پژوهشى در اربعين حسينى(عليه السلام)

يكى از مباحث مهم تاريخ عاشورا كه در اين فصل درباره آن بحث و بررسى صورت گرفته، حضور اهل بيت(عليهم السلام)در كربلا در اولين اربعين شهادت امام حسين(عليه السلام) بر سر مزار آن حضرت و ديگر شهداى كربلاست. در ميان شيعه، مشهور است كه اربعين روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى، صحابى بزرگ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به زيارت قبر امام حسين(عليه السلام)نائل شد و در همان جا بود كه اهل بيت(عليهم السلام)هنگام بازگشت از شام نيز به زيارت مزار امام(عليه السلام) آمده و جابر را ملاقات كردند. هم چنين در اين روز سر امام حسين(عليه السلام)به بدن ملحق شده و دفن شد. اما در مقابل اين شهرت، برخى انديشمندان متقدم و معاصر شيعه، ورود اهل بيت(عليهم السلام) را در روز اربعين سال 61 ق انكار كرده اند كه ديدگاه ها و دلايل انكار آنان و نيز ادله و قراينى كه برخى محققان معاصر براى رد دلايل منكران اقامه كرده اند، بررسى و مطالعه خواهد شد. سپس در ادامه، قراين و شواهد تاريخى و روايى اين موضوع را به منظور اثبات چنين شهرتى بيان خواهيم كرد.

ادامه نوشته

شیخ مفید و ولایت فقیه

شیخ مفید اصل امامت را از اصول مکتب تشیع دانسته و امامت را به ریاست عامه در دین و دنیا تعریف می کند: « الامام هو الانسان الذی له رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا نیابه عن النبی (ص)»

ادامه نوشته

فتاوای مراجع؛ هفتم صفر؛ روز ماتم یا سرور شیعیان؟  

در منابع تاریخی برای هفتم صفر دو مناسبت مهم نقل شده است: نخست ولادت امام کاظم(ع) و دیگری روایتی غیرمشهور مبنی بر شهادت امام حسن مجتبی(ع)؛ حال شیعیان چه باید بکنند؟ مسرور باشند یا ماتم بگیرند؟

ادامه نوشته

گریه جبرئیل بر مصائب حضرت زینب(س)

روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س) ، حسين (ع) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: خداوند به من خواهرى عطا كرده است .

پيامبر(ص) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع) پرسيد: براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟

پيامبر(ص ) فرمود: اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.

تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض كرد: اين دختر (زينب) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.

پيامبر (ص) گريان شد و صورت پر اشكش  را بر صورت زينب (س) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بيان كرد.

حضرت زهرا (س ) پرسيد: اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س) گريه كند چیست؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع ) گريه مى كند.

 
منبع: کتاب200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (ع)

افسانه ازدواج عمر با دختر علی(ع)

امیر المؤمنین و حضرت فاطمه علیهما السلام، دو دختر داشته اند؛ نام هر دو «زینب» و کنیه هر دو «ام کلثوم» بوده است. که با پسوند «کبری» و «صغری»، از همدیگر مشخص می شدند؛ زینب کبری و زینب صغری. ام کلثوم کبری و ام کلثوم صغری. عمر بن خطّاب با زینب صغری ازدواج کرد، پسری از او متولد شد نامش را زید گذاشتند. مادر و فرزند در یک وقت وفات کردند که معلوم نشد کدامیک پیش از دیگری وفات کرده است.

این حکایت، از بن و بیخ جعلی و ساخته و پرداختۀ طرفداران عمر است. و برخی از شیعیان نیز با انگیزۀ دلسوزی بر مظلومیت امیر المؤمنین(ع) بر آن دامن زده اند. اینک بررسی این موضوع:

انگیزۀ بحث: قبل از هر چیز باید توجه کرد که در این بحث هیچ جائی برای تعصبات و انگیزۀ عوامانه، وجود ندارد. زیرا خود پیامبر(ص) با خاندان ابی قحافه و خطّاب، وصلت کرده بود.

دو شخص با یک نام و یک کنیه در یک خانه؛ چیزی که «اسم» و «نام» است، از آغاز پیدایش انسان برای «تمایز» است که افراد از همدیگر شناخته شوند، حکمت و ضرورت نامگذاری همین است و بس. و سنّت عرب ها پیش از اسلام تعیین کنیه برای هر فرد بود که از همنامان خود نیز شناخته شود. اسلام آمد و کنیه را تأیید کرد. این هم حکمت دوم.

چه حکمتی داشت که این هر دو حکمت حکیمانه در خانه علی(ع) نه تنها رعایت نشده، بل مضمحل شده اند؟! کاری که در آن زمان هیچ شخص غیر حکیم مرتکب آن نمی شد تا چه رسد به امیر المؤمنین(ع) و حضرت زهرا(ع). و هیچ کس در یک خانه از یک نام برای دو نفر استفاده نمی کرد تا چه رسد به وحدت نام و کنیّه. و نیز استفاده از پسوند های «کبری، صغری، اکبر، اصغر» بدین صورت وجود نداشت.

امام ابوعبدالله الحسین علیه السلام، مبتکر و بنیانگذار استفاده از این پسوند هاست اما بر اساس یک حکمت متقن که از همان دو حکمت پیشین نیز بهره می گرفت؛ وقتی که در سرتاسر امپراتوری اسلام اموی، همه جا در بالای منبرها به لعن و صبّ بر علی(ع) می پرداختند، و کسانی که نام شان علی بود مجبور می شدند که نام شان را عوض کنند والاّ زیر شلاق جلاّدان می مردند. امام حسین(ع) نام همۀ پسران خود را «علی» گذاشت تا دستکم با این وسیله مبارزه ای در صیانت اسم «علی» کرده باشد؛ علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر.

این بود حکمت بزرگ این ابتکار.

جالب این که چاشنی و قوت کاربرد این ابتکار، از همان دو حکمت پیشین بود؛ همگان تعجب می کردند: چرا حسین(ع) این کار را می کند؟! و این تعجب عظمتِ حکمت کار او را روشن می کرد.

و همچنین نام دخترانش را «فاطمه» می گذاشت، زیرا دیگران از ترس امویان از انتخاب این نام پرهیز می کردند. متون تاریخی، اجتماعی، ادبی و... را بررسی کنید ببینید در آن دوران چند کس به نام فاطمه در خارج از دایرۀ آل علی پیدا می کنید. نام «فاطمه» برای امویان (علاوه بر شخصیت عظمای حضرت فاطمه) به عنوان فرد برتر و گل سرسبد «فواطم» یکی از عنوان های معروف و سنگین بود و به شدّت موجب تضعیف و نشان دهندۀ عدم مشروعیت حکومت اموی بود.

