این کتاب در پنج بخش تدوین شده است که در ضمن چهار بخش بیست روش از روشهای تحقیق و پژوهش را مطرح و بررسی می کند  و بخش پنجم نیز به مباحث پیوستی می پردازد . بخش های کتاب عبارتند از:

1-     پژوهش و بهره وری آن.

2-     اصول و فنون تشخیص مسئله.

3-      اصول و فنون تعریف، تحلیل و نقد.

4-     روی آوردها و روش ها .

5-     مباحث پیوستی.

اکنون به شرح و بسط هر بخش می پردازیم .

 

  بخش اول: پژوهش و بهره وری آن :

 

     اصل اول: کارکرد روش شناختی تصورات:

 

طرح مسئله: رمز و راز موفقیت افراد در مشاغل خود چیست؟

الف- مرهون خوش استعدادی و هوش سرشار.

ب- برخورداری از هوش هیجانی (EQ).

ج- روش های شایسته .

·       روی آورد فرا شناختی:

تبین شناخت گرایانه از موفقیت و ناکامی به ذهنیت و تصور فرد از فعالیت ارجاع می دهد. تصور ناقص از یک فعالیت، موجب برگرفتن ابزارهای نامتناسب است و ابزار نامناسب کارآیی و اثر بخشی را کاهش می دهد .

تصور کامل از یک فعالیت – انتخاب روش – کامیابی.

آگاهی فرد از تفکر خود هنگام انجام دادن تکالیف و وظایف و استفاده از این آگاهی برای کنترل آنچه انجام می دهد در اصطلاح روان شناسی فراشناخت نامیده می شود.

بر اساس این اصل، موفقیت محقق در مقام تحقیق منوط به تصور دقیق و کامل وی از پژوهش و فعالیت های مربوط به آن است .

·       تصور ما از پژوهش:

قبل از ارائه تعریف از پژوهش باید از خود بپرسیم تصور ما  از پژوهش چیست؟

فرآیند پژوهش را باید به گونه ای تصور کرد که آن را از فرآیند های دیگری مانند تفکر، آموزش و اطلاع رسانی باز شناخت. ما باید در یک ارزیابی مشخص کنیم تا چه اندازه  تصور ما از فعالیت های پژوهشی کامل و دقیق است و تا چه اندازه با تصور تحویلی نگرانه، ناقص  وارونه به انجام یک فعالیت اقدام می کنیم

  تعریف پژوهش:

پردازش اطلاعات است با فرایند نظام مند، متعلق به گستره خاصی از علوم، دارای هویت جمعی و متضمن نوآوری.

   اصل دوم: تمایز اطلاعات و داده ها

یکی از موانع موفقیت محقق و عامل کاهش کارآیی و اثربخشی تحقیق، ناکامی محقق در گزینش مواد اولیه است . محقق نباید مواد خام را به همان صورتی که

می یابد ، فیش برداری و در فرایند تحقیق وارد کند؛ بلکه باید آنها را با ملاک های معینی ، سنجش ، پالایش و سپس گزینش کند . حاصل سنجش و گزینش که در واقع مواد شایسته اند ، اطلاعات نامیده می شود. بنابراین اطلاعات همان داده های شایسته و داده ها همان صورت خام اطلاعاتند .

فرایند تحقیق در واقع دو مرحله عمده دارد : 1- سنجش و گزینش مواد اولیه یا مرحله تبدیل داده ها به اطلاعات  2- پردازش و تحلیل اطلاعات برای رسیدن به نتایج تحقیق .

داده ها – سنجش و گزینش - اطلاعا ت – پردازش – نوآوری

 

   اصل سوم: عدم اطلاعات، اطلاعات است  

یکی از عوامل ناکامی محقق در برگرفتن مواد شایسته، بسنده کردن وی به گفته ها و نوشته هایی است که در منابع تحقیق می یابد .

آیا در فرایند پژوهش، ناگفته ها و نانوشته ها نیز ارزش گزارش و پردازش دارند؟

یکی از وجوه تمایز داده ها و اطلاعات این است که داده ، همیشه امر ثبوتی است ولی اطلاعات همیشه و لزوما چنین نیست . گاهی ناگفته ها و نانوشته ها نیز که "فقدان داده " نام دارند ، ارزش اطلاعات در دارند .

مثلا هنگامی که در مسئله ای تحقیق می کنیم می بینیم چند نفر از بزرگان آن علم در خصوص آن مسئله صحبت کرده اند ولی یک یا چند نفر دیگر از بزرگان اصلا به آن مسئله نپرداخته اند . ما باید در فرایند تحقیق علت نپرداختن آنها را نیز مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم و به راحتی از کنار آن نگذریم .

 

     دستور نامه تبدیل داده به اطلاعات:

 

1-   آزمون های وضوح و تمایز:

- آیا واژه های به کار رفته در این داده معنای دقیقی دارند؟

      - آیا من از مفاهیم به کار رفته دراین داده ،تصور واضح و روشنی دارم ؟

      - آیا داده ها از جهت مصداق تمایز دارند؟

      - در صورت گزاره بودن داده، آیا مضمون گزاره کاملا معلوم است؟

   2- آزمون های ارتباط:

آن گاه که از وضوح و تمایز داده مطمئن شدیم از ارتباط آن می پرسیم .

داده های شایسته ، ارتباط وثیقی با تحقیق دارند؟ ملاک ارتباط در اینجا نقش و تأثیر اطلاعات در فرآیند تحقیق است .

