه استبداد و استعمار را چشيده بودند.
    آيت الله دکتر بهشتي با درک آنچه که مردم براي آن قيام کرده بودند، بزرگ ترين و چشم گيرترين مولفه انقلاب اسلامي ايران را دست يابي به آزادي هاي اجتماعي در جامعه مي داند: «اين انقلاب قبل از اسلامي بودن و مکتبي بودن، ويژگي ديگري داشته است که بيش از همه در دنيا مورد توجه واقع شده و آن اين است: انقلابي است که با پيروزي اش، آزادي هاي اجتماعي را در جامعه به حدي توانسته تامين و تحميل بکند که رژيم هايي که سال ها از زمان استقرارشان مي گذرد، هنوز نتوانسته اند به ملت هايشان چنين آزاديي بدهند. بزرگ ترين ويژگي چشمگير جهاني اين انقلاب، آزادي است.»(1)
    طرد استبداد و استعمار و نيل به آزادي ، رسيدن به اصالتي است که اسلام براي انسان قائل است. اسلام ديني است که بايد با آزادي تمام آن را پذيرفت و آموزه هاي ديني هم بر اين ادعا صحه مي گذارند. آزادي ، گوهر آدمي است و بدون آزادي و اختيار نمي توان انسان را مکلف ساخت. ارزش بنيادين آزادي وقتي احساس مي شود که انسان توان فرمان برداري و نافرماني را توامان داشته باشد. به گفته بهشتي يکي از بزرگ ترين امتيازهاي انسان اين است که مي تواند معصيت کند. آدم تواناست در برابر خداوندگارش نافرماني کند. بله، اين بزرگ ترين امتياز انسان است که مي تواند نافرمان باشد، تا فرمان برداريش ارزشي ديگر پيدا کند. فرمان برداري اجباري ، يعني اگر کسي را مجبور کردند که از راه خاصي برود، چندان ارزشي ندارد. آن چيزي که ارزش دارد، فرمان بري همراه با انتخاب است.(2)
    اهميت آزادي در حيات انسان تا بدان جاست که دکتر بهشتي آن را معيار تعريف و شناخت انسان تلقي مي کند. «بهترين تعريف براي انسان، اين است: انسان جانداري است آگاه و انتخاب گر. حال با انتخاب خود چه مي کند؟ او با اين انتخاب، آينده و سرنوشت خود را مي سازد. سرنوشت انسان با انتخاب آگاهانه او ساخته مي شود.»(3)
    گوهر آدمي به انتخاب آگاهانه و آزادانه بستگي دارد. اطاعت کورکورانه و فرمان برداري از روي اجبار، هيچ ارزشي ندارد. آزادي از آن رو ارزشمند و قابل دفاع است که انسان به اين وسيله مي تواند خود، محيط و جامعه خود را بسازد و از اين روست که در دين اسلام هيچ چيز به انسان تحميل نمي شود حتي دين: «لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي؛ در کار دين اکراه روا نيست، چرا که راه از بيراهه به روشني آشکار شده است.» (بقره(2)، آيه 256)
    آنچه در اسلام ارزشمند، است همين انتخاب آگاهانه و آزادانه است. انسان اسلام، انساني است آزاد و اين آزادي را رايگان به او نداده اند. اين آزادي را به او دادند و به او گفتند: اي انسان! آينده و سرنوشتت را خود بساز. هر خوشبختي و سعادتي که به دست انسان ها بيايد، محصول کار آگاهانه خود آنها است. هر رنج و تيره بختي انسان ها نيز محصول کار آگاهانه و انتخاب غلط آنها است: «لها ما کسبت و عليها ما اکتسبت؛ هر کس هر چه نيکي کند، به سود او، و هرچه بدي کند، به زيان اوست.» (بقره (2)، آيه 286)
    دکتر بهشتي معتقد است: «نفي آزادي ، مساوي با مسخ شخصيت و انسانيت انسان است، زيرا وقتي آزادي نباشد، انتخاب معنا ندارد و وقتي انتخاب معنا نداشت، ديگر انسان نمي تواند خالق شخصيت و معمار سرنوشت خويش باشد.»(4) بنابراين در انديشه بهشتي با انساني سروکار داريم که آزادي ، ذاتي و فطري او بوده و سلب آزادي در واقع مسخ انسانيت و شخصيت او است. چنين انساني با آزادي ، سرنوشت و راه و رسم خويش را مي يابد و در پي آن حرکت مي کند تا به مطلوب و مقصود خويش نايل آيد. اگر آزادي از آدمي دريغ شود، چگونه مي توان انتظار داشت که به پيامبران ايمان بياورد، در پي آنان روان شود و به هدايت برسد؟ اين که پيامبران، مردم را به ايمان و توحيد پاک و خالص فراخوانده اند، خود نشان دهنده اين است که اولا، معتقد بوده اند انسان فطرتا آزاد است و آزاد به دنيا مي آيد؛ ثانيا، دعوت به توحيد و ايمان را بايد آزادانه و آگاهانه و عاقلانه برگزينند و هيچ اجباري در آن راه ندارد. دعوت پيامبران، سراسر آزادي خواهانه و آزادي طلبانه بوده و هيچ پيامبري به اجبار، فرد و گروهي را به طرف دين سوق نداده است. انسان مختار و آزاد در اسلام، خود بايد راه و رسم خويش را برگزيند. چنين انساني در امر حکومت، که با جان، مال، دين، ايمان، ناموس و آبروي وي در ارتباط است، بي تفاوت نيست و بايد در اين امر پيشتاز و محرک باشد؛ بدين ترتيب اين پرسش بنيادين مطرح مي شود که انسان در حکومت تا چه اندازه تاثيرگذار و داراي نقش و اثر است و در حکومت ديني چه مقدار آزادي هاي عمومي و اساسي وي محترم شمرده مي شود؟ به عبارتي ، حق و حقوق وي تا کجاست و رابطه حاکم با مردم چگونه است؟
    اين مساله از ديرگاه از بحث هاي اساسي و مهم فلسفه سياسي است و مي توان نوع حکومت ها را با توجه به نقش و تاثيري که مردم در اداره آنها دارند، توصيف و تقسيم بندي کرد. از مصاديق بارز حق تعيين سرنوشت، حکومت هايي است که انسان ها با اختيار و آزادي تمام، آنها را براي خود برگزيده اند. بنابراين، مصداق بارز و مهم تعيين سرنوشت، تشکيل نوع حکومت و نيز تاثيرگذاري در روند تصميم گيري و سياست گذاري هاي عمومي است. در حکومت هايي که مردم در انتخاب نوع حکومت، حاکمان و زمامداران و کارگزاران و نيز تصميم گيري هاي آنها دخالت دارند، بخشي از آزادي سياسي تحقق مي يابد، ولي در حکومت هايي که مردم در پيدايش، استمرار و تداوم و ثبات آنها نقشي ندارند، طبعا بخش اساسي و مهم آزادي سياسي ، يعني تعيين سرنوشت سياسي مشاهده نمي شود.
    در انديشه بهشتي مردم در تمام امور حکومت سهيم اند و اساسا يکي از آموزه هاي اساسي و مهم اسلام، توجه به امور ديگر مسلمانان است، حتي سکوت و عدم مشارکت در امور اجتماعي مسلمانان، عملي مذموم و ناپسند و در رديف ترک مسلماني ذکر شده است. بهشتي ضمن استناد به حديث معروف رسول اکرم(ص) «من اصبح، لايهتم بامور المسلمين، فليس بمسلم؛ هر کس که صبح سر از خواب نوشين بردارد و در انديشه همه مسلمانان نباشد، آن فرد مسلمان نيست.»(5) به احساس مسئوليت يک مسلمان در رابطه با ساير مسلمانان و انسان ها اشاره مي کند و مي گويد: «اگر يک انسان، يک حزب، يک تشکيلات، يک قشر، يک ملت و يک نژاد بخواهد به سعادت برسد، يعني مسئوليت هايي را که به عهده دارد، انجام بدهد طبق جهان بيني اسلام بايد به آزادي ، به نجات و رستگاري و فلاح همه انسان ها بپردازد.»(6)
    در اين راستا غفلت نکردن از کارهاي مسلمانان، از جمله وظايف مهم و اساسي هر انسان مسلماني محسوب مي شود. فراتر از آن، مسلمان در برابر غير مسلمانان هم متعهد و مسئول است و آن گاه که اين سنت ترک شد، جامعه نيز در بيراهه نيستي گام برخواهد داشت.(7) از مصاديق بارز اين مشارکت، تعيين حاکميت و قدرت سياسي است که نقش موثر و تعيين کننده اي در امنيت جان و مال و دين افراد جامعه دارد. درباره مشارکت سياسي ، بهشتي به تجربه سال اول انقلاب اسلامي اشاره کرده، مي گويد: «در طي يک سال اول پيروزي ، موفق شده اصل نظامش را با راي رسمي ملت مشخص کرده و قانون اساسي اش را به دست نمايندگان مبعوث ملت بنويسد و بعد براي کمال استحکام، با راي مستقيم ملت به تصويب برساند» ورئيس جمهورش را با راي آزاد ملت انتخاب کند. کدام انقلاب را در دنيا سراغ داريد که سال اول توانسته باشد در جو آزادي ، اين کارها را انجام دهد؟»(8)
    نظام اسلامي در انديشه بهشتي ، نظامي متکي به آراي آزاد ملت است و نه متکي بر خشونت و زور و سرنيزه: «آراي عمومي از نظر اين که پشتوانه اعتبار و استحکام و قدرت يک فرد يا يک گروه اداره کننده است، روشي است که بايد کاملا به آن توجه شود، يعني هيچ حکومتي در هيچ درجه اي نبايد خود را بر مردم تحميل کند، و به علاوه، حکومتي که از حمايت مردم برخوردار نباشد، از همکاري آنها هم برخوردار نيست و اصولا کاري نمي تواند انجام بدهد و ناچار مي شود که به زور سرنيزه خودش را سرپا نگه دارد، در نتيجه [ هم] کارايي اش کم مي شود و هم ظالم مي شود.»(9)