شرح عنوان «فواطم» که در عرصۀ سیاسی، ادبی و هنری آن روز مطرح بود از حوصلۀ این پاورقی خارج است و خود می تواند یک جلد کتاب شود.

رسوبات آثار این برنامۀ استراتژیک سیاسی اموی، هنوز هم در کشورهای اسلامی باقی است؛ آقای حاج رضا جلالوند می گفت: «در مراسم حج با دو نفر از نوجوانان تحصیل کردۀ سعودی صحبت می کردیم، با شگفتی تمام دیدم که آنان اساساً نمی دانند که پیامبر اسلام(ص) دختری به نام فاطمه داشته است.

امام حسین(ع) نام دخترانش را فاطمه و هر کدام را با لقبی ملقب می کرد: فاطمه کبری، فاطمه صغری، فاطمه سَکینه، فاطمۀ سُکینه، فاطمۀ رَقیه، فاطمۀ رُقیه.

و حدود یک قرن پس از دورۀ امام حسین(ع) و رایج شدن لقب کبری و صغری در میان آل علی، سپس آل هاشم و سپس برخی از شیعیان، افسانه زینب صغری و ام کلثوم صغری را، ساختند.

همان طور که مرحوم آیۀ الله محقق علاّمه عسکری ثابت کرده است که دستگاه جعل خلافت، حدود 120 شخصیت با عنوان «صحابه» ساخته است که هیچکدام اساساً وجود نداشته اند.

برای شان آسان بود که یک شخصیت هم ساخته و بر خانواده علی و فاطمه علیهما السلام بیفزایند.

امام صادق(ع) در مقام شمارش اولاد حضرت فاطمه(ع) می گوید: «الْمُعْتَقُونَ مِنَ النَّارِ هُمْ وُلْدُ بَطْنِهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ أُمُّ كُلْثُوم»: آنان (از اولاد فاطمه که دوزخ برای شان نیست) فرزندان بطنی او هستند: حسن و حسین و ام کلثوم. (بحار، ج93 ص223- معانی الاخبار ص107). یعنی فقط یک دختر داشته است.

اولین کسی که این داستان را جعل کرده است:

اولین کسی که این داستان را ساخته، زبیربن بکار از اولاد زبیر صحابی معروف، است. همان طور که خواهد آمد.

ابتدا بهتر است نگاهی به نقش آل زبیر در تاریخ و تاریخسازی داشته باشیم، برای این موضوع، به مطلب تحقیقی زیر از کتاب «محمد، پیامبر خداوند»- محمد مهدی توکلی- بسنده می کنیم.

آل زبیر کیستند؟

در مطالعه تاریخ اسلام، شناخت سیرة نبوی، بررسی دقیق اسناد و منابع اولیه و آشنایی با شیوة تاریخ‌ نگاران و سیره‌ نویسان در جمع ‌آوری متون و ثبت و تدوین اطلاعات و نیز میزان دخل و تصرف آنان در انتقال اخبار تاریخی، نکاتی مهم هستند که باید مورد توجه محققان و مؤلفان قرار گیرد. مطالعه در حوزه ‌های حدیث و تاریخ ابتدا به شناخت دقیق محدثان و راویان و بررسی میزان وثوق آنان نیاز دارد.

در این فصل هدف ما نشان دادن تأثیرات فراوان خاندان زبیر بن العوام، در تدوین سیرة  نبوی است. با نگاهی به متون سیره، رد پای راویان این خاندان و فرزندان و نوادگان زبیر بن العوام در لابلای  بسیاری از وقایع تاریخی صدر اسلام به چشم می‌خورد. درمیان خاندانهای صدر اسلام، نام افرادی از این خانواده به عنوان سیره‌دان و مورخ، بسیار ذکر شده است.

باید ابتدا به یاد داشته باشیم که منظور از آل زبیر، فرزندان زبیر و موالی (غلامان) آنهایند. زبیر بن العوام یکی از یاران معروف پیامبر بود. او از سابقون و جزء مسلمانانی بود که در هنگام حضور پیامبر در مکه به ایشان ایمان آوردند و همچون برخی دیگر از مسلمانان در اثر ظلم و تعدی مشرکین قریش نسبت به مسلمین به حبشه مهاجرت کرد. نقش زبیر در دوران رسالت پیامبر(ص) و خلافت خلفاء نیز بسیار برجسته است. پس از رحلت پیامبر(ص) او یکی از مدافعان خلافت علی ابن ابیطالب(ع) بود. همچنین او یکی از اعضای شورای 6 نفره‌ای بود که عمر در روزهای آخر زندگی‌اش برای تعیین خلیفه پس از خود تشکیل داده بود. اما او پس از به خلافت رسیدن علی علیه السلام به مخالفت با او برخاست و یکی از سردستگان گروه شورشی ناکثین یا همان اصحاب جمل شد که به همدستی خواهر همسرش یعنی عایشه و رفیق صمیمی‌اش، طلحه، به بهانة انتقام خون عثمان، که پیش از به حکومت رسیدن علی به قتل رسید، جنگی را بر ضد حکومت علی برپا کردند. زبیر در اثنای جنگ جمل توبه نمود و بر اثر ملاقاتی که با امام علی(ع) داشت از سپاه عایشه کناره گیری کرد و دست از جنگ کشید؛ به همین دلیل یکی از اصحاب جمل در بیرون بصره، در مکانی که امروز قبر زبیر واقع شده است، او را کشت. در هر صورت، زبیر در حالی کشته شد که توبه کرده بود و دست از مخالفت با علی برداشته بود.

همسر زبیر «اسماء» بنت ابوبکر بن ابی قحافه- خلیفه اول- و خواهر عایشه- همسر پیامبر- است. بنابراین آل زبیر از خاندانهای متنفذ و تاریخ ساز مدینه بوده‌اند. از یک سو، زبیر صحابی بزرگ رسول خدا پدر وجد آنان است و از سوی دیگر ابوبکر بن ابی قحافه دیگر صحابی پیامبر و خلیفه اول جد مادری آنهاست. عایشه همسر خبرساز پیامبر نیز خالة زبیریان است. چنین روابط خانوادگی برجسته‌ای در مطالعة روایات آل زبیر جلب توجه می‌کند و به خوبی خود را می‌نماید.