مرتبط بودن اطلاعات را با آزمون های زیرمی توان مورد بررسی قرار داد:

1-   آیا این یافته می تواند در تشخیص مسئله ( تبدیل مشکل به مسئله مشخص و متمایز ) یاری رساند؟

2-   آیا این داده در حل مسئله تحقیق رهگشا است؟

3-    آیا این یافته در فهم و نقد فرضیه های رقیب نقش دارد؟

4-   آیا این داده در تحلیل نقد اثبات و ابطال فرضیه تحقیق موثر است؟

3- آزمون های صدق:

پس از اطمینان از وضوح و مرتبط بودن داده ها اینک باید از صدق آن پرسید.

1-  آزمون مستقیم صدق : از اسناد یا ادله داده جستجو می کنیم . داده یا مستند است یا مستدل و الا سخنی بیهوده است که قابل ورود به فرایند تحقیق نیست. مستدل بودن نیز دو قسم است : موجه به خود یا بدیهی و مستدل به گزاره های دیگر یا نظری.

2-   آزمون غیر مستقیم صدق یا طریق خلف: در اینجا از کذب داده سوال

می کنیم که به دو صورت است:

1-   جست و جو از ناسازگاری درونی یا تناقض.

2-    جست و جو از لوازم تناقض آمیز گزاره یعنی صدق آن مستلزم قبول محال یا تناقض است .

4- آزمون کفایت :

یعنی اطلاعات کافی و کامل باشند که هرچند این مسئله بدیهی به نظر می رسد ولی اکثرا از آن غفلت می شود .

عوامل عدم پایبندی به کفایت اطلاعات عبارتند از: 

   الف- ابهام در مفهوم کفایت که برخاسته از نسبی بودن آن است . اطلاعات در نسبت با چه امری باید کافی و کامل باشند ؟

جواب: باید  در نسبت با ادعاهایی که در تحقیق مطرح می شود کافی باشند ؛ زیرا اثبات هر ادعایی محتاج ادله شواهد و قراین و اطلاعات کافی است. بنابراین تصور ناقص از کفایت اطلاعات سبب بی مبالاتی در گرداوری اطلاعات کافی است.

  ب- مثلث زیانبار شتاب زدگی ، سهل انگاری و عافیت طلبی .

  ج- جزم گرایی محقق در کافی بودن اطلاعات .

   د- فقدان تصور کامل و دقیق محقق از مسئله که خود ناشی از فقدان دانش لازم است .

 

اصل چهارم : تعلق به گستره خاصی از علوم

آیا برنامه پژوهشی ضرورتا به گستره خاصی از دانش های بشری متعلق است؟ آیا تمایز پژوهش ها بر حسب تمایز علوم ضرورت دارد؟

مراد از تعلق به گستره خاص ،آن است که هر تحقیق استاندارد به یکی از رشته های علوم تعلق دارد و عضوی از مجموعه پژوهش های آن علم است. یکی از مواضع عمده در انحراف تحقیق و ناکامی در آن ، در آمیختن گستره هاست.

آثار تعلق به گستره :

1-   باعث نظام مندی تحقیق می شود و از ناکامی در اخذ روش تحقیق جلوگیری می کند.

2-   باعث التفات محقق به هویت جمعی پژوهش می گردد.

3-   باعث نوآوری در تحقیق می شود که از آثار توجه به تاریخ علم است .

4-   روشنگر این نکته است که محقق باید در آن علم آموزش کافی دیده باشد.

 

اصل پنجم : مسبوقیت پژوهش بر آموزش

آموزش کافی سبب می شود محقق نسبت به گستره پژوهش خود ، مفاهیم بنیادی آن، مبانی، مسائل و ... آشنایی عمیق به دست آورد ؛ پیشینه پژوهش را بشناسد و بر معضلات معرفتی آن گستره واقف گردد.

منظور از این اصل این است که آموزش ندیده نمی تواند محقق شود. البته مراد از آموزش هر نوع آموزشی نیست بلکه آموزش مربوط به گستره مورد تحقیق است .

 

اصل ششم: بهره وری ( کارآیی و اثر بخشی )

بهره وری تحقیق دو مولفه اساسی دارد: اثر بخشی و کارایی. اثر بخشی و کارایی به ترتیب به تحقیق درست و درست تحقیق کردن تعریف شده است.

فنون افزایش بهره وری تحقیق:

 

فن نخست ، ارزیابی پیشین : هر چه ارزیابی تحقیق غنی تر ، جامع تر و دقق تر باشد اثر بخشی تحقیق بیشتر می باشد . ارزیابی بر سه گونه است : پیشین ، هنگام  و پسین . ارزیابی پیشین شامل پنج مرحله است:

1-  نیاز سنجی : یعنی نیازهای تحقیق کدام است و ضرورت و اولویت در میان آنها چیست؟ این سنجش را می توان از طریق آزمون " که چی؟ " انجام داد؛ زیرا باید اطمینان یابیم که مسئله تحقیق ارزش حل کردن دارد.

2-  سنجش وضعیت موجود : یعنی آگاهی بر آنچه وجود دارد و آنچه موجود نیست، آشنایی با دیگر تحقیقات و مواضع ضعف و قوت آنها. این کار باعث می شود محقق رخنه های اساسی موجود را رصد کرده  و خط پژوهش جدیدی را به میان آورد.

3-  سنجش توانایی های فردی : یعنی ترکیبی از دانش و مهارت که به نحو بالفعل محقق را قادر می سازد تا در گرد آوری داده ها، تبدیل آنها به اطلاعات شایسته و پردازش اطلاعات موفق گردد. کمال پنداری بسیاری از ساده انگاران را به تحقیقات خارج از توانایی خود سوق داده و سرمایه آنها را تلف کرده است .