    روشن است که آراي عمومي «پشتوانه قدرت و قانونيت و نفوذ تاثير حکومت»(10) است و اگر مردم احساس کنند در چرخه قدرت جايگاهي ندارند، از همکاري با آن خودداري ورزيده و در جهت خلاف خواست حاکمان قدم بر مي دارند و اين يعني تحليل مشروعيت نظام سياسي و سست شدن بنيان هاي آن؛ در حالي که کارايي حکومت بسته به اين است که چقدر مردم با آن همکاري مي کنند و از سياست گذاري هاي آن حمايت به عمل مي آورند. فقدان رابطه متقابل و منطقي ميان مردم و حکومت، باعث کاهش مشروعيت و ناکارآمدي نظام مي شود. بهشتي توجه به نظر مردم را در اداره جامعه لازم دانسته و اين کار را موجب احساس مسئوليت بيشتر مردم مي داند. هر قدر ما به افراد در اداره امور عمومي بهاي بيشتر و نقش بيشتر بدهيم، آنها احساس حضور بيشتر و مسئوليت بيشتر مي کنند.
    در صورتي مردم احساس مسئوليت مي کنند و در برخورد با مسائل جامعه حضور بيشتري مي يابند که احساس کنند اين حضور و مسئوليت شناسي آنان ارج نهاده مي شود و در بخش هايي از نظام سياسي تاثيرگذار است. در غير اين صورت شوق و ذوق حضور و مشارکت را از دست داده و به حکومت و نظام سياسي بي اعتماد مي شوند که اين بي اعتمادي زمينه از بين رفتن مشروعيت و کار آمدي حکومت را فراهم مي سازد. در واقع، حکومت هايي موفقند که به راي و نظر مردم بها داده و براي آنان در تعيين سرنوشت سياسي شان حقي قائل شوند و روابط منطقي ، محکم و پيوسته اي را با مردم داشته باشند. بديهي است در جامعه اي که اکثريت مردم آن مسلمانند، خواست آنان، مطابق با آن چيزهايي است که در ضديت و تناقض با دين اسلام نباشد: مردم مصممند جامعه پاک اسلامي را بر پايه قوانين اسلام داشته باشند و نقايص موجود را بر اساس قوانين اسلام برطرف بکنند. اين خواست بايد مورد احترام و عمل قرار بگيرد.
    تعيين سرنوشت به دست مردم و آزادي آنان در راي دادن، انتخاب کارگزاران نظام سياسي اسلامي و اتکاي حکومت بر راي مردم نيز از مواردي است که مي توان خواست اصيل و قاطع مردم دانست، که در نظر و عمل بهشتي اين مشي مردم گرايانه و مردمي بودن و مردمي ماندن را به وضوح مي توان ديد. براي مثال وي آراي مردم را در اداره امور کشور بر طبق موازين اسلامي و نيز جمهوري اسلامي بسيار بنيادي و موثر مي داند و معتقد است: «بر طبق موازين اسلامي و بر طبق آنچه که عنوان جمهوري اسلامي ايجاب مي کند، آنچه در اداره امور کشور، نقش بسيار موثر و بنيادي دارد، آراي مردم است ... حکومتي مي تواند حکومت صحيح و سالم و موفق باشد که مردمي باشد و مردم او را بپذيرند و حمايت کنند، و اين همان اصلي است که در طول انقلاب روي آن تکيه مي شد.»(11)
    در نگاه آيت الله بهشتي ، مقبوليت دولت از جانب مردم است. وي در سخناني ، مشروعيت دولت موقت را مبتني بر انتصاب از سوي امام مي داند که اين نصب امام، مطابق و هماهنگ با مردم است و در واقع، يک حالت دوطرفه اي است: از سويي ، مشروعيت را به امام نسبت مي دهد و از سوي ديگر، چون مردم به امام اعتماد داشته اند، به نصب او با ديده احترام برخورد کرده و آن را پذيرفته اند: «شوراي انقلاب را امام تعيين کردند. مشروعيت شوراي انقلاب مستقيما از طريق نصب امام بود. اگر ملت به اينها اعتماد داشت، بيشتر از طريق اعتمادش به امام بود. به خصوص که آن اول ها اسمي هم گفته نمي شد (روي مصالح امنيتي و مصالح ديگر) دولت موقت تشکيل شد، با پيشنهاد شورا و نصب امام. مشروعيت دولت موقت از طريق امام بود و امت اين مشروعيت را داد، اما از طريق امام و امام مشروعيت را داد، اما هماهنگ با امت.»(12)
    همچنين درباره تعيين حاکم و رهبر نظام اسلامي سخني دارد که مبين اعتقاد وي به مقبوليت حکومت از طريق مردم است: «امروز در اين عصر غيبت امام معصوم منصوص، در اين عصر، امامت ديگر تعييني نيست، تحميلي هم نيست، بلکه شناختني و پذيرفتني يا انتخابي است. بنابراين رابطه امت و امامت در عصر ما، يک رابطه مشخص است. دقت بفرماييد! شناختن آگاهانه و پذيرفتن، نه تعيين و تحميل.»(13)
    بنابر اين از آن جا که رهبري جامعه با شناخت و پذيرش آگاهانه و آزادانه است و نه تعيين و تحميل، از اين رو رابطه ميان آنان نيز يک سويه و يک طرفه نيست، بلکه «اين امامت و امت نسبت به يکديگر مسئول و متعهدند، با تعهد و مسئوليت متقابل.» (14) دکتر بهشتي ، درباره بهترين نوع رهبري معتقد است: «فرد يا گروه يعني آنهايي که در راس مخروط جامعه قرار دارند، بازگو کننده شعار و آرمان خود مردم باشند، يعني همان چيزي که امام خميني در اين انقلاب مکرر رويش تکيه کردند و همان چيزي که رمز پيروزي انقلاب است.»(15) به اعتقاد بهشتي ، در جامعه اسلامي نمي توان حتي رهبري را بر مردم تحميل کرد، بلکه مردم رهبري نظام اسلامي را آگاهانه و آزادانه برمي گزينند. مصداق اين ديدگاه را مي توان در انقلاب اسلامي ديد که مردم رهبري خود را آگاهانه و آزادانه انتخاب کردند و در شکل گيري و استمرار آن نقش موثر ايفا کردند.
    آيت الله بهشتي که خود عضو شوراي انقلاب بود، درباره رابطه اين شورا با مردم و رابطه مردم با حکومت مي گويد: «بين ملت و شوراي انقلاب، يک رابطه متقابل وجود دارد و من اصلا يک رابطه يک طرفه را نمي پسندم و مي گويم در هر جامعه اي که رهبري ، رابطه يک طرفه دارد، جامعه به رشد واقعي خودش نرسيده و بسيار عالي است که ما امامت عمومي را هم داشته باشيم، يعني کل ملت هم در امامت سهيم است.»
    به هر روي در انديشه سياسي بهشتي ، انسان سازنده خود و محيط پيرامون خويش است. انسان مي بايد آزادانه تصميم بگيرد و انتخاب کند و همواره رو به جلو حرکت نمايد. در اين ديدگاه، رابطه مردم با حکومت، رابطه اي متقابل و احترام آميز است. مردم هم در پيدايش، هم در تداوم و استمرار و هم در ثبات و هدايت حکومت نقش اساسي دارند. رهبري نظام سياسي به دست مردم برگزيده مي شود و همه کارگزاران و مديران نظام نيز بايد مورد رضايت مردم باشند. پشتياني و حمايت مردم از نظام در صورتي ميسر است که آنان احساس کنند در حکومت نقش دارند و مطمئن باشند که آرا و ديدگاه هايشان در نزد حاکمان محترم شمرده شده و تاثير عملي بر حکومت به جاي مي گذارد.
    کارايي و تداوم و نيز استمرار حکومت زماني امکان مي يابد که مورد حمايت مردم باشد. در غير اين صورت، بايد با زور و سرنيزه و وابستگي به بيگانگان به حيات خود ادامه دهد که در اين حال، از کارايي حکومت به نحو چشم گيري کاسته مي شود، زيرا مردم در مقابل حکومت احساس مسئوليت نمي کنند و در مسائل آن مشارکت نمي کنند. در انديشه بهشتي ، رابطه مردم با حکومت، دو طرفه و متقابل است. مردم مي توانند نوع حکومت و سرنوشت سياسي خويش را رقم بزنند و با آزادي تمام راي داده و در حکومت تاثيرگذار باشند.
    پي نوشت ها
    .1 سيد محمد حسيني بهشتي ، بررسي و تحليلي از جهاد، عدالت، ليبراليسم، امامت (مجموعه سخنراني ها)، تهران: ستاد برگزاري مراسم هفتم تير، بي تا، ص .11
    .2 اميررضا ستوده و حميدرضا سيد ناصري (گردآورنده)، رابطه دين و آزادي ، تهران: ذکر، چاپ اول، 1378، ص .87
    .4 جلال الدين فارسي ، فرهنگ واژه هاي انقلاب اسلامي ، تهران: بنياد فرهنگي امام رضا(ع)، چاپ اول، 1374، ص .57
    .5 محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت: موسسه الاوفاء، 1403 ق/ 1983 م، ج 71، ص 336، 338 و .339
    .6 بهشتي ، اسطوره اي بر جاودانه تاريخ، دفتر سوم، ص.1067
    .7 سخنراني هاي شهيد مظلوم آيت الله بهشتي ، تهران: سيدجمال، بي تا، ص .114
    .8 سيدمحمد حسين بهشتي ، بررسي و تحليلي از جهاد، عدالت، ليبراليسم، امامت، ص 14 و .15
    .9 صورت مشروح مذاکرات مجلس نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران: اداره کل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي ، چاپ اول، 1364، ج 1، ص .331
    .10 بهشتي ، سيد مظلوم امت، راست قامتان جاودانه تاريخ اسلام، دفتر دوم [تهران: ] واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي، 1361، ص .598
    .11 صورت مشروح مذاکرات مجلس نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج 1، ص .400
    .12 او به تنهايي امت بود، راست قامتان جاوادنه تاريخ اسلام، دفتر نخست [تهران:] واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي، 1361، ص .395
    .13 سيد محمد حسين بهشتي ، مباني نظري قانون اساسي ، مجموعه سخنراني ها، تهران: بقعه، چاپ اول، 1377، ص .17
    .14 صورت مشروح مذاکرات مجلس نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج 3، ص .1481
    .15 بهشتي ، اسطوره اي بر جاودانه تاريخ، دفتر سوم، ص .1036