مشخصات روایات آل زبیر

در روایات این خاندان بیش از همه چیز و به دفعات، نقش برجسته شدة ابوبکر، زبیر و عایشه به چشم می‌خورد؛ خصوصاً در روایات مربوط به ایام آخر عمر رسول خدا(ص). این روایات به گونه‌ای تنظیم و جعل شده است که موقعیت و شایستگی ساختگی را برای ابوبکر، به عنوان خلافت پس از رسول خدا(ص)، به خواننده القا کند.

بسیاری از احادیثی که از جانب راویان این خاندان در مورد فضایل ساختگی ابوبکر و دخترش عایشه نقل شده است، یا دارای متنی مخدوش و ناسازگار با دیگر اسناد و مستندات تاریخی است و یا اینکه آن فضایل در مورد افراد دیگری، خصوصاً علی ابن ابیطالب(ع)، نقل شده است.

اختلافاتی که مابین متون تاریخی شیعه و سنی در مورد حیات پیامبر و فضایل علی و ابوبکر به چشم می‌خورد، و ناسازگاریها و ناهمگونیهای بسیاری را در عرصة تاریخ‌ نگاری پدید آورده است، و مایة تفرقة بسیار و بحث و جدلهای فراوان تاریخی میان اهل تشیع و اهل تسنن شده است، بیش از همه به دلیل روایات ساختگی است، که از جانب زبیریان در متون تاریخی وارد شده است؛ بطوریکه اگر این روایات را از تاریخ کنار بگذاریم، بسیاری از اختلافات تاریخی و روایی شیعه و سنی، مبدل به وحدت خواهد شد.

راویان آل زبیر

فهرست نام راویان خاندان عبارتند از:

1- اسماعیل بن ابی‌حکیم که از موالی آل زبیر است.

2- جعفر بن محمد بن خالد بن زبیر

3- ابوعبدالله زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر

4- ابوالحارث مدنی، عامربن عبدالله بن زبیر

5- ابویحیی عباد بن عبدالله بن زبیر

6- ابوبکر عبدالله بن عروه بن زبیر

7- عبدالملک بن یحیی بن عباد بن عبدالله بن زبیر

8- ابو عبدالله عروه بن زبیر

9- عمر بن عبدالله بن عروه بن زبیر

10- محمد بن جعفر بن زبیر

11- ابو الاسود، محمد بن عبدالرحمن بن نوفل بن اسود بن نوفل که در دامان عروه بن زبیر پرورش یافت از این رو به «یتیم عروه» معروف شد.

12- ابو عبدالله مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر

13- ابوعبدالله مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر

14- ابومحمد موسی بن عقبه بن ابی‌عیاش که از موالی آل زبیر است.

15- ابوعبدالله نافع بن ثابت بن عبدالله بن زبیر

16- ابو نعیم وهب بن کیسان که از موالی آل زبیر است.

17- ابوحنذر هشام بن عروه بن زبیر

18- یحیی بن عباد بن عبدالله بن زبیر

19- ابوعروه یحیی بن عروه بن زبیر

20- ابوروح یزید بن رومان که از موالی آل زبیر است.

21- یعقوب بن یحیی بن عباد بن عبدالله بن زبیر

از تحقیق درکتب تاریخی مغازی واقدی، سیرة ابن هشام، طبقات ابن سعد، تاریخ خلفا، انساب الاشراف بلاذری، تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری آشکار شده است که مجموع روایات آل زبیر در کتب یاد شده، 782 گزارش است که هشام بن عروه بن زبیر با 194 روایت بیشترین سهم را به خود اختصاص داده است. در بیشترین روایات آل زبیر دست کم دو تن از راویان زبیری که یکی از آن دو، راوی اصلی و اولیه خبر است، قرار دارد.

مطلب قابل توجه، سهم بسیار عروه بن زبیر و عایشه به عنوان راویان اصلی و اولیه این اخبار است. بطوریکه از 782 گزارش تاریخی که در کتب مذکور از جانب آل زبیر نقل شده است، در 220 روایت عایشه به عنوان راوی اصلی حضور دارد و در 184 مورد دیگر نیز خواهر زادة عایشه و شاگردش یعنی عروه بن زبیر به عنوان اولین راوی و سر سلسلة اسناد روایت ظاهر شده است. در 242 مورد دیگر نیز یکی از آل زبیر راوی اصلی و اولین راوی است و تنها در 136 مورد باقی مانده فردی از خارج خانواده آل زبیر به عنوان اولین راوی حضور دارد. البته در این 136 مورد نیز راویان اصلی افرادی‌اند مرتبط با زبیریان و هم ‌پیوند با این خاندان؛ چون «حکیم بن حزام اسدی» و «مروان بن حکم» دایی آنان و عبدالله بن عمر، که عروه بن زبیر داماد اوست. در مجموع چنین سیره‌ای (که عایشه و خواهر زاده و شاگردش عروه نقش اصلی را در آن ایفا می‌کنند، و اولین راوی بیش از نصف روایات را به خود اختصاص داده‌اند و در دیگر روایات نیز اکثراً افرادی از راویان همین خاندان یا مرتبطین این خاندان به عنوان راوی اصلی ظاهر شده‌اند) نمی‌تواند دارای جامعیت و مصونیت باشد. این مطلب از بررسی متن این روایات نیز مشخص می‌شود....

هشام بن عروه نیز از پدرش عروه تأثیر پذیرفته است و از 194 روایت که نقل کرده است، 149 روایت را از پدرش اخذ نموده است. نیز محمد بن جعفر بن زبیر و ابوالاسود محمد بن عبدالرحمن نیز پرورش یافتگان عروه و راویان روایات اویند و او نیز راوی روایات عایشه. روایات عباد بن عبدالله بن زبیر نیز اغلب از عایشه یا پدرش عبدالله بن زبیر است. پس مشاهده می‌کنیم که سرسلسلة بسیاری از این روایات که مؤید کمالات عایشه و فضایل پدرش، ابوبکر، است به شخص عایشه برمی‌گردد و این انتساب، ساختگی بودن این روایات را به اثبات می‌ رساند.

نکتة دیگر در مورد برخی از راویان این خاندان دشمنی سرسخت و کینه‌ توزانة آنان با پیشوایان شیعه است. گویند که عروه بن زبیر در مسجد می‌نشست و از علی بدگویی می‌کرد. نام او را در شمار دشمنان علی برشمرده‌اند.

نمونۀ دیگر از جعل های زبیر بن بکار: در این باره نیز به مطلب تحقیقی زیر، از «سایت سُنت دات نت» بسنده می کنیم.