4-   سنجش علایق شخصی: فقدان علاقه یا وجود علاقه کاذب کارایی پژوهش را کاهش می دهد .

 

فن دوم ، طراحی نقشه تحقیق : در این طرح ارائه تعریفی از مسئله، بیان مسائل اساسی تحقیق،فرضیه ها، نمایی از پیشینه تحقیق ،اهداف و روش ضروری است.

1- هدف پژوهش : محقق باید از هدف  و مقصد خود تصور روشنی داشته باشد . هدف تحقیق باید مشخص و نه کلی و نه معین ، قابل دسترس و نه آرمانی و دست نیافتنی، قابل سنجش و عینی، مفید و دارای اولویت باشد .

2-  مسائل تحقیق : تحقیق بارور مسئله محور است نه موضوع محور و روشنی و نیکویی مسئله نیمه دانش می باشد.

3-  فرضیه تحقیق : فرضیه ، پاسخ حدسی و اولیه محقق به مسئله تحقیق است . فرضیه های تحقیق را باید به صورت جمله خبری و با زبان دقی تدوین کنیم . هر گونه ابهام در بیان فرضیه آسیب زا است.

4-  پیشینه تحقیق : مراد از آن پژوهش هایی است که در خصوص این مسئله یا مسائل مربوط به آن انجام شده است.

5-  روش تحقیق: تلاش محقق نقد فرضیه تحقیق است که آننیز محتاج روش است. محقق در نقشه اولیه خود باید متناسب با مسئله و فرضیه خود روش حل مسئله و نقد آن را مشخص کند.

 

فن سوم، ارزیابی هنگام : مرحله دوم ، اجرای طرح است که خود از مراحل مختلفی تشکیل شده است: گرداوری داده ها ، تبدیل داده ها به اطلاعات، پردازش اطلاعات برای آزمون فرضیه و ... .

آزمون های ششگانه : ارزیابی مستمر پژوهش به وسیله شش گونه آزمون به دست می آید :

1-  آزمون شیوه فیش برداری : مناسب ترین شیوه دارای دو خصلت مهم کمترین زمان و بالاترین تمرکز است.

2-   آزمون شایستگی اطلاعات: در بحث از فنون عبور از داده ها به اطلاعات ، چهار فرمان را با آزمون های مختلف ( آزمون های وضوح، ارتباط، صدق و کفایت ) توصیه کردیم .

3-  آزمون های روش های پردازش: تولید علم حاصل پردازش درست است و آن در گرو به کار بستن روش های مناسب است . طرح سوالهایی مانند اینکه آیا روش مناسب را انتخاب کرده ام؟ آیا روش انتخاب شده را درست به کار می برم ؟ از ارکان ارزیابی مستمر تحقیق است.

4-   آزمون کارایی ابزارها: هر روشی که در فرایند تحقیق اخذ می شود ابزارهای مناسب را می طلبد و همانند روش دو دغدغه را باید تاکید کرد : آیا ابزار مناسب را به کار بسته ام ؟ آیا ابزار مناسب را به درستی به کار بسته ام؟

5-   سنجش وفاداری به هدف: گم کردن هدف عوامل مختلفی دارد که گرایش به کتاب سازی ، داشتن ذهن مشوش ، موضوع محور بودن جهت گیری تحقیق و خطای « مسئله پنداری مبانی » از عمده ترین آنها است .

6-    زمان سنجی : فرایند تحقیق باید بر اساس زمان بندی مناسب انجام شود .

 

فن چهارم ، ارزیابی پسین:

پس از پایان تحقیق و انتشار گزارش آن  می بایست میزان تاثیر آن را در محافل علمی سنجید. آیا این تحقیق راهی را در رشد و تحول علم گشود؟ بررسی مواردی که آیندگان به یک تحقیق ارجاع می دهند مهم ترین شاخص پژوهشی بودن مطالعه است و آزمون کارا در ارزیابی پسین است.

 

 

بخش دوم : اصول و فنون تشخیص مسئله

 

اصل هفتم : مسئله محوری

 

تحقیق اساسا با درگیری محقق با یک مسئله یا حداقل مواجهه او با یک مشکل آغاز می گردد . فرضیه تحقیق در گرو مسئله آن است زیرا فرضیه چیزی جز پاسخ حدسی  اجمالی و اولیۀ محقق به مسئله نیست . وظیفه محقق آزمون فرضیه یعنی نقد ، بررسی ، اثبات ، ابطال و تایید آن است .

تمایز پرسش و مساله: پرسش لزوما مسبرق به مطالعه نظام مند نیست بلکه مواجهه دانش آموز یا دانشجو با امر مبهمی است که قبلا جواب یافته است و ابهام صرفا به مقام یادگیری متعلق است اما مسئله در گام نخست معضله ای است مسبوق به مطالعه نظام مند که پاسخ آن نه به آموزش که به پژوهش محتاج است .

مسئله بر خلاف پرسش ، محفوف به دو گونه مطالعه نظام مند پیشین و پسین است.

فرایند تحقیق مسئله محور :

1-   مواجهه فعال با مشکل .

2-   تبدیل مشکل به مسئله ( صورتبندی دقیق مسئله ).

3-   تدوین فرضیه یا پاسخ حدسی محقق به مسئله .

4-   آزمون فرضیه .