شریف لک زایی، روزنامه رسالت، 6 تیر 1385

نظر آیت الله مصباح یزدی در باره مقبولیت و مشروعیت به صورت مقایسه ای

این روزها خیلی صحبت روی نظرات آیت الله مصباح یزدی در مورد حکومت می شود. به جد می توان گفت کمتر کسی در جمهوری اسلامی بوده است که به خاطر دادن نظرات ایدئولوژیک این قدر مورد حمله قرار گیرد. مساله ولایت فقیه و مقبولیت و مشروعیت از آنجای که ادعایش این است که جامعه مسلمین را برای رسیدن به اهداف اسلام بسیج می کند باید توسط عموم مسلمین قابل فهم باشد. با این حال مراجعه به نظرات علماء و بزرگان می تواند بسیار راهگشا باشد.
در این راه لازم است نظرات متفکرین دیگر مانند آیت الله مطهری، جوادی آملی، امام خمینی و شهید بهشتی بررسی دقیق تر و عمیق تر بشوند. در این مقاله در صدد انجام این کار بوده ایم. لازم است ببینیم نظرات متفکرین اصلی نهضت اسلامی ما تا چه اندازه نزدیک به نظرات آقای مصباح است.

  • استاد شهید مرتضی مطهری

  • «حقیقت این است که حکومت به مفهوم دموکراسی با حکومت به مفهوم اسلامی متفاوت است. حکومت اسلامی واقعاً ولایت و سرپرستی است و در این ولایت رأی و اراده مردم دخالت ندارد، نه از قبیل تفویض حق حکومت از طرف مردم است و نه از قبیل توکیل است، بلکه سلطةای است الهی و واقعاً ولایت و سرپرستی و قیومیت است و موضوع یک سلسله احکام شرعیه نیز هست... 13 مطابق اعتقاد شیعه و شخص امیر المومنین(ع) زمامداری و امامت در اسلام انتصابی و بر طبق نص است ... 14 شیعه همان گونه که نبوت یعنی راهنمایی دینی را از جانب خدا می داند، رهبری دینی را نیز «من جانب الله» می داند. پیامبر بزرگ هم راهنما بودند و هم رهبر. ختم نبوت ختم راهنمایی الهی با ارایه برنامه و راه است، اما ختم رهبری الهی نیست، ...15 نائب امام معصوم نیز به طور غیر مستقیم از ناحیه خداست و مقام او مقام مقدس و الهی است.»(1)
  • «کلمه جمهوری شكل حكومت پیشنهاد شده را مشخص می كند و كلمه اسلامی محتوای آن را».  این یعنی ما می خواسته ایم اسلام را برپا کنیم قالبش را دموکراتیک در نظر گرفته ایم. چرا که قدرت انتخاب برای مردم است که آن ها را رشد می دهد وگرنه اصل و هدق همان اسلام است. (2)
  • امام خمینی