آيا حكيم بن حزام در خانه كعبه متولد شده است ؟

طبق اعتقاد شيعه و نيز برخي از علماي اهل سنت؛ همانند ابن صباغ مالكي و گنجي شافعي، هيچ كس غير از امير مؤمنان عليه السلام در داخل خانۀ كعبه به دنيا نيامده است و اين فضيلت بزرگ از امتيازات ويژه آن حضرت است؛ اما متأسفانه تحريف گران تاريخ و دشمنان امير مؤمنان عليه السلام اين ويژگي را نيز همانند ديگر فضائل آن حضرت يا از اساس منكر شده‌ و يا كسان ديگري را در آن شريك و سهيم كرده‌اند.

شايد بتوان ادعا كرد كه كمتر فضيلتي از فضائل اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله مانده است كه از دستبرد اين تحريف‌گران به دور مانده باشد و آن‌ها به نحوي آن را زير سؤال نبرده باشند. يكي از اين موارد ولادت آن حضرت در خانۀ كعبه است كه ادعا شده است غير از امير مؤمنان عليه السلام، حكيم بن حزام نيز در خانه كعبه متولد شده است.

نخستين كسي كه اين مطلب را نقل كرده، زبير بن بكار متوفاي 256هـ است و قبل از او در هيچ كتابي از كتاب‌هاي اهل سنت نقل نشده و بعد از او نيز هر كس نقل كرده، از زبير بن بكار است.

وي در جمهرة نسب قريش مي‌نويسد: حدثنا الزبير قال وحدثني مصعب بن عثمان قال: دخلت أم حكيم ابن حزام الكعبة مع نسوة من قريش، وهي حامل بحكيم بن حزام، فضربها المخاض في الكعبة، فأتيت بنطح حيث أعجلها الولاد، فولدت حكيم بن حزام في الكعبة على النطح.

: مادر حكيم بن حزام به همراه زناني از قريش وارد كعبه شدند، او كه باردار بود ناگهان درد زايمان او را فراگرفت و فرزندش را به دنيا آورد.

(الزبير بن بكار بن عبد الله- متوفاى256هـ - جمهرة نسب قريش و أخبارها، ج 1، ص 77).
زبير بن بكار اين روايت را از مصعب بن عثمان بن مصعب بن عروة بن الزبير بن العوام نقل مي‌كند كه مبتلا به چند اشكال است:

اولاً: مصعب بن عثمان مجهول است و در هيچ يك از كتاب هاي رجالي نامي از او برده نشده است؛

ثانياً: روايت مرسل است؛ چرا كه مصعب بن عثمان، ده‌ ها سال بعد از اين قضيه به دنيا آمده است، چگونه مي‌تواند از اين قضيه خبر دهد؟

ثالثاً: اين روايت از ساخته‌هاي خاندان زبير و به ويژه زبير بن بكار است كه به خاطر دشمني با خاندان اهل بيت عليهم السلام افسانه‌هاي بسياري ساخته‌‌اند كه از جمله آن‌ها همين قضيه است .اين مطلب را نيز به خاطر زير سؤال بردن فضائل اختصاصي امير مؤمنان عليه السلام جعل كرده‌اند .از طرف ديگر حكيم بن حزام با خاندان زبير پسر عمو هستند؛ چرا كه حكيم بن حزام بن خويلد بن أسد بن عبد العزي و خاندان زبير نيز به اسد بن عبد العزي مي‌رسند. اين احتمال وجود دارد كه خاندان زبير به خاطر دوستي عمو زاده خود، اين مطلب را جعل كرده باشند.

و نیز در «نرم افزار دایرۀ المعارف چهارده معصوم علیهم السلام» می خوانیم:

ابوعبدالله، زبير بن بكار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبير، در حدود سال 172 قمري، در حجاز به دنيا آمد و در همان سرزمين رشد كرد و در مكه معظمه، به قضاوت منصوب گرديد.

 پيش از او، پدرش بكار بن عبدالله، قاضي مكه بود و پس از مرگ بكار، بنا به فرمان متوكل عباسي دهمين خليفه عباسیان، زبير بن بكار به اين مقام برگزيده شد و تا آخر عمرش، منصب قضاوت را برعهده داشت (1) و به ميل و خواست خلفاي عباسي (يعنی: متوكل، منتصر، مستعين، معتز و مهتدي) در ميان مردم داوري مي نمود.

 وي از علماي اهل سنت و از نَسَب شناسان معروف عرب بود و كتاب هاي چندي در أنساب و تاريخ، به رشته تحرير درآورد. اسامي برخي از تأليفاتش، عبارتند از:

 -1 أنساب قريش؛(2)

 -2 الاختلاف؛(3)

 -3 الاوس و الخزرج؛(4)

 -4 العقيق؛(5)

 -5 النحل؛(6)

زبير بن بكار، همانند جدش عبدالله بن زبير، از جهت اعتقادي، از مخالفان و دشمنان اهل بيت علیهم السلام بود و نسبت به مقام شامخ امير مؤمنان علیه السلام دشمني و كينه زيادي داشت.(7)

وي به خاطر اختلاف با يكي از طالبيين و سوگند دادنش به محراب و قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله، به بيماري برص (پيسي) گرفتار و پاهايش به آن، مبتلا شده بود.(8)

سرانجام در 23 ذی القعده سال 256 قمري، در 84 سالگي، در مكه معظمه، به كام مرگ گرفتار آمد و به سراي مكافات منتقل گرديد.(9)

پی نوشت

1- کشف الیقین (علامه حلی)، ص 470

2- کشف الظنون (حاجي خليفه)، ج 1، ص 179

3- ایضاح المکنون (اسماعيل پاشا بغدادي)، ج 2، ص 264

4- همان، ص 276

5- همان، ص 314

6- همان، ص 342

7- کشف الیقین، ص 470

8- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 99

9- کشف الیقین، ص470؛ وقایع الایام، ص 99

و اینک نگاهی به پشتوانه هائی که در میان شیعیان بر این افسانه، پدید شده است:

الف: همین حدیث که میرزا(ره) به آن اشاره کرده و عبارت است از حدیث شماره 1، از باب 5، ابواب میراث الغرقی و المهدوم علیهم از «کتاب الفرائض و المواریث وسائل الشیعه» که چنین است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ  مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّيِّ، عَنِ الْقَدَّاحِ، عَنْ جَعْفَرٍ(ع) عَنْ أَبِيهِ(ع)، قَالَ: مَاتَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ بِنْتُ عَلِيٍّ(ع) وَ ابْنُهَا زَيْدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ لَا يُدْرَى أَيُّهُمَا هَلَكَ قَبْلُ فَلَمْ يُوَرِّثْ أَحَدَهُمَا مِنَ الْآخَرِ وَ صَلَّى عَلَيْهِمَا جَمِيعاً».