5-   نظریه یا پاسخ نهایی محقق به مسئله .

فرایند تحقیق مسئله محور بر دو مهارت استوار است: مهارت تشخیص مسئله و مهارت حل مسئله .

 

اصل هشتم : تمایز مسائل و مبانی

مبانی تحقیق ( مقدمات و مفاهیم پیشین به طور کلی ) در واقع پیش فرض های تحقیق اند و محقق باید صرفا به بیان دیدگاه و موضع خود در خصوص آنها بسنده کند و از هر گونه تفصیل و یا تحقیق خودداری کند و هرگز مبانی را به مسئله تبدیل نکند . مثلا در تحقیق از علم ما به خدا ، صرفا به بیان مختصر و کوتاه از تصور خویش از علم، اقسام آن ، امکان شناخت و سایر مبانی بسنده کند.

 

آفات مسئله پنداری مبانی: عدم توجه به اصل تمایز روش شناختی مبانی و مسئله سبب می شود مبانی را به منزله مسئله بپنداریم  و فرایند پژوهش را به تحقیق در خصوص آنها سوق دهیم و این امر آفات بسیاری به میان می آورد که به سه مورد اشاره می کنیم :

1-  بسط بی دلیل و غیر ضروری تحقیق و گسترش مهارناپذیر آن به گونه ای که محقق را از ژرف اندیشی در حل مسئله باز می دارد.

2-   تبدیل جهت گیری پژوهشی به جهت گیری آموزشی و اطلاع رسانی

3-   در آمیختن گستره ها و عدم رعایت اصل تعلق پژوهش به گستره معین از علوم .

 

اصل نهم : اصل مسبوقیت حل مسئله بر تشخیص آن

 طبق این اصل تا از مسئله تصور دقیق نداریم نباید به حل آن اقدام کنیم ؛ زیرا مهم تر از حل مسئله ، تشخیص آن است و اساسا صید مسئله  مقدم بر حل آن است و مناسب بودن روش ها در گرو تشخیص دقیق مسئله است. بر حسب شناختی که از مسئله داریم برای آن فرضیه ای را حدس زده ابزارهای مناسب آزمون فرضیه را به دست می گیریم . از عمده ترین آثار غفلت از اصل یاد شده، درآمیختن مشکل و مسئله است .

 

اصل دهم: تمایز مشکل و مسئله

مسئله در هر دو قسم نظری و عملی از مشکل متمایز است . آنچه دانشمندان ابتدا با آن مواجه می شوند ، غالبا مشکل است و آن امری است سطحی، کلی، ذهنی، مرکب و لذا مبهم . ولی وقتی مشکل به مسئله تبدیل گردد امری است ژرف، متمایز، عینی، روشن و دارای روش بررسی و لذا قابل حل.

مشکل همان مسئله است به صورت مبهم و نامشخص و مسئله همان مشکل است به صورت واضح و متمایز.

 

 

دستور نامه تبدیل مشکل به مسئله

 

فرمان نخست، تحلیل مشکل: این کار به تجزیه کردن مشکل به مسائل محتمل و با گرایش حداکثری صورت می گیرد. یعنی باید تمام مسائل احتمالی را که در این معضل می توانند در میان باشند به دقت استقصا کرد. آزمون « من در اینجا با چه مسائل محتملی می توان رو به رو باشم؟» در تجریه مشکل به مسائل کارایی دارد.

 

فنون تجزیه مشکل:

1.  تجزیه به علل: گاهی مشکل را می توان از طریق رصد کردن عوامل محتمل آن به مسائل ، تجزیه کرد. این فن در تحلیل مسائل علمی کاربرد بیشتری دارد. مثلا معضله ارتشا را در اخلاق حرفه ای می توان به مسائلی چون امنیت معیشتی و رشوه، حرص ورزی و ارتشا ، تضاد طبقاتی و ارتشا  و ... تحلیل کرد.

2.  تجزیه به ابعاد و اضلاع: مثلا معضل نظری کثرت گرایی را می توان به ابعاد مختلفی چون کثرت گرایی روش شناختی ، معرفتی ، دینی، اخلاقی و ... تحلیل کرد . یکی از مواضع مرکب بودن سوال ، خلط مقام تعریف و مقام تحقق است که در اصل شانزدهم به آن می پردازیم .

3.  تجزیه به مصادیق: مثلا در باب سرقت با مصادیق مختلف سرقت علمی ، کالا ، اطلاعات ، حق معنوی ، پول و ... رو به رو می شویم.

4.  تجزیه به آثار: هنگام مطالعه در مورد اعتیاد علاوه بر آنکه به تعداد علل محتمل  و ابعاد گوناگون آن مسئله داریم به تعداد آثار اعتیا د نیز می توان مسئله داشت ؛ مانند اعتیاد و آثار روانی آن و اعتیاد و آثار اجتماعی آن .

 

فرمان دوم ، انتخاب مسئله: بعد از تجزیه مشکل به مسئله با مسائل زیادی مواجه می شویم که باید از میان آنها مسئله ای که واقعی و برخوردار از اولویت باشد را انتخاب کرد. برای انتخاب مسئله چهار ملاک عمده وجود دارد:

1.  نیاز اجتماعی : تحقیقات کاربردی به حل معضله ای در جامعه ناظرند و مسئولیت های اجتماعی ، محقق را به رفع نیازهای جامعه سوق می دهند .

2.    اولویت معرفتی: مسائلی که نقش زیر بنایی نسبت به مسائل دیگر دارند از اولویت برخوردارند.