  • «آنها که می گویند ما حکومت اسلامی می خواهیم یا جمهوری اسلامی می خواهیم، تحقق جمهوری اسلامی "نفی رژیم سلطنتی" است ...هدف نهایی عبارت از همان تأسیس یک "حکومت عدل اسلامی" است.»(3)
  • در حکم تنفیذ شهید رجایی پس از اشاره به انتخاب ایشان از سوی مردم می‌فرمایند: «و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه و ولی امر باشد، اینجانب رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم.»
  • «تمام اختیاراتی که برای امام به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد عیناً برای فقها که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شدهاند نیز جاری است... ولایت که از شئون نبوت است به عنوان ارث به فقها میرسد... فقها اوصیای دست دوم رسول اکرم هستند و اموری که از طرف رسول الله به ائمه واگذار شده رای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنان که حضرت امیر انجام داد... فقها از طرف رسول الله صلی الله علیه و آله به خلافت و حکومت منصوبند.»
  • ایشان را كه من قرار دادم واجب الاتباع است ، ملت باید از او اتباع كند. یك حكومت عادی نیست ، یك حكومت شرعی است ؛ باید از او اتباع كنند. مخالفت با این حكومت مخالفت با شرع است ، قیام بر علیه شرع است . قیام بر علیه حكومت شرع جزایش درقانون ما هست ، در فقه ما هست ؛ و جزای آن بسیار زیاد است . من تنبه می دهم به كسانی كه تخیل این معنی را می كنند كه كارشكنی بكنند یا اینكه خدای نخواسته یكوقت قیام برضد این حكومت بكنند، من اعلام می كنم به آنها كه جزای آنها بسیار سخت است در فقه اسلام . قیام بر ضد حكومت خدایی قیام بر ضد خداست ؛ قیام بر ضد خدا كفر است . و من تنبه می دهم به اینها كه بر سر عقل بیایند؛ بگذارند مملكت ما از این آشفتگی بیرون برود،بگذارند خونهای محترم ریخته نشود، بگذارند جوانهای ما دیگر اینقدر خون ندهند،بگذارند اقتصاد ما صحیح بشود؛ ما بتدریج كارها را اصلاح بكنیم . و از خدای تبارك وتعالی می خواهم كه توفیق بدهد به آقای مهندس بازرگان كه این ماموریت را به وجه احسن انجام بدهد.(9)
  • آیت الله جوادی آملی

  • «بیعت در فقه شیعه فقط کاشفیت دارد… بیعت در فرهنگ تشیع و فقه شیعه اثنا عشریه علامت حق است، نه علت آن. حق حاکمیت در نظام اسلامی از آن خدای سبحان است… آراء مردم نسبت به پذیرش حاکمیت قانون الهی علامت ثبوت حق بوده، نه علت آن … هرگز زمامدار اسلامی از طرف مردم یا خبرگان منصوب یا معزول نمی گردد. مجلس خبرگان فقط خبره تشخیص انتصاب فقیه جامع یا انعزال از اوست، نه سبب نصب یا موجب عزل. نمی توان چنین پنداشت که آراء مردم در اصل پذیرش دین و حقانیت قرآن و حاکمیت پیامبر و زمامداران امامان معصوم علامت است، نه علت؛ ولی نسبت به رهبری فقیه جامع الشرایط، علت است، نه علامت. روح این سخن که آراء مردم موجدِ حق حاکمیت فقیه جامع الشرایط است، این خواهد بود که فقیه آگاه به همه قوانین حکومت، نماینده مردم است، نه نایب امام عصر (عج)، زیرا نیابت خود را از مردم دریافت کرده و وکالت خویش را از موکلان خود دارد، نه آنکه نیابت خود را از طرف ولی عصر (عج) احراز کرده باشد... هرگز نباید بین تاثیر خارجی حضور مردم و بین تأثیر آن در ایجاد حق حاکمیت و علیت نسبت به اصل ولایت خلط نمود، و به بهانه تکریم آراء عمومی، حق حاکمیت را مجعول خلق [مردم] دانست و جنبه ربوبی آن را رها کرد... عهده داری ولایت و رهبری جامعه به عهده شخصی است که از ناحیه خداوند بر این مقام منصوب شده، باشد... شکی نیست که تعیین و انتصاب ولی فقیه در عصر غیبت، جهت رهبری و زعامت جامعه از سوی خداوند سبحان، ضروری و حتمی است... زمامداری در محور ولایت است، نه وکالت و نیابت تا آن که به تعین مردم تأمین شود. در اسلام شخص حاکمیت ندارد، بلکه فقه و عدالت است که حکومت می کند. از این رو ولی فقیه حق ندارد، به تبعیت از آراء مردم عمل نماید. در قانون اساسی برای این که توهم وکالت و یا نیابت ولی فقیه از مردم نرود، از رأی و انتخاب مردم سخن به میان نیامده است بلکه از پذیرش آنان که همان تولّی است، نه توکیل، سخن گفته است و خود خبرگان نیز در این قانون که به دلیل قدرت تمیز و تشخیص واسطه و وسیله شناخت «ولیّ» هستند، تنها انتصاب و یا انعزال ولی فقیه را تشخیص میدهند و هرگز عهده دار عزل و نصب ولی فقیه نمیباشند.»(4)
  • آیت الله مصباح یزدی
    • «رأی و رضایت مردم باعث به‌وجود آمدن یک حکومت می شود. خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم می‌فرمایند: «هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین» (انفال/62) خداست که تو را با یاری خویش و مؤمنان تقویت کرد. کمک و همدلی مردم در عینیت بخشیدن به حکومت -حتی حکومت پیامبر صلی‌الله علیه و آله وسلم- است. ما شیعیان معتقدیم که خدای متعال بعد از پیغمبر اکرم(ص)، حضرت علی علیه السلام را برای حکومت تعیین کرده بود. پس حکومت ایشان ازطرف خدا تعیین شده بود ولی ایشان 25 سال اقدام به تشکیل حکومت نکردند، چرا؟ برای اینکه مردم یاری‌اشان نکردند. مدتی در حدود 6 ماه ایشان، حضرت زهرا سلام‌الله علیها و حسنین علیه‌السلام را برمی‌داشتند و در خانه مهاجرین و انصار می رفتند و یادشان می آوردند که مگر فلان روز نبودید که پیامبر (ص) چه گفت؟ مگر در غدیر من را معرفی نکرد؟ پس چرا حمایت نمی کنید؟ هرکسی بهانه ای می آورد. اول سلمان و ابوذر و مقداد بودند و بعد عمار هم ملحق شد. بعد از 6 ماه محاجه، ایشان با همراهی حضرت زهرا سلام الله علیها، 12 نفر حاضر شدند طرفداری از امیرالمؤمنین علیه السلام بکنند، ولی نمی شد حکومت تشکیل داد. بعد از 25 سال مردم از حکومت های دیگر سرخورده شدند و به در خانه حضرت آمدند. ایشان آنجا خطبه شقشقیه را ایراد فرمود: "لولا حضور الحاضر و قیام الحجت به وجود الناصر ... لالقیت حبلها علی غاربها" اگر شماها حاضر نشده بودید و اگر نبود که با وجود یاران و ناصران حجت بر من تمام است، باز هم خلافت را رها می کردم. حالا که من ناصر دارم، حجت بر من تمام است. دیگر نمی توانم شانه از زیر بار مسئولیت خالی کنم، چون ناصر دارم. همچنین از آن حضرت نقل کرده اند: "لا رأی لمن یطاع" یعنی: "کسی که فرمانش پیروی نمی شود، رأیی ندارد" این سخنان همگی بیانگر نقش مردم در پیدایش و تثبیت حکومت الهی، خواه حکومت رسول الله (ص) و امامان معصوم (ع) و خواه حکومت فقیه در زمان غیبت است... گرچه "مقبولیت" با "مشروعیت" تلازمی ندارد. اما حاکم دینی حق استفاده از زور برای تحمیل حاکمیت خویش ندارد.»(5)

