انقلاب (Revolution).
1- تغيير ناگهاني كه در هر نظم اجتماعي، نهادي و سياسي مستقر، تحت تأثير نيروهاي معمولاً متشكل و برتر از نيروهاي حافظ نظم موجود، و نه در جهت جابجايي افراد، بلكه با هدف ايجاد يك نظام جديد به وقوع مي‌پيوندند.
2- در ادبيات سياسي چپ به سرنگوني يك نظام اجتماعي كهنه و فرسوده نامطلوب، و جايگزين كردن آن با نظام اجتماعي نو و مترقي مطلوب اطلاق مي‌شود.
براي تحقق انقلاب، شرايط عيني يا وضع انقلابي (وجود بحران عمومي در كشور به طوري كه حكومت شوندگان به عدم امكان ادامه زندگي به شيوه كهنه پي برده و خواستار تغيير آن باشند و حكومت كنندگان نيز نتوانند به شيوه گذشته زندگي وحكومت كنند) و شرط ذهني (وجود سازمان متشكل انقلابي كه بتواند انقلاب را هدايت كند و به ثمر برساند) ضرورت دارد. مشخصات هر انقلاب اصيل عبارت است از افزايش سريع تعداد عناصر مستعد مبارزه سياسي در ميان مردم كه پيش از اين بي عمل مانده بودند. نيروهاي سياسي فعال، متشكل، ايثارگر و رهبران انقلابي شناخته شده . كارل ماركس، انقلاب را عامل ناگزير پيشرفت و لوكوموتيو تاريخ (محرك و شتاب‌دهنده مهم تاريخ) مي‌داند و اعمال قهر را در تاريخ، مامايي مي‌نامد كه هر انقلاب مسالمت‌آميز، يعني بدون خونريزي و توسل به اسلحه. طبقه حاكم در مبارزه با جنبش انقلابي، تمام قدرت و ماشين دولتي را به كار مي‌برد.
انقلابيون تنها پس از كسب قدرت دولتي است كه مي‌توانند نظم قديم را درهم شكنند و نظم نوين را جايگزين آن سازند. به طور كلي، انگيزه هاي انقلابها از جمله ناشي از اصول ايدئولوژيك، فرهنگي، ديني و يا نتيجه تضادهاي طبقاتي و به دلايلي مثل وفا نكردن دولت به وعده‌ها، دست به دست هم دادن فقر دراز مدت مردم و شكستهاي كوتاه مدت و اختناق، وجود تنگناهايي براي قابليت تحرك و جابجايي اجتماعي است. همه انقلابها الزاما در ايجاد تغييرات مطلوب انقلاب كنندگان موفق نيستند و ممكن است فقط يك نظام، جايگزين نظام ديگر شود. شيوه‌هاي كسب قدرت دولتي نيز نمي‌تواند براي كشورهاي مختلف، براي دوره‌هاي مختلف تاريخي و در شرايط مختلف بين‌المللي يكسان باشد.
 
منابع:
1. فرهنگ علوم سياسی، نوشته علی آقا بخشی با همکاری مينو افشاری راد، انتشارات مرکز اطلاعات و مدارک علمی ايران، 1376