3.  علایق شخصی: به هیچ وجه نباید مسئله پژوهش بر محقق تحمیل گردد ؛ زیرا باروری تحقیق منوط به مشارکت فعال و مستمر محقق با مسئله است و آن هم در گرو علاقه اصیل وی به مسئله است .

4.  توانایی فردی: مسئله ای را باید انتخاب کرد که محقق در تحقیق آن نقصان اساسی و غیر قابل رفع نداشته باشد. ملاک سنجش توانایی فردی به اصل مسبوقیت پژوهش بر آموزش (اصل پنج) بر می گردد.

 

فرمان سوم، آسیب شناسی:

محقق باید رخنه های مسئله را بشناسد تا راه بررسی و تحقیق بر روی او بسته نشود. برای این منظور آزمون های مختلفی وجود دارد:

1.  آزمون معنا داری :اگر مسئله ای به دلیل ساختار خود ستیزانه و یا به دلیل ربط دادن امور بی ربط ، بی معنا باشد نباید به حل آن همت گماشت. بلکه باید بی معنایی مسئله را نشان داد. بنابر این در مواجهه با هر مسئله ای باید از خود بپرسیم : آیا این مسئله معنای محصلی دارد؟

2.  آزمون القا کننده بودن مسئله: مسئله القا کننده در واقع نه مسئله است و نه مسئله نما؛ بلکه پاسخی است پنهان که ظاهر آن صورت مسئله را دارا است و سبب سوی گیری تحقیق می شود و محقق را ناآگاهانه به دام پاسخی می اندازد که پیش فرض مسئله است.

 

مواضع القا کنندگی مسئله:

1.    تبیین غیر مسبوق به توصیف : بدون توصیف عینی و کمی نمی توان مسئله تبیین را به میان آورد .

2.  طناب پوسیده «یا»: هر گاه مسئله را به صورت منفصله مانع جمع طرح  می کنیم ، ابتدا مانع جمع بودن را بررسی کنیم و اگر ناسازگاری و تناقض را نیافتیم به انتخاب یکی از ان دو دست نزنیم . استبداد«یا» افراد را وادار می کند تا  بپذیرند امور یا باید در حالت الف باشد و یا در حالت ب، اما نمی تواند هم در حالت الف و هم در حالت ب باشند.

3.  بن بست موهوم «یا»: گاهی خود را بر سر دو راهه می یابیم و راه سومی را در میان نیم بینیم و لزوما یکی از آن دو را انتخاب می کینم  در حالی که بدون نقد و بررسی اینکه آیا واقعا دو راه بیشتر نیست ، انتخاب یکی از آن دو خطا آفرین است.

4.  اخذ دلیل به خای علت و برعکس: یعنی مسئله تبین با مسئله توجیه درآمیخته شود که در آینده به آن می پردازیم.

 

فرمان چهارم، گونه شناسی:

پس از انتخاب مسئله هنوز با مسئله ای مبهم رو به رو هستیم و برای رفع این ابهام باید گونه و نوع مسئله را بشناسیم . وقتی مسائل تحقیق را انتخاب کردید از خود بپرسید: مسئله من چه نوع مسئله ای است؟ پاسخ این مسئله محتاج طبقه بندی مسائل است. ما شش گونه مسئله داریم :

1.    تعریف : گاهی تلاش محقق معطوف به تعریف یک مفهوم است.

2.  توصیف :  مراد ما تحلیل مفهوم و بیان مولفه ها و مقومات نیست ؛ بلکه مراد بیان احکام ، عوارض و خواص آن است .محقق در این مقام از        « چگونه است » می پرسد .

3.   توصیه : در مطالعات دینی بسیاری از مسائل در واقع طلب توصیه است وآن شامل سه گونه مسئله است: توصیه ارزش های اخلاقی ، تکالیف جوارحی ( فقهی و حقوقی ) و توصیه روش ها

4.   تبیین : مسئله محقق در این مقام پرسش از چیستی و چگونگی نیست بلکه مسئله وی چرایی است. البته مراد از چرا ، طلب دلیل نیست بلکه جست و جو از علت است . بیان علت وقوع حادثه را در پرتو قانون کلی ، تبیین می نامیم .

5.    توجیه : تلاش برای نشان دادن معقولیت و مستدل بودن ادعا را مقام توجیه می نامند .

6.    تفسیر: گاهی محقق در مقام فهم یک متن است  تلاش او در جهت استنباط از یک عبارت صرف می شود.

 

فرمان پنجم ، تبار شناسی:

اصل تعلق پژوهش به گستره معین الزام می کند که محقق در مواجهه با مسئله به شناخت تبار آن بپردازد و از خود بپرسد « مسئله من ریشه در کدام علم دارد؟» تا بتواند روش های مناسب را برگزیند.

 

فرمان ششم ، ساختار شناسی:

هر مسئله ای سه گونه ساختار دارد : منطقی (صوری) ، محتوایی و زبانی .

 

اصل یازدهم : تمایز نظریه گرایی و فرضیه پردازی

 

اصل در حل مسئله آن است که پاسخ اولیه خود را پاسخ حدسی تلقی کنیم و بدون سوی گیری و با آزادی کامل به جست و جو از نقص ها و ناپیداها بپردازیم . فرضیه را با نقد پذیری به آزمون بنهیم .

 

 بخش سوم : اصول و فنون تعریف ، تحلیل و نقد

 

اصل دوازدهم : ابزار انگاری تعریف

 

اصل ابزار انگاری تعریف راه معتدلی را به میان می آورد که ضمن تاکید بر نیاز به تعریف و فایده آن در پژوهش محققان را از هدف پنداری تعریف پرهیز می دهد.