    • «حکومت های دیکتاتوری با استفاده از انواع ابزار نظامی و غیر نظامی و سایر نیرنگ ها و شگردها، پایه های حکومت خود را مستحکم می کنند... اما حکومت های مردمی قدرت خویش را از توده مردم اخذ می کنند و اتکایشان به زور بازو و قدرت و ثروت و افراد و گروه های خاص نیست. اتکای حکومت مردمی به عموم مردم است، خواه حکومت اسلامی باشد یا حکومت عرفی و سکولار... ما نیز هیچ‌گاه نقش مردم را نفی نمی کنیم، بلکه بر اهمیت آن تأکید داریم. تا کمک مردم نباشد، فعالیت های اجتماعی و به طریق اولی کار حکومت به سامان نمی رسد، اما در عین حال نباید آن را با مشروعیت خلط کرد.» (6)

  • آیت الله دکتر شهید بهشتی

    • ایشان حاکم اسلامی را به دیدی واقع گرایانه به مردم دعوت می کند: «آرای عمومی از نظر این که پشتوانه اعتبار و استحکام و قدرت یک فرد یا یک گروه اداره کننده است، روشی است که باید کاملا به آن توجه شود، یعنی هیچ حکومتی در هیچ درجه ای نباید خود را بر مردم تحمیل کند، و به علاوه، حکومتی که از حمایت مردم برخوردار نباشد، از همکاری آنها هم برخوردار نیست و اصولا کاری نمی تواند انجام بدهد و ناچار می شود که به زور سرنیزه خودش را سرپا نگه دارد، در نتیجه [ هم] کارایی اش کم می شود و هم ظالم می شود.» (7)
    • «شورای انقلاب را امام تعیین کردند. مشروعیت شورای انقلاب مستقیما از طریق نصب امام بود. اگر ملت به اینها اعتماد داشت، بیشتر از طریق اعتمادش به امام بود. به خصوص که آن اول ها اسمی هم گفته نمی شد (روی مصالح امنیتی و مصالح دیگر) دولت موقت تشکیل شد، با پیشنهاد شورا و نصب امام. مشروعیت دولت موقت از طریق امام بود و امت این مشروعیت را داد، اما از طریق امام و امام مشروعیت را داد، اما هماهنگ با امت.» (8)
    • شهید بهشتی به طور کلی با توجه به دیدی که از ابتدای انقلاب داشته اند و نیز به مسائل بسیار عملی و اجرایی و تشکیلاتی فکر می کردند امت و امام امت را جدای از هم نمی دیدند. نظرات ایشان هم طبیعتا در این قالب قابل فهم است.


نتیجه و سخن آخر
جایگاه مردم
در حکومت اسلامی بسیار بلند است. از آنجا که مردم عینیت بخش به اجرای حاکمیت اسلام هستند پس این بزرگترین نعمت را که اجرای قوانین اسلام است از مردم متدین و انقلابی داریم. مردم مستضعفی که در سایه اسلام حرکت کردند و ولایت فقیه را بر سر کار نشاندند تا اسلام را اجرا کند. پس مردم ولی نعمت همه ما هستند. باید به آن ها خدمت کرد و قصد و هدف ایجاد حکومت تعالی همین انسان ها در سایه اسلام است.
فرض کنیم گروهی از مردم اسلام را نخواستند. آیا یک مسلمان جواز دارد که به خواسته آنان تن بدهد و راضی بشود که احکام غیر اسلامی روی او اجرا بشوند؟ مثلا به جای قصاص در مورد قتل، قاتل را سه سال زندانی کنند و هزار چیز دیگر که خلاف اسلام است اجرا کنند. آیا مسلمان می تواند راضی شود که امور مسلمین در مسائل اقتصادی و  فرهنگی و سیاسی بر عهده اسلام نباشد؟ آیا راضی است که حقوق مسلمین آن سوی جهان پایمال شود و حکومتی نداشته باشد که کاری بکند. هرگز. این چیزها در اسلام متوقف بر خواست اکثریت نیست. همین. این اصلا کم کردن جایگاه مردم نیست. این اهمیت واقعی و نشان دادن راه درست به مردم است.

در کل باید سعی کرد و توجه کرد دلیل این همه حمله به آیت الله مصباح یزدی چیست. به طور حتم طبق فرموده مقام معظم رهبری دشمن هرجا که استدلال قوی و حرف راست و درست و محکم ببیند سعی در تخریب آن می کند. ما نباید فریب این نیرنگ دشمن را بخوریم.

تمت
  • (1)اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، ج 1، ص 171.
  • (2)کتاب پیرامون انقلاب اسلامی اثر استاد شهید مرتضی مطهری - صفحه 80
  • (3)صحیفه ی امام، ج 4، ص 512
  • (4)ولایت فقیه، آیتالله جوادی آملی، انتشارات اسراء، صفحات 19، 182، 184، 187
  • (5)«حکومت و مشروعیت»، فصلنامه کتاب نقد، شماره 7، تابستان 1377، ص 52
  • (6)نظریه حقوقی اسلام، ج 2 صص 203-204
  • (7)صورت مشروح مذاکرات مجلس نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران: اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی ، چاپ اول، 1364، ج 1، ص .331
  • (8)راست قامتان جاوادنه تاریخ اسلام، دفتر نخست [تهران:] واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، 1361، ص .395
  • (9)صحیفه امام - جلد شـشم - صفحه 59

کوه کندن از ما نخواسته اند ... حضرت آیت الله العظمی بهجت

در تعبديات كوه كندن از ما نخواسته اند، سخت ترينش نماز شب خواندن است كه در حقيقت، تعيين وقت خواب است نه اصل بي خوابي، بلكه نيم ساعت زودتر بخواب تا نيم ساعت زودتر بيدار شوي. آيا مي ترسي اگر بيدار  شوي، ديگر خوابت نبرد و بميري؟ اگر خواب بماني در خواب هم ممكن است بميري.

ديده با عظمت حيات

شادروان علا‌مه محمد تقي جعفري (ره)
ادامه نوشته

روش نگارش مقالات علمی


 

نویسنده: کامیار صداقت ثمرحسینی

مقاله ي علمي گزارش دستاوردهاي يك تحقيق مي باشد كه در عرف بيش از سه صفحه ( حداكثر 20000  كلمه ) تنظيم مي گردد. محقق زماني مبادرت به نگارش مقاله ي علمي مي نمايد كه تحقيق خود را به پايان رسانده باشد. اين گزارش ممكن است جهت ارائه به يك همايش علمي يا موسسه اي پژوهشي و يا سازماني اداري، انتشار به صورت چاپ در يك كتاب ( مجموعه مقالات و يا مقاله اي در يك دائره المعارف و ... ) و يا رايج ترين حالت آن يعني انتشار در يك فصلنامه و نشريه ي تخصصي تهيه گردد. بنابراين بهتر است تا جايگاه نگارش مقاله را در بيان مراحل تحقيق شناسايي نماييم.

مراحل يك پژوهش علمي عبارتند از:

1. مطالعات اكتشافي به جهت يافتن موضوع

توجه: موضوع مي تواند به سفارش و يا پيشنهاد موسسه يا نشريه اي ادواري صورت پذيرد. اما پذيرش آن بايد با علاقه ي معطوف به تخصص نويسنده همراه باشد. موضوع خوب موضوعي است كه به رشد فرهنگ و ارتقاي علوم اسلامي در جامعه ياري مي رساند. به جهت نيل به چنين هدفي، محقق بايد مطالعه ي ادبيات موجود و پيشينه ي تحقيق خود را دست كم نگيرد.

