علامه شهید سید محمدباقر صدر یکی از فقیهان معاصر امام خمینی قدسسره است که با دقت وژرفنگری به بررسی اندیشه سیاسی شیعه در ابعاد مختلف به ویژه در بعد رهبری پرداخته است. از آثار بر جای مانده از شهید صدر استفاده میشود که وی در طول حیات کوتاه اما پربرکت خود به سه نظریه سیاسی در موضوع رهبری دست یافته است.
الف) حکومت انتخابی براساس شورا. وی این نظریه را در سال 1378 ق در کتاب الأسس الاسلامیه ابراز کرده است.
ب) ولایت انتصابی عامه فقیهان. این نظریه را در سالهای 1395 و 1396 ق در تعلیقات بر رسالههای عملیه منهاج الصالحین والفتاوی الواضحه عرضه کرده است.
ج) خلافت مردم با نظارت مرجعیت. شهید صدر این نظریه را یک سال قبل از شهادت خود در سال 1399 ق در پاسخ به سؤال شش نفر از علمای لبنان در توضیح مبانی جمهوری اسلامی در مجموعه مختصر الاسلام یقود الحیاة در حلقه چهارم به نام خلافة الانسان وشهادة الانبیاء به رشته تحریر درآورده است.
نظریه «انتخاب»، نخستین نظریه سیاسی شهید صدر محسوب میشود که در مراحل بعدی تطور اندیشه سیاسی خود از آن عدول کرده است.
1ـ نظریه ولایت عامه انتصابی فقیه
شهید بزرگوار صدر در کتاب ارزشمند الفتاوی الواضحه به «ولایت عامه فقیه» تصریح کرده ونوشته است:
«چنان که گذشت آن گاه که شرایط شرعی که در مرجع تقلید معتبر است، در مجتهد مطلق جمع باشد، مکلف مجاز است از وی تقلید کند. چنین مجتهدی در همه شؤون مسلمانان دارای ولایت عامه شرعی است. مشروط به آن که از لحاظ دینی و واقعیت خارجی کفایت وشایستگی به عهده گرفتن چنین مقامی را داشته باشد. مجتهد مطلق، ولایت در امر قضا را نیز به عهده دارد واز این رو به وی حاکم شرعی میگویند. در قسم چهارم این کتاب از ولایت عامه فقیه وولایت بر قضا واحکام آن بحث خواهد شد.»(1)
وی در حاشیه کتاب منهاج الصالحین در بحث «نقض حکم حاکم» نوشته است:
«حکم حاکم اگر از واقع کشف کند مانند موارد مرافعات، نقض آن جایز نیست وکسی که علم دارد به مخالفت حکم با واقع جایز است آثار واقع را بر آن بار کند. امّا اگر حکم حاکم براساس ولایت عامهای که بر تمام شؤون مسلمانان دارد، صادر شده باشد، نقض آن به هیچ وجه جایز نیست حتی با علم به مخالفت، وکسی که علم دارد به مخالفت حکم با واقع مجاز نیست بر طبق علماش عمل کند.»(2)
شهید صدر در مقام پاسخ به استفتایی درباره ادله ولایت فقیه، نوشته است:
«در این جا روایات متعدد دیگری (غیر از توقیع) هست لیکن ما از میان این روایات، توقیع را حجت میدانیم.»(3)
2ـ نظریه خلافت انسان وشهادت انبیا
شهید صدر نظریه خلافت انسان و شهادت انبیا را بر دو پایه استوار ساخته است. پایه اول خلافت انسان وپایه دوم شهادت انبیاء.
پایه اول: خلافت انسان
شهید صدر در تبیین این پایه به پنج مطلب اشاره کرده است.
