نقد سبک زندگی ایرانی

دغدغه پیشرفت و توسعه یافتگی در آثار و آرای دکتر محمود سریع‌القلم برجسته است. اگر مخاطب آشنایی با سیر فکری این استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی تهران داشته باشد، درمی‌یابد که دغدغه سریع‌القلم توسعه یافتگی و طرح اصول ثابت آن با مطالعات مقایسه‌ای است.

کتاب‌های «عقلانیت و توسعه یافتگی ایران»، «فرهنگ سیاسی ایران» و «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» از جمله آثار وی در واقع این سیر را مورد بررسی قرار می‌دهند. هم‌اکنون کتاب «عقلانیت و توسعه یافتگی ایران» به چاپ نهم و کتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» به چاپ پنجم رسیده است.

ادامه نوشته

محدوده عرف

محدوده عرف چیست و تشخیص آن بر عهده کیست؟ و آیا قابل تغییر است؟

ادامه نوشته

علامه طباطبایی - المیزان - ذیل آیه 186 سوره بقره شرط استجابت دعا و اشاره به تقسيم دعا به غريزى (فطرى

علامه طباطبایی - المیزان - ذیل آیه 186 سوره بقره

شرط استجابت دعا و اشاره به تقسيم دعا به غريزى (فطرى ) و زبانى

البته در اينجا نكته اى است كه نبايد از نظر دور داشت ، و آن اينكه خداى تعالى وعده (اجيب دعوة الدّاع ) خود را مقيد كرده به قيد(اذا دعان ...)، و چون اين قيد چيزى زائد بر مقيد نيست ، مى فهماند كه دعا بايد حقيقتا دعا باشد، نه اينكه مجازا و صورت آن را آوردن ، آرى وقتى مى گوئيم : (به سخن ناصح گوش بده وقتى تو را نصيحت مى كند)، و يا (عالم را در صورتى كه عالم باشد احترام كن ) منظورمان اين است كه آن نصيحتى را بايد گوش داد كه متصف به حقيقت خير خواهى باشد. و آن عالمى را بايد احترام كرد كه حقيقتا عالم باشد يعنى به علم خود عمل كند، جمله : (اذا دعان ) نيز همين را مى فهماند، كه وعده اجابت هر چند مطلق و بى قيد و شرط است ، اما اين شرط را دارد كه داعى حقيقتا دعا كند، و علم غريزى و فطريش منشاء خواسته اش باشد، و خلاصه قلبش با زبانش موافق باشد، چون دعاى حقيقى آن دعائى است كه قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت كه دروغ در كارش نيست آن را بخواهد نه تنها زبان سر، كه به هر طرف مى چرخد، به دروغ و راست و شوخى و جدى و حقيقت و مجاز.

به همين جهت است كه مى بينيد خداى تعالى تمامى حوائج انسانى را هر چند كه زبان در خواست آن را نكرده باشد سؤ ال ناميده، و فرموده :(و اتيكم من كلّ ما سالتموه ، و ان تعدوا نعمه اللّه لا تحصوها ان الان سان لظلوم كفار) كه به حكم اين آيه انسانها در نعمتهائى هم كه نه تنها به زبان سر درخواستش را نكرده اند، بلكه از شمردنش هم عاجزند، داعى و سائلند، چيزى كه هست به زبان فطرت و پيشين خود دعا وسؤ ال مى كنند، چون ذات خود را محتاج و مستحق مى يابند، و نيز فرموده :( يسئله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شان ) و دلالت اين آيه بر آنچه گفتم ظاهرتر و واضح تر است .

پس سؤ ال فطرى از خداى سبحان هرگز از اجابت تخلف ندارد، در نتيجه دعائى كه مستجاب نمى شود و به هدف اجابت ن مى رسد، يكى از دو چيز را فاقد است و آن دو چيز همان است كه در جمله :( دعوة الداع اذا دعان )، به آن اشاره شده .

دو گونه دعا كه به هدف اجابت نمى رسد

اول اين است كه دعا دعاى واقعى نيست ، و امر بر دعا كننده مشتبه شده ، مثل كسى كه اطلاع ندارد خواسته اش نشدنى است ، و از روى جهل همان را درخواست مى كند، يا كسى كه حقيقت امر را نمى داند و اگر بداند هرگز آنچه را مى خواست در خواست نمى كرد، مثلا اگر مى دانست كه فلان مريض مردنى است و درخواست شفاى او در خواست مرده زنده شدن است هرگز در خواست شفا نمى كند، و اگر مانند انبيا اين امكان را در دعاى خود احساس كند، البته دعا مى كند و مرده زنده مى شود، ولى يك شخص عادى كه دعا مى كند از استجابت مايوس است ، و يا اگر مى دانست كه بهبودى فرزندش چه خطرهائى براى او در پى دارد دعا نمى كرد، حالا هم كه از جهل به حقيقت حال دعا كرده مستجاب نمى شود.