2. طرح پرسش تحقيق و غني سازي مفهومي آن ( و احيانا فرضيه هاي مرتبط )

در فصول قبلي اين جزوه اشاره داشتيم كه هر چه اصالت يك پرسش بيشتر باشد، احتمال موفقيت و برجستگي تحقيق بيشتر خواهد بود. بنابراين هيچگاه در يافتن بهترين پرسش تحقيق، تعجيل ننماييد. برخي از معيارهاي وجود اصالت در يك پرسش عبارتند از:

واجد مجهول حقيقي باشد. ( و يا حداقل از زاويه ي نويني به مساله نگاه كند. )

متناسب با مخاطب مورد نظر باشد.[1]

به نيازمندي هاي معرفتي جامعه پاسخ دهد.

3. نگارش طرح اوليه ي مقاله:

توجه: بر خلاف رساله هاي دانشگاهي كه داراي بخش خاصي تحت عنوان كليات طرح تحقيق مي باشند، طرح تحقيق مقاله عينا در آن آورده نمي شود و تنها مهم ترين موارد آن در مقدمه ي مقاله به شرحي كه مي آيد، بيان مي گردند.

4. بررسي مدارك و منابع تحقيق

توجه: در صورتي كه با انجام تحقيق كافي به اين نتيجه رسيديد كه فاقد منابع كافي براي پژوهش مي باشيد، در طرح پرسش هاي تحقيق متناسب با امكانات موجود تجديد نظر نماييد.

5. جمع آوري داده ها با هدف يافتن پاسخ تحقيق

در اين زمينه به اين نكات توجه نماييد:

يادداشت نويسي را به صورت هدفمند انجام دهيد. دقيقا بدانيد كه چرا برخي از مطالب را مي نويسيد و برخي ديگر را نمي نويسيد.

نظام يادداشت نويسي مرتب و منظمي ايجاد نماييد. يادداشت ها را به صورت منظم، هر يك در داخل پوشه اي عنوان دار و پوشه ها را در داخل پروندان هاي مربوطه قرار دهيد.

همواره به گونه اي عمل نماييد كه بتوانيد بعدها نيز از حاصل زحمات يادداشت نويسي خود استفاده نماييد پس يادداشت نويسي را در نظامي كلي تر و دراز مدت ( و نه مقطعي ) تعريف نماييد.

6. تحليل داده ها بر اساس روش شناسايي صحيح و متقن،

در اين زمينه به نكات زير توجه نماييد:

1.       تحليل داده هاي جمع آوري شده ي خود را بر اساس يك روش شناسي مشخص و تعريف شده انجام دهيد.

2.       از خلط مباحث خودداري نماييد.

7. نتيجه گيري نهايي،

1.       نتيجه گيري مقاله بايد مبتني بر مباحث موجود در مقاله و نه خارج از آن باشد.

2.       در نتيجه گيري نبايد شتاب زدگي نشان داد.

3.       نتيجه گيري هر تحقيق چيزي جز پاسخ به پرسش هاي اصلي آن تحقيق نمي باشد.

4.       پيش از آماده شدن مقدمات مورد نياز، اقدام به نتيجه گيري ننماييد.

8. مرحله ي نگارش و ويرايش 

آخرين مرحله ي يك پژوهش ، مرحله ي نگارش آن مي باشد. از اين رو صورت مساله ي يك مقاله نويس چنين مي باشد:

~       تحقيق را انجام داده ام،

~       محتواي مطالب را در اختيار دارم،،

~       حال آنرا در چه قالبي به صورت مقاله ي علمي درآورم؟

براي رسيدن به بهترين پاسخ، ابتدا بررسي شود كه مناسب ترين مكان چاپ مقاله ي شما در كجاست؟ چه مخاطباني را براي تحقيق خود مناسب مي دانيد؟ ضمن اينكه ممكن است كه مقاله را به سفارش مؤسسه اي علمي تهيه نماييد. همه ي نشريات علمي و نيز مؤسسات معتبر پژوهشي داراي شيوه نامه ي مخصوص به خود در جهت نگارش مقاله مي باشند. بنابراين :

1.           بهترين شيوه منحصر در يك شيوه نبوده و به اقتضاي موضوع مقاله و محل چاپ آن شيوه هاي علمي متعددي موجود مي باشد.

2.           بهترين شيوه ي نگارش مقاله، شيوه نامه ي فصلنامه و يا موسسه ي معتبري است كه قصد چاپ آنرا دارد.

به طور كلي در جريان نگارش يك مقاله به موارد زير توجه نماييد:

معمولا مقالات علمي شامل سه بخش مي باشند:

الف ـ طليعه ي مقاله : كه شامل بيان چهار عنصر اساسي است:

1.       عنوان مقاله،

2.       نام نويسنده ( و يا نويسندگان ) به همراه بيان ميزان تحصيلات،

3.        بيان چكيده مقاله، ( كه مشتمل بر خلاصه اي كلي از هدف، روش علمي و نتيجه ي نهايي تحقيق را به صورت جملات كوتاه در حداكثر 150 تا 200 واژه مي باشد. )

4.        كليد واژگان تحقيق. ( بيان واژگان مهم تحقيق كه محور مفاهيم تحقيق بر گرد آنهاست. )

ب ـ متن اصلي مقاله: كه شامل عناصر زير مي باشد:

1.       مقدمه ( طرح مساله ) : شامل بيان مختصري از پيشينه ، اهداف،  پرسش ها و تبيين روش شناسي محقق مي باشد.

2.       لازم است تا انتخاب عناوين بخش هاي مختلف يك مقاله هماهنگ با مساله باشند.

3.       گزارش تحقيق: شامل بيان بررسي ها، اسناد، دلايل موافق و مخالف و ... مي گردد كه در طول تحقيق از سوي محقق صورت پذيرفته است.

ج ـ نتيجه گيري نهايي:

مشتمل بر بيان يافته هاي تحقيق بر مبناي مطالب موجود درمتن اصلي مقاله مي باشد.

نكاتي در زمينه ي نگارش هر چه بهتر مقاله:

1.       در جريان نگارش مقاله ي خود كمتر از نقل قول مستقيم استفاده نماييد.

2.       هيچگاه مطالب را بدون تامل و تحليل به همديگر ارتباط ندهيد.

3.       از آنجا كه محدوده ي نگارش و تنظيم مقالات محدود است، بكوشيد تا هر سطري از تحقيق تان در خدمت يافتن پاسخ پرسش تحقيق باشد.

4.        از به كار بردن جملاتي با مضامين و محتواي يكسان پرهيز نماييد.

5.        مقالات علمي بر اساس منطق و برهان محكم و نه تخيل و عاطفه مي باشند.

6.        در مقالات علمي به رعايت اصطلاحات علمي توجه نماييد.

7.        در استنباط و استنتاج مطالب دقيق باشيد.

8.       نگارش هر مقاله نيازمند حداقل به سه بار ويرايش از سوي نويسنده است. در زمان ويرايش به اين موارد توجه نماييد: الف ـ ساختار بياني نوشتار، ب ـ غناي محتواي مفهومي متن، ج ـ نحوه ي استنادات در متن

9.        مواردي كه منجر به موفقيت يك مقاله مي گردند، به طور خلاصه عبارتند از,

l      بديع بودن و تازگي موضوع،

l       كوشش در جهت رفع نيازهاي معرفتي جامعه،

l       استفاده از منابع دست اول،

l       دقت در نقل قول و رعايت امانت علمي،

l       رعايت وحدت رويه: نتيجه گيري مقاله، منطقي ترين پاسخ به پرسش مقاله باشد.

l       رعايت وحدت رويه: عنوان مقاله هماهنگ با پرسش هاي مطروحه در آن تنظيم گردد،

l       رعايت وحدت رويه: استفاده از روش شناسي صحيح و متناسب با موضوع مورد نظر،

l       رعايت وحدت رويه: رسم الخط نوشتار يكدست و يك نواخت باشد،

l       خلاقيت در طرح پرسش هاي تحقيق،

l       پرورش كافي مفاهيم،

l       روان و سليس بودن نوشتار و ويرايش مناسب مقاله


علی(ع) از فتنه می‌گوید-

مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است

علی(ع) از فتنه می‌گوید

مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است

خبرگزاری فارس: حسن رحیم پور ازغدی در گفتاری درباره نتایج بروز فتنه از دیدگاه حضرت علی گفت: حضرت امیر گم كردن دوست و دشمن و مخلوط شدن این دو را از عوارض چهارگانه بروز فتنه می‌داند.