علت عمده تعریف گریزی یأس از به دست آوردن تعریف عاری از مناقشه و قابل قبول همگان است.

تعریف برای چیست؟ از تعریف سه توقع می توان داشت: 1- روشن ساختن ذهن و رفع ابهام 2- ایجاد فهم مشترک 3- به نظم در اوردن باورهای موجود ذهنی.

در تحقیق به وسیله تعریف می توان به فهم و زبان مشترک دست یافت .محقق باید تصورهای اجمالی و ناآگاهانه خود را به فهم آگاهانه و تصور تفصیلی تبدیل کند تا بتواند آن را ارزیابی نماید.

در مواجهه با امور سه نوع ابهام قابل رخ دادن است که برای بر طرف کردن هر یک از آنها روش معینی وجود دارد.

1.  ابهام زبانی : این ابهام ناشی از معلوم نبودن معنای الفاظ و یا چند پهلویی آنها است که با تعریف لفظی یا شرح اللفظ برطرف می شود.

2.  ابهام ذهنی : این ابهام ناشی از عدم تصور دقیق و واضح از مفهوم است . تعریف برطرف کننده این نوع ابهام است . به عبارت دیگر با تحلیل مفهومی و بیان مولفه های یک مفهوم این ابهام بر طرف می شود.

3.  ابهام عینی : مراد از آن ابهام در مقام تعیین مصداق است. قدما غالبا تعریف رسمی را در این مقام طرح می کردند و مقصود از رسم تمایز بوده است .

خطا ولغزش هایی که محقق در مقام دست یابی به تعریف با آنها مواجه می شود عبارتند از :

1.  جست و جوی تعریف برای مفاهیم تعریف ناپذیر در حالی که باید دانست مفاهیم بسیط ، نه تعریف پذیرند و نه محتاج تعریف . بنابراین در مقام تعریف امور ابتدا این آزمون را طرح کنیم که آیا این مفهوم بسیط است؟

2.    تعریف یک مفهوم به وسیله خود آن مفهوم خطای بارز دور است.

3.  اخذ مفاهیم مبهم در تعریف با غرض تعریف که روشن تر کردن تصور فرد و به آگاهی کشاندن اوست منافات دارد.

4.    عمده ترین لغزش در مقام تعریف ، تصور ناقص و یک بعدی از امر مورد تعریف است.

5.  جست و جو از تعریف با ابزارهای استدلال ، جهد بی توفیق است ؛ زیرا حد را نه به طریق برهان و نه به طریق استقرا نمی توان به دست آورد.

6.  در مواضعی می توان یک پدیدار را به وسیله غایت و هدف آن تعریف کرد. اما اخذ فایده در تعریف شیء موجب مفهوم سازی ناقص و وارونه از آن می گردد.

7.    ابزار سنجش تعریف، صدق و کذب نیست بلکه شایسته و ناشایسته بودن تعریف است.

خطا پذیری تعریف را می توان در سه موضع عمده طبقه بندی کرد:

1.    خطای زبانی.

2.    خطای ذهنی .

3.    خطای مصداقی.

 

اصل سیزدهم : مسبوقیت نقد بر فهم

نقد به معنای سنجش یک دیدگاه بر اساس ترازوی منطقی و تعیین اعتبار است و صحت و دقت آن بر مبنای ملاک های عینی و همگانی است.

پرهیز ازنقد سخنگو به جای نقد سخن و احتراز از مغالطه انگیخته از شرایط نخستین نقد بی طرفانه است. یکی از مهم ترین عوامل نقد بی طرفانه توجه به اصل تقدم فهم بر نقد  است . یعنی  ابتدا سعی کنیم سخنی را که در مقام نقد آنیم به دقت بشناسیم . البته این فرمان نیز مادامی که با مهارت تحلیل همراه نشود ، لغو و غیر قابل اجرا خواهد بود. مراد از فهم شناخت مفاد و مضمون یک نظریه است.

 

آزمون های تحلیل:

1.  تحلیل مفهومی : رایج ترین شیوه تحلیل یک نظریه تجزیه آن به مفاهیم سازنده و تحلیل هر یک از ان مفاهیم است. فرایند این تحلیل با سوال « یعنی چه؟ » آغاز و تداوم می یابد تا جایی که هیچ مفهوم مبهم و آشفته ای در میان نباشد.

2.  تحلیل گزاره ای: پس از آزمون تحلیل مفهومی باید از ساختار گزاره بپرسیم که آیا گزاره از جهت ساختار معنایی واضح و روشن است؟ گزاره علاوه بر ساختار صوری و منطقی از حیث ساختار زبانی نیز قابل تحلیل است.

3.  تحلیل سیستمی : معنای جمله وامدار نقش و جایگاه ان در بستر ، زمینه و منظومه ای است که در آن قرار دارد .این دیدگاه وینگنشتاین است .

هر نظریه ای در مقام  نقد سه ضلع عمده دارد: خود نظریه ، مبانی آن و لوازمش.

·       ادله مبانی – نظریه – لوازم / آثار/ نتایج.

 

مهم ترین ملاک سنجش خود نظریه ، پرسش از سازگاری درونی آن است. اگر گزاره ای به نحوی متضمن خود ستیزی باشد ، بدون تردید کاذب و غیر قابل باور است .