بررسی: 1- محمد بن حسن، یعنی شیخ طوسی قدس سره. اما جملۀ «باسناده عن محمد بن یحیی» شامل راویانی است در فاصله شیخ طوسی و محمد بن یحیی. که شرح و بررسی این راویان، نیازمند مجال گسترده ای است.

2- محمد بن احمد بن یحیی (الاشعری) القمی: نجاشی در رجالش (245) می گوید: او ثقه است. الاّ این که اصحاب گفته اند که او از «ضعفا» روایت می کند، و بر «مراسیل» اعتماد می کند، و اهمیت نمی دهد (بی مبالاتی می کند) که حدیث را از چه کسی می گیرد.

و نیز رجوع کنید «جامع الروات اردبیلی» ج2 ص63 و ما بعد، دربارۀ او، و نظر «ابن الولید» را دربارۀ این شخص مشاهده کنید.

3- شخصیت دوم که در سند این روایت آمده «جعفربن محمد (الاشعری)» است که در ص157 ج اول جامع الروات، آمده است. و عنوان دیگر او «محمد بن عبید الله» است که در همان جلد اول ص159 شرح  حالش آمده و در هیچکدام از این دو موضع و دو عنوان، توثیق نشده است.

ب: از امام صادق(ع) می پرسند «آیا صحیح است که پیامبر(ص) فرموده است: خداوند دوزخ را بر اولاد فاطمه(ع) حرام کرده است»؟ می فرماید: بلی؛ مراد پیامبر(ص)، حسن و حسین و زینب و ام کلثوم است. (بحار، ج93 ص222- معانی الاخبار، ص106)

روشن است که یکی از نسخه برداران مطابق زمینۀ ذهنی خودش حرف «و» را افزوده و «زینب ام کلثوم» را به دو شخصیت تبدیل کرده است. و حدیث دیگر که از همان جلد بحار، و معانی الاخبار با یک صفحه فاصله پیشتر نقل کردیم، دلیل قاطع است بر این افزایش. و مطابق قواعد «علم اصول»، اصل عدم «و» است. و اساساً اصل عدم وجود دختر دوم است.

و اگر دو شخصیت بودند، امام می فرمود «زینب کبری و زینب صغری». یا «ام کلثوم کبری و ام کلثوم صغری». یکی را مختصّ به اسم و دیگری را مختصّ به کنیه کردن، چه معنی دارد؟ در ذهنیت عوام «زینب» به دختر بزرگ و «ام کلثوم» به عنوان اسم دختر کوچک، رواج یافته است، در حالی که کسی از مخالف و موافق نیست که «ام کلثوم» را اسم بداند.

این زمینۀ ذهنی باعث شده که در نسخه ای از معانی الاخبار حرف «و» در هر دو حدیث افزوده شده. و همین طور در بحار، ج42 ص231. و به حدّی افسانه رواج یافته بود که غالباً در هر جا نام «زینب» و کنیه «ام کلثوم» در کنار هم آمده بودند، این حرف «و» افزوده شده است. گویا نسخه برداران متاسف می شدند که چرا در ردیف آنان که دوزخ برای شان حرام شده، نام دختر دوم، نیامده و مطابق زمینۀ ذهنی خود با آوردن «و» مشکل شان را حل می کردند.

ج: در چند نقل دیگر نیز در متون شیعی «حدیث گونه هائی» در این باره آمده که هیچکدام ارزش حدیثی و یا تاریخی ندارند.

تناقضات: چون چنین چیزی واقعیت نداشته، مدعیان و جعل کنندگان آن، به شدّت دچار تناقض هستند؛ برخی گفته اند که آن ام کلثوم به همراه پسرش زید که صغیر بود، وفات کردند. برخی دیگر گفته اند: گرچه عقد ازدواج جاری شده بود لیکن پیش از آن که ام کلثوم به خانه عمر برود، عمر کشته شد و تناقضات دیگر.

و متناقضتر این که: برخی حتی معتقد هستند که حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام فقط یک دختر داشتند و عمر خواستگار آن شد اما پیش از آن که به خانه عمر برود کشته شد.

دربارۀ وجود پسر نیز نقل های متضاد و متناقضی هست؛ همان طور که از تناقضات بالا روشن است در برخی نقل ها اساساً چنین پسری وجود نداشته است. آنان که چنین پسری را جعل کرده اند در مرگ و سنّ او نیز اختلاف و سخنان متضاد دارند.

شیخ مفید(ره) در «جواب المسائل السّرویّه» می گوید: روایتی که در آن ازدواج دختر علی(ع) با عمر آمده، غیر ثابت است و طریق آن به «زبیر بن بکار» می رسد که شخص موثّقی نیست و اهل امانت نبوده و چون نسبت به علی(ع) بغض و کینه داشته هر چه دربارۀ آن حضرت نقل کرده متهم به جعل است. سپس می گوید: حتی خود همین حدیث نیز با محتواهای مختلف آمده: گاهی روایت می شود که خود علی(ع) متولّی عقد بوده، گاهی می گویند عباس متولّی آن بوده، گاهی آمده که اساساً عقد واقع نشده مگر پس از وعید عمر و تهدید بنی هاشم. و گاهی آمده که با اختیار و ایثار بوده، سپس بعضی راویان می گویند که عمر از او صاحب فرزند شد و نامش را زید گذاشت. و بعضی دیگر می گویند زید بن عمر صاحب نسل هم شد. برخی دیگر می گویند: او کشته شد و نسل نداشت. برخی دیگر می گویند او به همراه مادرش کشته شدند. برخی دیگر می گویند: مادرش پس از او زنده بود.

بعضی گفته اند  که عمر 000/40 درهم مهر او قرار داده بود، دیگری می گوید: مهرش 000/4 درهم بود، دیگری می گوید: مهرش 500 درهم بود.

آن گاه می گوید: و این اختلاف ها اصل این ماجرا را ابطال می کنند (رسائل الشیخ المفید ص61 تا 63- بحار، ج42 ص107)

دلیل دیگر طرفداران این افسانه: می گویند: آیا امیر المؤمنین و حضرت فاطمه علیهما السلام، در فاصلۀ میان حضرت زینب علیها سلام و حضرت محسن(ع) که در ماجرای یورش به خانه حضرت فاطمه سقط شد، فرزندی نداشته اند؟ پس باید در آن فاصله اولادی داشته باشند.