Image

حسن رحیم پور ازغدی در گفتاری بروز فتنه در دوران امیرالمومنین را تشریح می‌كند كه این سخنان در چند بخش منتشر می‌شود.

* وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می‌خورید
این سخنرانی بسیار جالب و جذاب و آموزنده و عبرت گرفتنی و ..... است!

برای مشاهده متن کامل به ادامه مطلب مراجعه نمایید...

به نظرم آمد قبل از امام‌زادگان عشق از امام عشق امیرالمومنین سخن بگوییم. برای حفظ عشق باید حتما به معرفت شناسی عشق توجه كرد، به ریشه‌های معرفتی عشق كه اگر آگاهی نباشد عشق هم نخواهد بود و بنابراین اگر بخواهیم پرچم عشق را سر دست نگه داریم باید آگاهی را نیز سر دست نگه داریم كه یك راه مهم آن مطالعات اسلامی حساب شده و متراكم است. بدون كتاب خواندن و بدون زحمت كشیدن هیچ كس حافظ هیچ فرهنگی نمی‌تواند باشد و با صرف احساسات، هم خطر افراط و تفریط است و هم اندیشه‌های صحیح نهادینه و ریشه دار نمی‌‌شود.
با وزش یك طوفان، یك بحران و آمدن یك فتنه فرهنگی، یك شبه همه چیز زیر و رو می‌شود؛ شما خالصید، صادقید اما وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می‌خورید.
در اینجا بنده به یك نمونه از بازی خوردگان در تاریخ اشاره می‌كنم كه شما اگر ایمان و عشق بازی و عشق ورزی و شهادت طلبی را كه بالاترین درجه خلوص یك انسان است داشته باشید ولی اگر از پشتوانه معرفتی درستی برخوردار نباشید هر آینه ممكن است بلغزید یا اگر هم نلغزید چون ثبات ندارید بعد از مدتی دچار تردید یا پشیمانی خواهید شد.
به نظرم آمد اگر به دوره چند ساله ولایت و حاكمیت امیرالمومنین نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد كه از جهاتی به شرایط ما كمك خواهد كرد؛ دورانی كه حكومت به امیرالمومنین رسید، به لحاظ زمانی شبیه دوران ما است. سال 35 هجری یعنی 25 سال از رحلت پیامبر(ص) گذشته است.

* تاریخ را می‌خوانیم تا تكلیفمان معلوم شود و عبرت بگیریم

قبل از این بعنوان مقدمه عرض كنم كه تاریخ را به 2 شیوه می‌توان مطالعه كرد؛ هم قصه وار و به قصد آفرین یا نفرین گفتن به افرادی كه این شیوه خوبی است ولی اصلاً كافی نیست. روش دومی هم برای بازخوانی تاریخ و سیره پیامبر(ص) وجود دارد كه ما را به این نحوه باز خوانی تاریخ توصیه كرده‌اند كه فقط قصه خوانی نیست و به قصد اعتبار و عبرت گرفتن است.
عبرت‌گیری یعنی جوهر تاریخ را بشناسید و موارد مشابه را در دوران خود پیدا كنید و از سوراخی كه افرادی در این دوره گزیده می‌شوند شما دیگر گزیده نشوید؛ عبرت گرفتن از تاریخ یعنی مواجهه صحیح تجربه اندوزانه با تاریخ؛ برخی ممكن است بگویند كه این یك نوع شبیه سازی است اما شبیه سازی غیر از عبرت است و در واقع شبیه‌سازی تحریف تاریخ است.
شبیه سازی یعنی اینكه شما فقط ظواهر و شباهت‌های سوری این دوره و آن دوره را پیدا كنید؛ مانند شباهت اسمی یا شباهت راجع یك زمان یا مكان خاصی كه یك شباهت ظاهری است كه بعد از آن می‌خواهند نتیجه‌ای از آن بگیرند و راجع به امروز یا آن روز داوری كنند. این را می‌گویند شبیه سازی كه كار درستی نیست و البته خیلی‌ها هم این كار را كرده‌اند اما عبرت گرفتن نوعی شبیه ‌یابی است نه شبیه سازی؛ یعنی شما تاریخ را فقط به قصد آفرین یا نفرین گفتن مطالعه نمی‌كنید بلكه می‌خوانید تا تكلیف خودتان معلوم شود. اینكه امروز من چه باید كنم. آن وقت باید خط و ربط‌های آن زمان و امروز را بشناسید و به این شكل است كه می‌توانید در فتنه و شبهه درست موضع بگیرید و بازی نخورید.

* خوارج صادق بودند ولی بازی خوردند

ممكن است كسی صادق باشد ولی بازی بخورد، ممكن است كسی پرشور و عاشق باشد ولی بازی بخورد، چنانكه بخشی از خوارج این گونه بودند. می‌دانید كه خوارج انسان‌های منافق و كافر و فاسق نبودند بلكه آدم‌های بسیار پاك باز و مومنی بودند و در اهداف خود خالص بودند، اهل نماز شب و تهجد بودند. اصلاً می‌دانید كه خوارج وقتی برای ترور حضرت امیر(ع) و دو نفر دیگر در مسجدالحرام پیمان بستند و گفتند كه تمام مشكلات جهان اسلام زیر سر این سه نفر است: علی(ع)، معاویه و عمر و عاص؛ ما باید این سه نفر را در یك شب ترور كنیم و اگر خودمان هم كشته شدیم شهید در راه خدا هستیم و اگر این سه نفر را ترور كنیم جهان اسلام از این جنگ های داخلی و اختلافات رها می‌شود.
البته از سه ترور فقط یك ترور موفق بود و آن ترور علی (ع) بود.
آگاهی از تاریخ و معرفت اسلامی، آشنایی با قرآن، سنت و عقل لازم است. بعد از رحلت پیامبر(ص) مسائلی راه افتاد كه بهترین تعبیر از آن تعبیر به فتنه و شبهه است.

* هیچ یك از درگیری‌های زمان علی(ع) دعوای اسلام و كفر نبود

دهه سوم بعد از رحلت پیامبر(ص) بعنوان رهبر اصلی نهضت و بنیانگذار اسلام، درگیری‌هایی كه در زمان علی(ع) پیش می‌آید هیچ كدام دعوای بین اسلام و كفر نیست. تقریبا لشكر كشی‌ها و نبردهای جهاد، اسلام و كفر بود كه در زمان سه خلفای قبل در جهان اسلام مدام گسترش می‌یافت البته در این زمان، ایران و بخش‌ مهمی از رم فتح شده بود. در زمان علی(ع) فتوحات خارجی و جنگ اسلام و كفر تقریباً وجود ندارد و خیلی كم رنگ شده است؛ در زمان علی(ع) 3 درگیری وجود دارد آن هم بین مسلمانان؛ در هر 3 درگیری (جمل، صفین و نهروان) هر دو طرف جنگ مسلمان هستند. یعنی خویشان،‌ اصحاب و بستگان پیامبرند و افرادی هستند كه سابقه سربازی برای اسلام داشتند، سابقه داران جهاد و مبارزه انقلابی بودند، افرادی كه برای اسلام شمشیر زده بودند و بارها تا مرز شهادت پیش رفته بودند. لذا درگیری‌ها سیاسی بود كه بعد نظامی شد و به این شكل 3 جنگ در یك دوره حدود 5 ساله بر علی(ع) تحمیل شد.