یکی از جهت گیری های نقد نظریه ، سنجش صدق و کذب گزاره های پایه و شایستگی و عدم جودت و ناشایستگی تعریف و مفاهیم بنیادی آن است .

نقد دلیل علاوه بر سنجش اعتبار صوری قیاس ، نقد کفایت دلیل و جست و جوی ادله رقیب ( مثل قیاس معارضت ) نیز است .

 

اصل چهاردهم: تمایز تبیین و توجیه

ما در مقام اثبات و نه ثبوت و در مواجهه با یک گزاره و دیدگاه و نه یک حا دثه از دلیل می پرسیم. از آنجا که طلب دلیل به حوزه تصدیق متعلق است ، شامل هر دو مقام توصیف و تبیین می گردد. یعنی همان گونه که توصیف، تصدیق و تکذیب پذیر است ، تبیین نیز چنین است و لذا هر دو قسم طالب استدلالند.

روش توجیه، توسل به ادله و قاعده است درحالی که  روش تبیین تمسک به علل و قانون می باشد . روش تعریف ، تحلیل مفهوم است و روش توصیف به دام انداختن متغیرها و کشف نسبت بین آنها است.

اخذ علت به جای دلیل ، هم در مسائل عملی و هم در مسائل نظری سبب گمراهی و ناکامی در حل مسئله می گردد. گاهی برای فرار از توصیف واقعیتی تلخ به تبیین می پردازیم و این خطاانگیزاست و چشم محقق را به توصیف دقیق حادثه   می بندد.

 

اصل پانزدهم : تقدم توصیف بر تبیین

ناکامی در توصیف منجر به عدم موفقیت در تبیین می گردد.

تبیین ، بنا به تعریف ، بیان علت یک پدیدار در پرتو قانون کلی است . بنابر این ، تبیین همیشه مضاف است و مضاف الیه آن ، پدیدار یا دیدگاهی است که با تور توصیف شکار شده است. ما در مقام فهم حادثه ای که رخ داده و امری که به    گونه ای خاص تحقق یافته است به تبیین آن می پردازیم.

 

اصل شانزدهم : تمایز مقام تعریف و مقام تحقق

عدم توجه به تمایز مقام تعریف و مقام تحقق سبب تعارض پنداری بین دیدگاه های غیر متعارض می گردد. حصر توجه به انسان شناسی در مقام تعریف ، چشم محقق را از انسان شناسی در مقام تحقق نابینا می کند . به همین دلیل است که انسان شناسی فلسفی  با انسان شناسی تاریخی متمایز می گردد.

علاوه بر اینکه درآمیختن این دو مقام سبب ظاهر گرایی در بررسی مقایسه ای می شود و آن از عوامل حیرت و سرگشتگی محقق است. همچنین این کار باعث ابهام در ساختار مسئله نیز می شود.

 

بخش چهارم: روی آوردها و روش ها

 

اصل هفدهم : شناخت سلف در پرتو خلف

نقش مطالعه تاریخی در فهم حادثه یا دیدگاه و شناخت ابعادناپیدای آن ، بیش از پیش مکشوف و تاثیر شگرف آن در درمان جزم گرایی و نخوت حاصل از بی خبری تاریخی معلوم شده است. در جامعه ما نیز این مسئله در بسیاری از علوم  مانند تاریخ قرآن، تاریخ فقه و  تاریخ کلام  مورد توجه قرار گرفته است و به صورت شاخه های معرفتی در آمده اند .

وجود دو رخنه عمده ، اثر بخشی آنها را به شدت کاهش می دهد: 1- فقدان تصور دقیق و شایسته از چیستی مطالعه تاریخی  2- عدم آشنایی با فرایند عملیاتی و فنون مطالعه تاریخی.

هویت زمانی امر تاریخی: آیا هر حادثه ای یا هر مسئله و دیدگاهی را می توان مورد مطالعه تاریخی قرار داد؟ پاسخ این است که تنها حادثه تاریخی را می توان مطالعه تاریخی کرد. زمان ، عنصر مهمی در تعریف حادثه تاریخی است و منظور از آن «استمرار در زمان» است . بنابر این امر تاریخی حادثه ای است که در تاریخ رخ داده و به نحوی استمرار یافته است.

حجاب انگاری زمان: یعنی برای مطالعه تاریخی یک حادثه ، فاصله زمانی را حذف کرده  و در همان زمانی که حادثه رخ داده حاضر شویم و به مطالعه بپردازیم . ولی با این کار دیگر چیزی از مطالعه تاریخی باقی نمی ماند و به یک مطالعه گزارشی صرف یا تاریخ تحلیلی تبدیل می شود . بنابر این با حذف زمان ، مقوم حادثه تاریخی  که استمرار در زمان است ، از بین می رود و این به معنای حذف حادثه تاریخی و به تبع آن حذف مطالعه تاریخی است.

آینه انگاری زمان: یعنی شناخت سلف در پرتو خلف . بنا بر این هر چه زمان بیشتری سپری شود حادثه بیشتر مجال می یابد تا خود را بشناسد .

 

اصل هجدهم: ابزار انگاری مطالعات تطبیقی

تعریف مطالعه تطبیقی به بررسی مقایسه ای ، صرفا بیان معنا است و نه تحلیل مفهوم . بررسی مقایسه ای ، ابزاری است برای شناخت عمیق تر و فهم کامل تر از مسئله یا پدیده . ولی عده ای از کسانی که بررسی مقایسه ای را هدف می دانند در پی کشف موارد اختلاف بین آرا یا پدیدارها به جست و جو می پردازند. بر اساس این تصور وقتی می توان دو امر را مقایسه کرد که بین انها تفاوت وجود داشته باشد . کتاب « الخلاف» شیخ طوسی نمونه ای از مطالعات تطبیقی در حوزه فقه است.