جواب: این خلاء با افزودن یک فرزند بر خاندان اهل بیت(ع) پر نمی شود. زیرا امام حسن(ع) متولد سال سوم هجری و امام حسین(ع) اواخر چهارم و حضرت زینب(ع) متولد اواخر سال پنجم است. از آغاز سال ششم تا ماه صفر سال یازدهم که حضرت محسن(ع) در اثر یورش قدرت طلبان، سقط شد، دستکم چهار سال است. و مسئلۀ این چهار سال با افزودن یک فرد، حل نمی شود.

یک مسئلۀ بس مهم تاریخی:

از روزی که ابولؤلؤ شکم عمر را درید، سه جریان در صدد به دست گرفتن خلافت گشتند:

1- علی(ع): همگان می دانستند که امیر المؤمنین(ع) از همان روز رحلت پیامبر(ص) و حتی پیش از آن، امامت و خلافت را حق خود می دانست.

2- بنی امیّه به سرکردگی عثمان.

3- زبیر و طلحه، به صورت یک جریان.

روزی که عثمان به فتوای اصحاب پیامبر(ص) از جمله زبیر و طلحه، کشته شد. دو جریان با هم متحد شده و به بهانۀ خون عثمان، جنگ جمل را به راه انداختند. در این اتحاد، امویان به یاری جریان زبیر و طلحه بر خاسته بودند. پس از جنگ جمل و کشته شدن طلحه و زبیر، زبیریان به نفع امویان می کوشیدند.

با مرگ یزید، میان امویان اختلاف افتاد و آل حکم خلافت را از دست آل سفیان گرفتند. در این حیص و بیص که بنی امیه به همدیگر مشغول بودند عبدالله پسر زبیر در مکه اعلام خلافت کرد. دولت مختار در کوفه میان امویان و زبیریان قیچی شد. پس از آن امویان عبدالله زبیر و برادرانش را برانداختند، با وجود این، آل زبیر و بنی امیه با هم سازگار شدند و به طور متّحد بر علیه اهل بیت(ع) فعال بودند. در عین حال زبیریان در انتظار سقوط امویان به سر می بردند.

اما با سقوط امویان خلافت به بنی عباس رسید، زبیریان با عباسیان متحد شدند و به طور کاملاً سازگار (به طوری که دیدیم) سمت های مهم نیز داشتند. و این روند تا غیبت امام زمان(عج) ادامه داشت.

اینک پرسش این است: چرا بنی امیه و بنی عباس هرگز به مضمحل کردن زبیریان اقدام نکردند؟

برای اینکه هر دو، در برابر اهل بیت(ع) از وجود زبیریان استفاده می کردند. و به شهادت تاریخ بهره های مهمی و حتی تعیین کننده ای از خیال پردازان زبیریان و نیز از کینۀ آنان نسبت به علی و آل علی(ع) بردند.

با آغاز غیبت امام(عج) دیگر نیازی به وجود جریانی به نام زبیریان، نبود لذا این جریان را مضمحل کردند.

زبیر بن بکار (سازندۀ این افسانه) در زمانی از طرف بنی عباس به عنوان جانشین پدر قاضی مقدس ترین شهر اسلامی یعنی مکه شد که آل زبیر به شدت مورد بهره برداری سیاسی بنی عباس بود. زبیر بن بکار در خلافت هارون الرشید (ف193) ابزار خوبی در دست این خلیفۀ سیّاس بود.

 


چرا لعن؟

كسانی كه می گویند چرا لعن میفرستید:

در قرآن كریم بعضی افراد بیش از چهل بار بخاطر داشتن بعضی از صفات و حالات مورد لعن خدا ،رسول،ملائكه و مومنان قرار گرفته اند. علاوه بر اینها گروهی هستند كه در اخبار و احادیث پیامبر صلی الله و علیه و آله وسلم نیز لعن شده اند.

لعن و نفرین از دیدگاه قرآن كریم:
1- آنانكه خدا و پیامبرش را می آزارند خداوند بر آنها در دنیا و آخرت لعن می فرستد(سوره احزاب،آیه57)
2- ظالمین (سوره هودآیه18و19 وغافرآیه52) در سوره هود آیه 18 خداوند ظالمین را لعن می كند و در آیه 19 می فرماید كدام ظالمین (آن ستمكارانی كه راه خدا را بر روی بندگان بسته و سعی كنند كه راه حق را كج كرده و خلق را به راه باطل كشند و هم آنها به آخرت ایمان نیاورده و منكر قیامتند) حال ببینید كه چه كسانی راه حق را كج كرده و خلق را به راه باطل كشانده اند.3- كافرین ( سوره البقره آیه161-سوره الاحزاب آیه 64)4
4- مشركین و منافقین ( سوره الفتح آیه 161-سوره التوبه آیه 68)
5- دروغگویان ( سوره آل عمران آیه 61)
6- شیطان ( سوره الحجر آیه 35و78)
7- مفسدین فی الارض :پیمان شكنان و كسانی كه قطع رحم می كنند. (سوره الرعد آیه25)
8- یهود و اصحاب السب (سوره المائده آیه 87-سوره النساء آیه47)
9- كتمان كنندگان حقیقت ( سوره البقره آیه159)
10-آزار دهندگان به پیامبر (سوره الاحزاب آیه 59)
11-قاتلین مومنین (سوره النساء آیه93)