الف) ارزش واهمیت خلافت انسان
وی در این باره نوشته است:
«خداوند انسان را به خلافت خود روی زمین تشرف داد، واو را بر همه عناصر جهان هستی، امتیاز بخشید وانسان را خلیفه خود در روی زمین قرار داد. بر اثر این خلافت، انسان شایستگی آن را یافت که فرشتگان بر او سجده کنند وهمه نیروهای ظاهری وپنهانی جهان از او اطاعت کنند.»(4)
ب) خلافت همه انسانها
شهید صدر بر این نکته پای فشرده که این خلافتی که خداوند در آیات قرآن از آن حکایت میکند، به شخص آدم اختصاص ندارد بلکه جنس آدمی به طور کلی منظور است.(5)
ج) گستره خلافت انسان
شهید صدر درباره گستره خلافت انسان نوشته است:
«خداوند، پروردگار زمین وهمه خیرات آن است ونیز پروردگار انسان وحیوان وهر جنبدهای که در پهنه هستی با همه گستردگیاش پراکنده است، میباشد. بدین ترتیب خلیفه خدا در زمین یعنی جانشین خدا در همه این امور. از این رو مسأله خلافت انسان در قرآن، در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است وحکومت بین مردم همه از ریشه همان خلافت سرچشمه میگیرد ... واین است مفهوم صحیحی که اسلام از خلافت انسان در زمین به ما میدهد. یعنی خداوند بشر را نایب خود در حکومت قرار داده و رهبری و آبادانی جهان را از نظر اجتماعی وطبیعی به او سپرده است. بدین ترتیب حکومت انسان بر خود هم بر این پایه درست میشود. چنان که حکومت مردم بر مردم، یعنی حق حاکمیت ملی نیز به عنوان خلیفه خدا بودن انسانها میتواند مشروع وقانونی باشد.»(6)
د) نتایج درک صحیح مفهوم خلافت انسان در جامعه
او بر این باور است که درک صحیح مفهوم خلافت انسان نتیجههای زیر را در جامعه در پی دارد.
یک: جامعه انسانی قبل از هرگونه وابستگی وتعلقی، وابسته ومنسوب به یک مرکز است وآن مرکز خدای تعالی است که او را جانشین خود روی زمین ساخته است؛
دو: روابط اجتماعی باید برپایه خداپرستی مخلصانه باشد.
سه: روح برادری عمومی در همه ابعاد اجتماعیاش پس از محو هرگونه بهرهکشی و سلطهجویی به رنگهای مختلفش باید تجسم وتحقق یابد؛
چهار: معنی خلافت انسان امین بودن وقابل اعتماد بودن اوست. از این رو، قرآن کریم از خلافت انسان به «امانت» تعبیر کرده است.
به عقیده شهید صدر امانت مسؤولیتآور است ودر کلمه امانت احساس درد به انجام وظیفه نهفته است ومسؤولیت یک رابطه دو طرفی است، از یک طرف تقید میآورد، تقید به قانون وعدالت، و همین تقید را امتیاز خلافت الهی در مفهوم قرآنی آن با حکومت مردم بر مردم در نظامهای دمکراسی غربی معرفی کرده است. از سوی دیگر، مقصود از مسؤولیت انسان آن است که انسان یک موجود آزاد است وبدون آزادی، مسؤولیت هیچ مفهومی ندارد. خداوند، موجود آزاد ومختاری روی زمین قرار داد تا بتواند با آزادی، خود راهش را برگزیند.(7)
ه) هدف خلافت انسان
به عقیده او هدف از خلافت انسان آن است که انسان بتواند شبیه ارزشهایی را که در وجود خداوند متجلی است، در وجود خود به عنوان خلیفه خدا، تحقق بخشد. یعنی صفات خدا از عدالت، علم، قدرت، رحمتش بر مستضعفان وانتقامش از جباران ومستکبران، وبخشش بیانتهایش، اینها همه در رفتار جامعهای که «خلیفة الله» شده ودر اهداف آن باید منعکس شود. در حدیث آمده است که «تشبّهوا باخلاق الله»؛ یعنی خود را به اخلاق خدا نزدیک سازید.
از آن جا که این مکارم اخلاقی در سطح خداییاش مطلق ونامتناهی است، از این رو، جامعه انسانی باید شرایط لازم را برای حرکت پیوسته و همیشگی به سوی این هدف مطلق فراهم سازد وروابط اجتماعی را نیز برپایه همین خلافت الهی بنا نهد.(8)
پایه دوم: گواهی انبیا
شهید صدر دومین پایه اصلی نظریه خود در باره ایجاد دولت اسلامی را مفهوم «شهادت» قرار داده است. این واژه در اندیشه وی مفهومی سیاسی به خود میگیرد واز جنبه حقوقی صرف خارج میشود. در این قسمت گزارشی دستهبندی شده از این نظریه شهید صدر را ذیل عنوانهای زیر تقدیم میکنیم.