دوم اين است كه دعا، دعاى واقعى هست ، ليكن در دعا خدا را نمى خواند، به اين معنا كه به زبان از خدا مسئلت مى كند، ولى در دل همه اميدش به اسباب عادى يا امور وهمى است ، امورى كه توهم كرده در زندگى او مؤ ثرند.

پس در چنين دعائى شرط دوم (اذا دعان ، در صورتى كه مرا بخواند) وجود ندارد، چون دعاى خالص براى خداى سبحان نيست، و در حقيقت خدا را نخوانده چون آن خدائى دعا را مستجاب مى كند كه شريك ندارد، و خدائى كه كارها را با شركت اسباب و اوهام انجام مى دهد، او خداى پاسخگوى دعا نيست ، پس اين دو طايفه از دعا كنندگان و صاحبان سوال دعاشان مستجاب نيست ، زيرا دعايشان دعا نيست ، و يا از خدا مسئلت ندارند چون خالص نيستند.

فرق اساسی معرفت علامه طباطبائی و ملا صدرا چیست؟

معرفت شناسی از دیدگاه علامه طباطبائی چگونه است؟ طبق نظر علامه کدام ابزار معرفتی به عنوان ابزار محکم برای انسان در دست‌یابی به حقیقت است؟ فرق اساسی معرفت علامه طباطبائی و ملا صدرا چیست؟

 