* جنگهای زمان حضرت علی(ع) همگی مصداق فتنه بود

هر 3 دعواهای جناحی بود و اصلاً دعوای حق و باطل نبود لذا از آن تعبیر به فتنه می‌شود؛ فتنه یعنی مسئله‌ای كه نه فقط عوام بلكه گاهی خواص نیز در آن اشتباه می‌افتند.
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه چند بار خطاب به مسلمانان فرمود كه حق را با آدم‌ها نسنجید، ملاكتان انسان‌ها نباشد چرا كه انسان‌ها تغییر می‌كنند. همه در معرض فسادیم، هیچ كس خائن و فاسد به دنیا نیامده است، همه ما كم‌ كم فاسد یا خائن می‌شویم. فردی كه علی(ع) را ترور كرد كافر نبود جزء سربازان علی بود، مجاهدی رزمنده بود كه سابقه فعالیت در جبهه داشت. شمر كه سر حسین(ع) را برید مجاهد بود، رزمنده‌ای بود كه 35 سال قبل جزو افسران حضرت امیر(ع) بود اما دو دهه بعد در كربلا سر امام حسین (ع) را می‌برد و شد جزو افسران یزید. همه ما در خطریم، هیچ كس نباید به سابقه خود تكیه و اعتماد كند؛ باید بدانیم كه تا مرجع تقلید شویم در خطریم، ما مرجع تقلیدی داشتیم كه می‌خواست علیه امام خمینی (ره) كودتا كند، مرجع تقلیدی كه هم مقلد داشت و هم رساله.

* فتنه بروز عملی شبهه است

حضرت امیر (ع) می‌فرماید: شیطان با هیچ كس شوخی ندارد و سراغ همه می‌رود و از هیچ كس نمی‌گذرد، سراغ قوی‌ترین رزمندگان، مجاهدان و شهادت‌طلبان تاریخ رفته و آنها را فاسد كرده است. سر كینه، رقابت، جاه طلبی، ریاست طلبی و قدرت طلبی، ثروت طلبی و شهوت طلبی و به همین خاطر همه ما تا لحظه آخر در خطریم و باید دانست كه فتنه بروز عملی شبهه است.
در آیات 2 و 3 سوره عنكبوت آمده است كه آیا مردم فكر كردند كه رها می‌شوند و هیچ آزمونی در كار نیست، باید گفت كه یكی یكی شما را به صلابه آزمایش می‌كشیم و نمی‌گذاریم كسی بگوید كه ما مؤمنیم.
خداوند صریح می‌فرماید: آیا مردم گمان كرده‌اند كه همینطور رها می‌شوند و همین كه بگویند ما ایمان آوردیم مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ باید امتحان پس دهید و باید معلوم شود كه به چه دل بستید؟ آیا منافع، جاه طلبی، قدرت و ثروت را زیر پا می‌گذارید یا خیر؟ باید مشخص شود كه خدای تو كیست، خدای تو چیست، باید معلوم شود كه حقیقتاً خدا پرست هستی یا نه. نام هر كسی را كه در تاریخ می‌خوانید در آزمون قرار داده‌ایم، بر سر انتخاب قرار دادیم كه بین دین و دنیا انتخاب كند، خداوند می‌فرماید نمی‌گذاریم هیچ كدامتان از دنیا بروید مگر اینكه بین دین و دنیا انتخاب كنید.
باید معلوم شود كه چه كسانی صادق و چه كسانی كاذب هستند. به ظاهر شما ما بازی نمی‌خوریم بلكه همه شما باید آزمون پس دهید تا معلوم شود چه كسانی صادق‌اند و چه كسانی كاذب.

* بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید زمانی كه این آیات بر پیامبر(ص) نازل شد من خدمت ایشان بودم و از ایشان پرسیدم و ایشان آیه را خواند و فهمیدیم عمده فتنه‌هایی كه در این آیات نام برده شده، فتنه‌هایی است كه بعد از پیامبر(ص) اتفاق خواهد افتاد كه حق و باطل مخلوط شده است چرا كه زمان پیامبر(ص) جنگ اسلام صریح و كفر صریح بود اما بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود ولی هر دو اسلام بودند و هر دو طرف می‌گفتند ما حامی پیامبریم، اصحاب پیامبریم، مجاهد راه قرآنیم. بنابراین دعوا خیلی پیچیده‌ شد و تشخیص حق از باطل سخت شد. البته برای برخی افراد سخت شد و الا اگر كسی دقت می‌كرد و مبانی را می‌شناخت باز هم آسان بود.
حضرت امیر(ع) می‌فرماید از پیامبر (ص) پرسیدم این چه فتنه‌ای است، رسول خدا فرمود: علی پس از من این امت به فتنه خواهند افتاد و دچار انواع امواج آزمون خواهند شد.
پیامبر(ص) به علی(ع) بشارت داد كه تو شهید خواهی شد اما نه در این جنگ بلكه در زمانی كه مردم دچار فتنه شده‌اند و با ایمان خود بر خداوند منت می‌گذارند و بر اساس شبهات عمل می‌كند و موضع می‌گیرند و وارد عمل می‌شوند.
امیرالمؤمنین(ع) در ادامه می‌فرماید: از پیامبر(ص) پرسیدم یعنی از دین برگشتگی؟ یعنی همه كافر می‌شوند؟ پیامبر(ص) فرمود: نه؛ بلكه فریفتگی؛ این افراد بازی می‌خوردند البته خود آنها نیز دلشان می‌خواهد كه بازی بخورند.


* مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است


طی این 30 سال انقلاب در موارد متعددی برای كشورمان فتنه‌هایی پیش آمد كه خود مردم و نیروهای انقلاب گاهی با یكدیگر درگیر شدند و نفهمیدند كه حق و باطل چیست.
حضر امیرالمؤمنین(ع) در حكمت 3 می‌فرماید: نگویید خدایا پناه بر تو از فتنه چون همه شما بی‌استثنا دچار فتنه خواهید شد چراكه باید امتحان پس دهید و باید مشخص شود كه شما صادقید یا كاذب.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه در خصوص فتنه بحث می‌كنند و می‌فرمایند: فتنه چون شتری مست مردم را پی در پی پایمان می‌كرد و ناخن در ایمان آنها می‌زد. فتنه مسئله‌ای است كه به ایمان افراد ناخنك می‌زند و بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمود: فتنه كه می‌آید چند چیز نیز به دنبال آن می‌آید:
اول: تردید یعنی اینكه همه به شك می‌افتند.
دوم: اختلاف
سوم: بی‌ثباتی و تزلزل در ایمان
چهارم: گم كردن دوست و دشمن و مخلوط شدن دوست و دشمن؛
حضرت امیر(ع) فرمودند كه اینها از عوامل فتنه است.

* شروع فتنه از هوای نفس و بدعت نظری در مفاهیم است

امام علی(ع) در خطبه 50 نهج‌البلاغه در خصوص اینكه فتنه چگونه شروع می‌شود صحبت می‌كنند و می‌فرمایند كه شروع فتنه از دو جاست:
یك بعد نفسانی دارد یعنی خودخواهی؛ افرادی پیدا می‌شوند كه خود محورند، دیكتاتورند، منفعت طلبند و فقط دنبال قدرت و پیروزی خودشان هستند.
دوم اینكه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است؛ یعنی تغییر دادن اصول یا تحریف آن.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 50 این دو عامل را نقطه شروع فتنه می‌داند.
سپس گروهی از گروه دیگری كمك می‌خواهند؛ یعنی یك عده انحرافات فكری را تئوریزه می‌كنند و عده‌ای هم برای نفسانیت آنها ‌هیزم می‌ریزند و آنها هم با نفسانیت خود روی مفاهیم تئوریك آنها نفت می‌ریزند.
ادامه دارد..

علي از فتنه مي گويد:ايمان وعشق ورزي، سخنراني حسن پور ازغدي.حتما بشنويد در سايت تبيان

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73064&categoryID=5848