1ـ ضرورت وجود گواه
ایشان با اشاره به ویژگیهای غریزی بشر وامکان وقوع خطا، فراموشی، معصیت، ظلم برای انسان، ضرورت وجود خط گواه، در کنار خط خلافت؛ برای تکمیل خط خلافت وحفظ آن از انحراف را ضروری شمرده ونوشته است:
«خدای بزرگ در کنار خط خلافت انسان بر روی زمین، خط گواهی انبیا را رسم کرده است، گواهیای که نشان دهنده دخالت خدا به منظور حفظ خلیفهاش از انحراف ورهبری او به سوی کمال است؛ زیرا خداوند از آنچه در دل انسان میگذرد، آگاه است. قدرتها واستعدادها وادراکاتش را خوب میشناسد ... ونیز نقطه ضعفها وبیچارگیهای این انسان را خوب میداند. از این روی، هرگاه انسان را به حال خود بگذارد تا بدون توجیه ورهبری الهی نقش خود را ایفا کند، خلقتش بیهدف وبیهوده میشود واز انسانِ «خلیفة اللّه» چیزی جز کانونی از شهوتها وخودکامگی وبهرهکشی نمیماند، وتا خدا در کار هدایت انسان دخالت نکند، همه آرمانهای بزرگ انسانیت که در آغاز راه برایش ترسیم شده، به زیان وخسران او منتهی میشود. ما این دخالت خدایی را در هدایت انسان، خط شهادت یا گواهی انبیا مینامیم.»(9)
2ـ انواع گواهان
شهید صدر با اشاره به آیه 44 سوره مائده که فرموده است:
«ما تورات را که مایه نور وهدایت است فرستادیم تا پیامبران بنی اسرائیل وربانیون واحباری که نگهبانان کتاب خدایند، براساس آن حکومت کنند وگواه بر آن باشند.»(10)
نوشته است:
«سه دستهای را که این آیه متذکر میشود پیامبران، ربانیان واحبار (دانشمندان)اند. احبار علمای دیناند وربانیان دارای درجهای هستند میان پیامبران وعالمان دینی، یعنی مقام پیشوایان معصوم. پس خط شهادت در سه گروه تحقق مییابد: 1ـ پیامبران، 2ـ امامان ـ که در حقیقت امتداد وگسترش خط ربانی پیامبری هستند ـ ، 3ـ مرجعیّت که امتداد پیشرفته خط پیامبر وامام در امر شهادت وگواهی است.»(11)
3ـ مسؤولیتهای مشترک گواهان
وی سه مسؤولیت مشترک برای گواهان ذکر کرده است:
1ـ فراگیری رسالت آسمانی و حفظ و حراست آن؛
2ـ اشراف ومراقبت بر رفتار انسانها در جهت ایفای نقش خود در خلافت عمومی ومسؤولیت توجیه وراهنمایی آنان به اندازهای که به رسالت آسمانی واحکام ومفاهیم آن مربوط میشود؛
3ـ جلوگیری از انحراف واتخاذ هرگونه تدبیر ممکن برای سلامت مسیر.(12)
4ـ تفاوتهای اساسی گواهی معصوم ومرجع
تفاوتهای اساسی گواهی معصوم و مرجع عبارت است از:
1ـ مقام پیامبری وامامت معصوم غیراکتسابی است و از جانب خدا افاضه شده است، اما رسیدن به مقام مرجعیت اکتسابی است؛
2ـ پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وامام ـ علیه السلام ـ ازسوی خداوند با نام ومشخصات تعیین شدهاند، اما مرجع به شکل نوعی تعیین و تطبیق آن شرایط با شخص واجد شرایط به عهده مردم گذاشته شده است؛
3ـ پیامبرـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وامام ـ علیه السلام ـ دارای عصمت مطلق هستند، حال آن که مرجع دارای ویژگی عدالت است.