 

اصل نوزدهم: تمایز موارد ظاهری و مواضع واقعی

ظاهر گرایی ، آسیب فراوانی به اثربخشی تحقیق می زند گاهی ساده انگاران ، به صرف رویت مشابهت اسمی به اداعاهای گزاف می رسند.

مطالعات تطبیقی دارای دو گونه مسئله اند : مسئله درجه اول و مسئله درجه دوم . وقتی به بررسی تطبیقی شیخ طوسی و شیخ انصاری در ربا می پردازیم می توانیم دو گونه مسئله داشته باشیم ؛ مسائل مربوط به ربا و مسائل مربوط به نظام فقهی این دو فقیه .

ملاک تطبیق پذیری ، وجود نقطه تماس حداقل در یکی از اضلاع معرفتی  است . وجود مسئله ای  بیش و کم یکسان اما متعلق به دو پارادایم مختلف  ، جواز و فایدت مطالعه تطبیقی را نشان می دهد.

گام دیگر در بررسی تطبیقی به دست آوردن شباهت ها و تفاوت ها  با گرایش حداکثری است .  سپس باید مواضع خلاف و وفاق را توصیف  و سپس تبیین کرد .

فنون عبور از موارد ظاهری به مواضع واقعی در مطالعات تطبیقی:

1.    جستار رخنه های معرفتی و سوال های اساسی: توجه به این رخنه ها و سوال های بنیادین ، فهم نظریه را عمیق تر و بررسی مقایسه ای را به صواب نزدیک تر می کند.

2.    جست و جوی پیشینه تاریخی : این کار امکان فهم عمیق تر را به دست   می دهد و ظاهرگرایی را می زداید.

3.    تامل در مبانی و ادله: فهم گزاره ها و تحلیل مفاهیم هر نظریه ، رهیافت روشن گری برای فهم عمیق تر نظریه و مقایسه آن با سایر دیدگاه ها به دست می دهد. وقتی می توان به مقایسه کامل دو دیدگاه نایل آمد که مبانی آن دو را مقایسه کنیم.

4.    پرسش از روش ها و روی آوردها: پرسش از اینکه روی آورد ملاصدرا در مسئله وجود رابط و مستقل ، رهیافت زبان شناختی است یا منطقی یا متافیزیکی ؟ باعث مقایسه ژرف تر دیدگاه ملاصدرا و نظریه فارابی و بوعلی می گردد.

5.    جستار از لوازم ، آثار و نتایج: تامل در آنچه به منزله میوه نظریه تلقی می شود ، درخت نظریه را بهتر می شناساند. تعرف الاشجار باثمارها

6.    پرسش از رقبا ، اضداد و امثال: تعرف الاشیاء باضدادها بل باغیارها و تعرف الاشیاء بامثالها

7.    پرسش از نظام معرفتی: بدون توجه به تفاوت های نظام فلسفی ملاصدرا و مشرب فلسفی ملا رجبعلی تبریزی چگونه می توان دیدگاه های متعلق به این دو نظام را مستقلا و به نحو مجزا بررسی کرد.

8.    تامل در مولفه ها: غفلت از تمایز و یا یکسانی مولفه ها از عوامل ظاهرگرایی در بررسی مقایسه ای است.

9.    تامل در ادبیات و زبان : واژگان در هر نظام زبانی معانی و مفاهیم معینی دارند و ظاهر گرایان واژه ها را ملاک تشابه و تفاوت می انگارند اما ژرف انگاران فراتر از واژه ها به نظام زبانی می اندیشند.

 

اصل بیستم : کثرت گرایی روش شناختی

بسنده کردن به یک گستره حصر توجه به روش ها ، ابزارها و چارچوب نظری آن گستره و نفی  و انکار سایر روی آوردها و روش ها را حصرگرایی روش شناختی می خوانیم. تکفیر دانشمندان از مهم ترین نمودهای حصرگرایی روش شناختی است.

حصرگرایی روش شناختی در دوره جدید در سه زمینه مساعد روییده است: تعلق به گستره معین ، گزینشی بودن و تخصص گرایی پژوهش های نوین.

 

بخش پنجم:

 

مراحل اجرای پروژه تحقیقاتی :

1.    تشکیل پرونده علمی.

2.    نقادی منابع.

3.    ترتیب تاریخی منابع.

4.    فیش برداری.

5.    پردازش اطلاعات.

 

 

مراحل تدوین مقاله پژوهشی:

1.    انتخاب عنوان : باید ناظر به مسائل باشد ؛ اخذ پاسخ مسئله در عنوان شایسته نیست؛ باید رسا ، بلیغ و فصیح باشد؛ عاری از تعابیر احساسی و عاطفی باشد.

2.    چکیده .

3.    کلید واژه یا واژگان کلیدی.

4.    طرح مسئله : مقدمه مقاله را به طرح دقیق مسئله اختصاص می دهیم.

5.    بدنه اصلی مقاله: بدنه اصلی مقاله، گزارش کامل از پژوهش است. اشاره به نظریات رقیب در حل مسئله ، نقد مستند و مستدل آنها ، بیان نظریه مختار و دفاع از آن عمده ترین مباحث مقاله است.

6.    نتیجه .

7.    تشکر: از اشخاص یا سازمان های حمایت کننده.

8.    منابع.