حال قضاوت با شما
كسانی كه به اهل بیت عصمت و طهارت ظلم و ستم كردند و حق آنها را گرفتند ما نباید از آنها تبری بجوئیم مگر ما شیعه و پیرو راه آنها نیستم .اهل سنت به استناد قولی که از حضرت رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) روایت می‏کنند
که : « سباب اعلم فسق یا کفرٌ» حکم به فسق و گاهی به کفر دشنام دهنده به صحابه می‏کنند. ما در جواب آنها به اموری چند متمسک می‏شویم.
اولاً: اصل صحت این حدیث به این نحو را رد می‏کنیم و آنچه از طریق ما شیعه روایت شده این است که پیامبر فرمود :« السباب المؤمن فسوق و قتاله کفرٌ» چنانچه در صحیح بخاری ج 8 صفحه 18 از حدیث ابن مسعود نیز چنین روایت شده است.
حقیقتاً اگر کسی از مسلمانان و صحابه مصداق مؤمن باشد ، سب و شتم جایز نیست و اگر این سب عمدی باشد موجب فسق است و قتال مؤمن نیز به نص صریح قرآن کفر است ، پس سب مؤمن حرام است ولی اگر هم انجام شد مستوجب کفر دشنام دهنده نیست ، چه برسد به شتم مسلمان و حتی صحابه‏ای که مؤمن بودنش نیز ثابت نیست. پس برفرض کسی ، بعضی از صحابه رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) را جاهلاً یا عالماً سب و لعن نمود مستوجب کفر او نمی‏شود ، زیرا نه از قرآن و سنت دلیل داریم و نه از اجماع ، بلکه اجماع برخلاف آن قائم است و فتوای عده زیادی از علمای اهل سنت بر عدم کفر دشنام دهنده می‏باشد ، ازجمله ابن حجر در خاتمه کتاب صواعق محرقه و عارف شعرانی در کتاب براقیت ، این مطلب را متذکر شده اند .ابن حزم در صفحه 206 جزء 4 همین کتاب «الفِصَل» می‏گوید: اشعری ها گفته‏اند که: اگر کسی به مسلمان فحش دهد ، مستوجب کفر نیست و در صفحه 227 از جزء سوم از همین کتاب می‏گوید: اگر کسی یکی از صحابه را دشنام کند در حالی که جاهل باشد ، معذور است.و شیخ حنفی ها ابن عابدین در باب " المرتد من کتاب الجهاد" صفحه 302 تصریح دارد که قول به تکفیر دشنام دهنده صحابه خلاف اجماع فقهاء است . و از صاحب فتح الغدیر نقل شده که : ایشان قطع دارند به اینکه تکفیرکننده صحابه و دشنام دهنده به آنها کافر نیست.ما در اینجا به جهت اختصار به این چند فتوی اکتفا می‏کنیم و به سیره خود صحابه در این باب می‏پردازیم چنانکه در کتب سیره و تاریخ آمده خود صحابه در زمان رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) و بعد از آن با هم اختلاف داشته و همدیگر را سب و لعن می‏کردند بلکه بروی همدیگر سلاح و شمشیر کشیدند و با هم جنگ کردند ولی نقل نشده که همدیگر را تکفیر کرده باشند و پیامبر وقتی صحابه باهم اختلاف داشتند بین آنها اصلاح می‏نمود. .
حقیقتاً اگر کسی از مسلمانان و صحابه مصداق مؤمن باشد ، سب و شتم جایز نیست و اگر این سب عمدی باشد موجب فسق است و قتال مؤمن نیز به نص صریح قرآن کفر است ، پس سب مؤمن حرام است ولی اگر هم انجام شد مستوجب کفر دشنام دهنده نیست ، چه برسد به شتم مسلمان و حتی صحابه‏ای که مؤمن بودنش نیز ثابت نیست .با توجه به مطالب ذکر شده ، از این گروه سؤال می شود که ؛اگر حکم دشنام دهنده به صحابه کفر باشد ،پس چرا حکم به کفر معاویه (لعنت الله علیه) نمی‏کنید ، کسی که سالهای متمادی بر منابر و در محافل، خود و یاران خود به حضرت علی (علیه السلام) سبّ و لعن می‏گفتند ، آیا علی بن ابی طالب یک از بهترین صحابه رسول خدا نبود ؟!آیا نشنیدید و نخواندید که رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) درباره او فرمود :« مَن سَبَّ علیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه ...» و دشنام دهنده به خدا و رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) به اجماع علماء و مسلمین ، حکمش کفر و مهدورالدم می‏باشد و چون پیامبر ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) این جمله را در خصوص حضرت علی (علیه السلام) فرمود، پس دشنام دهنده به حضرت علی (علیه السلام) کافر می‏باشد و نیز چرا شما حکم به کفر فرزند فاسق معاویه ، یزید (لعنت الله علیهما) نمی‏کنید ؟!
کسی که امام حسین فرزند رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) و جمعی از بهترین اصحاب او را ظالمانه و غریبانه به شهادت رساند ، یارانی که بیشتر آنها از بهترین اصحاب رسول الله بودند ، به طوری که قرآن صراحتاً می‏فرماید : که قاتل مؤمن مستوجب لعن و نفرین است. اکثر آیات و روایاتی که در اثبات جواز لعن بعضی از مسلمین ، از جمله بعضی از صحابه آورده ایم ، در اثبات جواز لعن بر بنی امیه نیز منطبق است ، بخصوص آیات مربوط به لعن ظالمین و مفسدین و در اینجا به بعضی از آیات و روایاتی که یا صراحتاً بنی امیه و بلاخص معاویه و یزید(لعنت الله علیهما) را لعن کرده و یا اینکه مصداق این آیات و روایات این دو ملعون باشند را اشاره می‏کنیم تا استدلال در این باب کاملتر شوددر آیه 62 سوره بنی اسرائیل خداوند می‏فرماید:و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الاّ فتنة للناس و الشجره الملعونه فی القران و نخوفّهم فما یزیدهم الاّ طغیاناً کبیرامفسرین اهل سنت مانند امام ثعلین و فخر رازی و دیگران آورده اند:رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) در عالم رویا دید که بنی امیه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول می‏نمایند، جبرئیل این آیات شریفه را آورده که آنچه ما در خواب به تو نمودیم فتنه و امتحان برای این مردم است و درختی که به لعن در قرآن یاد شد ( درخت نژاد بنی امیه) و ما بذکر این آیات عظیم آنها را از خدا می‏ترسانیم ولیکن بر آنها جز طغیان و کفر و انکار شدید چیزی نیفزاید .پس می توان به روشنی بیان کرد که ، وقتی خداوند بنی امیه را لعن فرموده ، ما به آنها لعن و نفرین نفرستیم.
در تاریخ طبری در جلد 11 صفحه 357 آمده که روزی رسول خدا ابوسفیان را دید که بر الاغی نشسته و معاویه پشت الاغ و یزید جلوی الاغ در حرکت بودند، پس رسول خدا فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را !بر این اساس محمد ، فرزند ابوبکر نامه‏ای به معاویه می‏نویسد با این عنوان : ای لعین و فرزند لعین و... .در صحیح مسلم در باب مَن لَعنه‏ النبی (ص) آمده که : روزی رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) معاویه را سه بار طلبید و معاویه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) گفت: به پیامبر بگو من فعلاً مشغول غذا خوردن هستم،رسول الله معاویه را با این عبارت نفرین فرمود: «لا اشبع اللَّه بطنه؛ خداوند شکم معاویه را هیچگاه سیر نکند.» و دعای پیامبر هم مستجاب شد و معاویه در طول عمر خویش هیچگاه سیر نشد.
آیه دیگر در این باب قول خداوند متعال است که می‏فرماید :" و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم خالداً فیها و غضب اللَّه علیه و لعنه و اعدّله عذاباً عظیماً " « نساء آیه 95 » این آیه شریفه صراحت دارد که هرکسی مؤمنی را متعمداً بقتل رساند ملعون ذات باری تعالی می‏باشد و جایگاه او جهنم خواهد بود آیا معاویه، حجر بن عدی و هفت نفر از اصحاب او را به جرم اینکه چرا از علی(علیه السلام) بیزاری نجستند ، به قتل نرسانید؟آیا حسن بن علی(علیه السلام) سبط بزرگ پیامبر ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) از اکابر مؤمنین نبود، که با حیله و نیرنگ معاویه(لعنت الله علیه) توسط زنش جعده، مسموم شد؟!این دو مورد و به شهادت رساندن عمار یاسر و محمد بن ابی بکر و مسموم کردن مالک اشتر و ده‏ها مورد دیگر به گواه و شهادت تاریخ نویسان و سیره نویسان بزرگی چون ؛ مسعودی و بیهقی و بسط ابن جوزمی کار معاویه بوده است.
آیا شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش توسط لشکر یزید ، قتل عمد نیست؟!
این روایت در " مسند ابی داود " و هم چنین در "کنز العمال ج 6 صفحه 87 " و در "میزان الأعتدال ج 2 صفحه 17 " از رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) روایت شده که فرمود: اگر معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید. و این روایت را نیز ابن حجر در " تهذیب التهذیب ج 7 صفحه 324 " آورده است .حدیثی از رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) که اکابر علمای اهل سنت چون نسائی و ثعلبی و فخر رازی و ابن ابی الحدید و شافعی و ابن جوزی در کتابهایشان آن را روایت کردند آمده است که: رسول رسوا الله فرمود: «من سَبَّ علّیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه» و واضح است چنانکه اکثر تاریخ نویسان و سیره نویسان نوشتند که معاویه (لعنت الله علیه) خود و یارانش سالهای متمادی در مجالس و منابر به حضرت علی(علیه اسلام) سب و دشنام می‏فرستاد و مردم را امر می‏کرد که او را در نماز و قنوت لعن کنند و این بدعت زشت تا زمان عمر ابن عبدالعزیز ادامه داشت آیا با استناد به حدیث شریف، معاویه(لعنت الله علیه) ساب اللَّه و پیامبر نیست؟! و حکم چنین کسی آیا کفر و لعن نیست؟و ابن حجر در صواعق محرقه خود روایتی بهتر و بالاتر از اولی از رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) روایت کرده و آن این است که رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) فرمود: «مَن سبَّ اهل بیتی فانّما یرتّد عن اللَّه و الأسلام و من آذانی فی عترتی فعلیه لعنة اللَّه »
پس به حکم این روایت کسی که هر کدام از یکی از اهل بیت پیامبر را دشنام دهد یا آزار برساند ، مرتد است و لعنت خداوند بر او باشد و قطعاً بنی امیه با آن همه سیاه نمایی از خود، مصداق اتمّ این حدیث می‏باشند.امّا درباره جواز لعن یزید علاوه بر استدلال به آیاتی که گذشت خیلی از علمای بزرگ اهل سنت از جمله؛ "قاضی عضدالدین ابجی، صاحب شرح" و "ابوالفرج عبدالرحمن بن علی حنیلی معروف به ابن الجوزی ، صاحب کتاب «الرّد علی المتعصب العنید المانع عن لعن یزید » مواقف نیز فتوی به جواز لعن یزید داده اند