به نظر شهید صدر عدالت نزدیک به عصمت است، ولی عصمت نیست؛ زیرا مرجع خود نیز گواه وشاهدی به نام امام دارد که اسوه والگوی اوست.(13)
5ـ شرایط گواهان
به عقیده شهید صدر با جمعبندی وکنار هم گذاشتن آیات مربوط به گواهی در قرآن، چهار شرط عمده را میتوان برای گواهان به دست آورد.
1ـ عدالت؛
وی در تعریف عدالت نوشته است:
«عدالت رفتار مبتنی بر میانهروی و رعایت حد وسط است.»
2ـ علم وجامعیت نسبت به رسالت وشناخت کافی نسبت به کتاب خدا؛
3ـ علم وآگاهی بر اوضاع زمان؛
شهید صدر در توجیه ضرورت این شرط نوشته است:
«مراقبت بدون آگاهی وشناخت اوضاع واحوال اجتماعی وسیاسی مفهومی ندارد. آنچه از شاهد وگواه خواسته شده تسلّط بر اوضاع واحوال ونظارت کامل نسبت به آنهاست.»(14)
4ـ کاردانی ولیاقت.
به عقیده شهید صدر برای تحقق این شرط به حکمت، تعقل ودرایت، صبر وشجاعت نیاز است.
سیر تاریخی خلافت انسان وگواهی در زمین
از دیدگاه شهید صدر، دو خط خلافت انسان وگواهی پیامبران با توجه به سیر تاریخی جامعههای بشری مراحلی را پشت سر گذاشته، در بعضی مراحل نیز این دو خط در وجود پیامبران جمع بوده وشخص واحد، هم گواه بر امت وهم رهبر جامعه بود ودر بعضی مراحل از یکدیگر جدا بودهاند. شهید صدر این سیر تاریخی را از آیه 213 سوره بقره استنباط کرده است که میفرماید:
«مردم امت واحد بودند وچون بین آنان اختلاف رخ داد، خداوند پیامبران را با پیام مژده وتهدید فرستاد وبا آنان کتاب، به حق فرود آورد تا در موارد اختلاف حکم خدا را بین آنان جاری کنند.»(15)
وی در تفسیر آیه از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ روایتی نقل کرده که فرمود:
«مردم امت واحدی بودند بر فطرت خدایی، آن گاه خداوند پیامبران فرستاد (تا اختلاف را رفع کنند).»
به عقیده شهید صدر در پرتو آیات وروایات میتوان فهمید که خلافت انسان وگواهی پیامبران مراحل زیر را طی کرده است.
1ـ مرحله فطرت اولیه: در این مرحله انسان خلافت خود را در زمین با تشکیل امت واحد آغاز کرد و پایههای این جامعه الهی را فطرت پاک انسانی تشکیل میداده است. نقش گواهی پیامبران در این دوره جنبه راهنمایی وارشادی صرف داشته است؛ زیرا طبق آیه بالا، بعثت پیامبران برای حکومت بین مردم به مرحله بعد از مرحله امت واحد بودن مربوط است ونشان میدهد که دراین مرحله خلافت وحکومت بر جامعه بشری به خود انسانها واگذار شده است.(16)
2ـ مرحله اختلاف: به دنبال یک دوره تحقق خلافت انسان در زمین وایجاد جامعهای مبتنی بر فطرت ووحدت، تعارضات واختلافات یکی بعد از دیگری با گسترش فرزندان آدم به وجود آمد.
در این زمان، جامعه به انواع گوناگون بهرهکشی وستم روی آورد وانحراف از مسیر فطرت آغاز شد وبه جز عدهای مستضعف بیشتر انسانها به ظلم وستم روی آوردند.(17)
3ـ مرحله خلافت وگواهی پیامبران وامامان: به دنبال مرحله اختلاف وناتوانی بشر، پیامبران برای تحقق خلافت عمومی انسان در زمین مأموریت یافتند وبه انقلابی ضد ظلم و ستم دست یازیدند که در نهایت، به خلافت انسان وتشکیل دولت در زمین به دست پیامبران انجامید. پیامبران علاوه بر نقش ارشادی به ایفای دو نقش جدید یعنی تربیت انسانهای مبارز وتحقق انقلاب ودگرگونی در جامعه پرداختند. در این دوره دو خط خلافت انسان وگواهی در وجود پیامبر جمع و امامت ادامه خط مشترک گواهی وخلافت پیامبر بود.(18)
4ـ گواهی ونظارت مراجع تقلید: در این مرحله، خط گواهی از خط خلافت بعد از آن که هر دو خط در شخص پیامبر وامام به هم پیوسته بود، از هم جدا شد وخط خلافت به مردم وخط گواهی به عهده مراجع تقلید گذاشته شد. خط گواهی سه نوع وظیفه خطیر را به عهده مرجع میگذارد.