پاسخ اجمالی

آنچه به صورت خلاصه در ابن موضوع می‌توان گفت این است که: به طور کلی حکیمان الهی اعم از پیروان حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه، بلکه عارفان نیز، در مسئله معرفت شناسی تقریباً اتفاق نظر دارند؛ زیرا اولاً: واقعی بودن جهان هستی را باور دارند؛ معتقدند جهان دارای نفس الامر است؛ به بیان دیگر، این حکیمان در مقابل نظریه سوفسطائیان که جهان را خواب و خیال می‌پنداشتند، به واقعیت جهان هستی اعتراف دارند. ثانیاً: بر این باورند که حقیقت، (ادراک مطابق با واقع) فی الجمله وجود دارد؛ یعنی جهان هستی علاوه بر این‌که واقعیت دارد، می‌تواند تحت علم و آگاهی انسان در بیاید و شناخت جهان هستی ممکن است. ثالثاً: حقیقت،(ادراک مطابق با واقع) در نظر آنان، ثابت و دائمی است؛ یعنی مطابقت مفهوم و محتوای ذهنی با واقع و نفس الامر خود نمی‌تواند موقت باشد؛ بلکه دائمی است.[1]
رابعاً: این حکیمان در مورد راه‌های شناخت نیز تقریباً اتفاق نظر دارند که راه‌ها و ابزار ادراک در نظر آنان عبارت است از: 1. حس و علوم تجربی، 2. عقل و براهین منطقی، 3. کشف و شهود درونی، 4. وحی. البته منظور از راه «وحی»، این است که فرآورده و محصول وحی، به عنوان یک راه شناخت حقیقت، در اختیار همه انسان‌ها قرار دارد؛ هر چند اصل وحی مخصوص انبیای الهی است.[2]
نکته اصلی که باید در نظر داشت؛ این است که در مورد میزان اعتبار و ارزش سه طریق و ابزار ادراکی نخست (حس، عقل و شهود)، مقداری اختلاف نظر وجود دارد. در نظر اهل معرفت و عرفان، کشف و شهود درونی اصالت دارد؛ در نظر آنان مطمئن‌ترین راه درک حقیقت کشف و شهود درونی است که از راه سیر و سلوک و ریاضت نفس به دست می‌آید. البته اهل معرفت هر چند تکیه گاه اصلی آنها شهود درونی است و شهود درونی را برتر از عقل می‌دانند، ولی راه عقل را مخالف شهود یا امری باطل نمی‌دانند؛ بلکه در نظر آنها عقل نورانی و عقلی که با شبهه‌های وهمی و خیالی مخلوط و مشوب نشده است، می‌تواند حقایق را ادراک کند؛ بلکه به کشف و شهود نیز کمک نماید.[3]
در نظر حکمت مشاء عقل و براهین منطقی اصالت دارد؛ در نظر آنان حس و تجربه نیز بدون پشتیبانی عقل مفید علم نخواهد بود. البته اعتماد اصلی به براهین عقلی به معنای انکار شهود عرفانی نیست؛ بلکه برخی از پیروان حکمت مشاء مانند ابن سینا تلاش کرده‌اند کشف و شهود عارفان را به زبان فلسفی و عقلی تبیین کند.[4]
حکمت اشراق نیز هر چند حکمتی ذوقى است، ولی در عین حال استدلال و فلسفه استدلالى را پایه و لازمه خود به شمار مى‌‏آورد و تربیت منظّم عقل نظرى و نیروى استدلال را اوّلین مرحله کمال طالب معرفت مى‏‌شمارد. به بیان دیگر، حکمت اشراقى حکمتى است که مى‌‏کوشد رابطه‌‏اى بین عالم استدلال و اشراق یا تفکّر استدلالى و شهود درونى ایجاد کند.[5]
اساس حکمت متعالیه نیز بر تبیین معارف کشف و شهود به زبان فلسفه و عقل بنا نهاده شده است؛ به همین جهت صدرا پس از تبیین عقلی برخی مسائل فلسفی می‌گوید: «ما به فضل الهی میان ذوق و وجدان و بین بحث و برهان جمع کردیم».[6]
نکته پایانی: در مورد تفاوت دیدگاه علامه طباطبائی با ملا صدرا در زمینه معرفت شناسی می‌توان گفت: علامه طباطبائی در عین اعتراف به جایگاه و توانایی شهود درونی و راه دل برای ادراک حقایق، اما در مجموع آنچه که در آثار مکتوب وی بسیار به آن توجه شده است، عقل و استدلال‌های عقلی است. به بیان دیگر، مشاهده نشده که وی برای بیان مطلبی و استدلال بر مسئله‌ای از کشف و شهود درونی بهره ببرد؛ در نتیجه به نظر می‌رسد در نظر وی عقل به عنوان ابزار محکم و عمومی برای همه انسان‌ها در دست‌یابی به حقیقت است. اما ملا صدرا در عین حال که یک فیلسوف عقل‌گرا است، ولی در آثار او مسائل ذوقی و شهودی فراوانی به چشم می‌خورد. وی در مقدمه اسفار با بیان گوشه‌ای از زندگی و سیر علمی خود، به چگونگی رسیدن به مقام کشف و شهود اشاره می‌کند و می‌گوید: پس توجه غریزی به مسبب الاسباب کردم و تضرعی به آسان کننده کارهای دشوار نمودم. پس چون مدتی طولانی بر حال استتار و گوشه‌گیری ماندم، جانم به سبب طول مجاهدات، اشتعالی نورانی یافت و قلبم در اثر بسیاری ریاضت‌ها به شدت گداخته شد. پس انوار ملکوت بر او فیضان یافت و خبایای عالم جبروت، آن‌را آراست و انوار احدیت بر آن تابید.[7]چنان‌که وی در موارد متعددی برای تبیین یا تثبیت مسئله علاوه بر برهان از کشف و شهود نیز بهره گیری می‌کند. برای نمونه دو مورد را اشاره می کنیم: 1. کشف و برهان مبین این امرند و بر آن اتفاق دارند که همه موجودات در پی دست‌یابی به بالاترین خوبی‌ها و برترین نور(نور حق تعالی) هستند.[8]
2. برای ما به نیروی برهان و نور کشف و شهود آشکار است که مبدأ اعلی به جهت گستردگی و قوت وجودی ... هم اول است و هم آخر.[9]

 


[1]. ر. ک: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه، ج 1، ص 103 - 108، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی‌تا.

[2]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین طباطبائى، شیعه در اسلام،(به کوشش سید هادى خسروشاهى)، ص 74 - 100، بوستان کتاب، قم، چاپ پنجم، 1388ش.

[3]. ر. ک: یزدان پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 139 - 146، مؤسسه امام خمینی، قم، چاپ اول، 1388ش.

[4]. وی بخش‌هایی(نمط هشتم، نهم و دهم) از کتاب اشارات خود را اختصاص به این مسئله داده است؛ بلکه نمط نهم را به «مقامات العارفین» نام‌گذاری کرده و به همین امر پرداخته است.

[5]. ر. ک: شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، با مقدمه سید حسین نصر، مقدمه، ص 32، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، چاپ دوم، 1375ش.

[6]. صدر المتألهین، محمد، الحکمة المتعالیة، ج 8، ص 143، منشورات مصطفوی، قم، بی‌تا.

[7]. همان، ج 1، ص 8.

[8] همان ، ج 8، ص 38.

[9] همان، ج 9، ص 140.