جمع بندی
خلاصه و جمع بندی مطلب این است که با توجه آیات و روایات و فتاوای جمعی از علماء اهل تسنن و نیز با توجه به حوادث تاریخی تلخ که بعضاً ذکر شد به این نتیجه می‏رسیم که لعن و تبری از بنی امیه نه فقط جائز است، بلکه مستحب و گاهی به حکم تبرّی از دشمنان خدا و رسول خدا ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) واجب می‏شود، چرا که لعن اینها و امثال آنها در واقع تبرّی و بیزاری از خط و مشی آنها و نیز بیزاری از دوستان و پیروان آنها می‏باشد.


فهرست منابع و مآخذ
قرآن کریم - کتاب شبهای پیشاور از شیرازی - نهج البلاغه - اصول کافی - سفینة البحار - المحجة البیضاء از فیض کاشانی صحیح مسلم و بخاری - مستدرک الصحیحین - مسند احمد بن حنبل - جواهر الکلام - تذکرة الفقهاء علامه حلی - الموطأ ابن مالک - الأحکام فی الحلال و الحرام - صواعق المحرقه از ابن حجر - الفِصَل: ابن حزم - تاریخ طبری - جامع السعادت نراقی - آفات زبان از سید محمد امین - سب و لعن از دیدگاه اخلاقی و فقه سیاسی - تفسیر قرآن از علامه طباطبائی - تفسیر امام فخر رازی - نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت از محقق کوکی - کتاب السبعة من السلف از سید مرتضی

جانشينى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ؛ انتقال كاريزما

پس از وفات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، جانشینی ایشان مهم‏ترین مسأله‏ی مطرح در جامعه‏ی اسلامی بود. علاوه بر امام علی علیه‏السلام ـ به عنوان چهره‏ی شاخص اهل بیت علیهم‏السلام ـ گروه‏ها و جریانات فکری دیگری مدعی دستیابی به خلافت بودند. آنان به منظور تحت‏الشعاع قرار دادن علی علیه‏السلام در افکار عمومی، و شکستن انحصار جاذبه‏ی کاریزمایی او، به معرفی و تقویت نهاد کاریزمایی صحابه برای رقابت با اهل‏بیت علیهم‏السلام ، در مرجعیت فکری جامعه پرداختند. در بُعد فرهنگی از ابزارهایی چون سیاست منع حدیث، طرح عدالت و صحت اجتهاد صحابه، جعل حدیث و... بهره گرفتند؛ این جریان طی قرن‏های بعدی استمرار یافته، سازماندهی و تقویت شد.

در این مقاله این تلاش‏ها در قالب نظریه‏ی روزمرگی کاریزمای ماکس وبر، مورد بررسی قرار می‏گیرد.

واژه‏های کلیدی: خلافت، جانشینی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، کاریزما، اهل‏بیت علیهم‏السلام ، صحابه.

ادامه نوشته