1ـ حفظ شریعت ورسالت پیامبر از مکر معاندان، شبهات کافران وفتنه فاسقان؛
2ـ به کار گرفتن اجتهاد در فهم احکام اسلامی؛
3ـ مراقبت دقیق در اجرای احکام اسلام بین مردم.
تعیین مرجع گواه بر امت به وسیله صفات ومشخصات عمومی است که از طرف خداوند پیشبینی شده، ولی تطبیق آنها بر مراجع به عهده امت است.
نسبت به خط خلافت در عصر غیبت دو حالت متصوّر است. حالت اول آن که امت محکوم قدرت طاغوت است واز خود آزادی ندارد ونمیتواند حق خلافت عامهاش را انجام دهد. در این صورت، خط خلافت مانند خط شهادت به شخص مرجع برمیگردد وهر دو خط را او باید به عهده بگیرد.
حالت دوم آن که امت با جنبش رهاییبخش، خود را از زیر بار سلطه طاغوتیان آزاد کرده باشد. در این حالت، خط خلافت به خود مردم باز میگردد ومسؤولیت رهبری سیاسی واجتماعی مردم به خود مردم سپرده میشود واین مطلب از دو آیه زیر استفاده میشود.
«وامرهم شورا بینهم»
«المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر»
آیه اول میگوید مردم صلاحیت دارند امور خود را، خودشان به دست گیرند ودر مواردی که دستور صریحی نرسیده، کارهای خود را با مشورت فیصله دهند.
آیه دوم هر فرد مسلمانی را نسبت به دیگری حق حاکمیت وولایت میدهد وبه مسأله امر به معروف به عنوان نمونه اشاره میکند واین حقی است که همه در آن مساوی هستند. در نتیجه، طبق دو اصل بالا در هنگام بروز اختلاف باید از شورا و رأی استفاده کرد. بدین ترتیب در عصر غیبت، مسؤولیتهای دو خط بین مرجع و مردم تقسیم میشود.(19)
بررسی
چنان که دیدیم از فرمایشات شهید صدر استفاده میشود که در عصر غیبت اصولاً خط گواهی (شهادت) از خط خلافت جدا و خط خلافت به مردم و شهادت به عهده مراجع تقلید گذاشته شده است.
امّا در صورتی که مردم محکوم قدرت طاغوت باشند، مراجع مسؤولیت خط خلافت را همانند خط شهادت به عهده دارند و زمانی که امت به رشد برسند وخود را از زیر سلطه طاغوتیان آزاد کنند، خط خلافت به مردم باز میگردد ومسؤولیت سیاسی، اجتماعی مردم به خودشان سپرده میشود.
شیوه اعمال خلافت مردم هم به این صورت است که مردم از میان خود یکی را انتخاب کرده وزمام امور جامعه را به او میسپارند.
چنان که گذشت شهید بزرگوار برای اثبات مدعای بالا به دو آیه استدلال کرده است. یکی آیه شورا «امرهم شورا بینهم» ودیگری آیه «المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض». وی معتقد است که این دو آیه مکمل یکدیگرند وبا هم مدعای بالا را اثبات میکنند؛ زیرا آیه اول اثبات میکند که رأی ونظر مردم در انتخاب ولی امر جامعه حجت است، لیکن از این جهت که در صورت تعارض میان رأی بیشترین عوام با کمترین فرهیخته و دانشمند، نظر کدام گروه مقدم است؟ آیا کمیت ملاک است یا کیفیت؟ ابهام دارد.
آیه دوم این ابهام را برطرف و اثبات میکند که حق ولایت وحاکمیت مردم همانند امر به معروف ونهی از منکر، حقی است که همه مردم در آن مساوی هستند. از این رو، در موارد تعارض کیفیت با کمیت، کمیت ملاک است وبه نظر بیشترین عمل میشود.
دیدگاه بالا از چند جهت قابل مناقشه است:
1ـ هیچ کدام از دو آیه مذکور بر مدعا دلالت ندارند ومدعای بالا را اثبات نمیکنند؛ زیرا استدلال به آیه شورا مبتنی بر این مطلب است که از آیه حجیّت رأی بیشترین مردم در انتخاب ولی امر استفاده شود، حال آن که این مطلب از آیه استفاده نمیشود؛ زیرا آیه در سیاق آیاتی قرار گرفته که درصدد بیان صفات واعمالی است که باعث نجات انسان وذخیره قیامت است واین صفات در زمان صدور آیه قابل فعلیّت برای مؤمنان بوده است؛ مانند: دوری از گناهان کبیره، عفو وگذشت، اقامه نماز و...(20) و مشورت کردن در زمره این دسته از صفات ذکر شده است وحال آن که اگر مشورت را به معنی حجیت نظر بیشترین مردم در انتخاب ولی امر بگیریم در زمان پیامبر قابل اجرا وبه فعلیت رسیدن برای مؤمنان نبوده است؛ زیرا از ضروریات اسلام است که با حضور پیامبر ولی امر جامعه با رأی بیشترین مردم انتخاب نمیشود.
بنابراین، مراد از «امرهم» در آیه «ولایت» نیست وهدف از مشورت هم حجیت نظر بیشترین مردم نیست، بلکه مراد آیه استفاده از فکر دیگران وروشن کردن مطلب با استفاده از دیدگاه دیگران است، در نتیجه، مضمون این آیه با آیه شریفه «وشاورهم فی الامر» یکی خواهد بود.
دلالت آیه دوم بر مدعا منوط بر این است که مراد از «ولایت» در آیه به معنی اولویت تصرف باشد نه نصرت و یاری. در صورتی که آیه با هر دو معنا سازگار است.
تفریع «امر به معروف» هم مؤید معنی اول نیست؛ زیرا امر به معروف و... با هر دو معنا سازگار است، وهیچ قرینهای برای حمل «ولایت» در آیه بالا به معنی اول وجود ندارد.(21)
2ـ شهید صدر بین حالتی که مردم محکوم قدرت طاغوت هستند و حالتی که نیستند تفکیک قایل شده ودر حالت اول معتقد است که خط خلافت مانند خط شهادت به شخص مرجع بر میگردد ودر حالت دوم، خط خلافت به خود مردم باز میگردد و خط شهادت به عهده مراجع خواهد بود.
پرسشی که در این جا مطرح است آن است که به چه دلیل بین این دو حالت تفاوت گذاشته است؟ اگر ادله ولایت فقیه را تمام میداند، در هر دو حالت زمام امور به عهده فقیه خواهد بود واگر تمام نمیداند در هیچ یک از دو حالت، خلافت وولایت به عهده مرجع نخواهد بود.
بعضی از شاگردان شهید صدر سعی کردهاند توجیهی برای تفکیک میان این دو حالت ارائه دهند. به عقیده ایشان، شهید صدر معتقد است که زمام امور مردم به خودشان واگذار شده اما در حالی که مردم زیر سلطه ظالم باشند، در این صورت، وظیفه مربوط به خلافت را فقیه ومرجع به عهده میگیرد. برای این که در این حالت فقیه قدر متیقن است علاوه بر آن که میتوان ولایت وخلافت فقیه در این دوره را از توقیع شریف نیز استفاده کرد؛ زیرا از ارتکاز عقلایی ومناسبت حکم وموضوع استفاده میشود که توقیع شریف مقید به مقدار قصور مولّی علیه است.
از این رو، در قضایای فردی از توقیع شریف نمیتوان ولایت فقیه را بر انسان بالغ، عاقل، غیرغایب و غیرقاصر اثبات کرد. نسبت به قضایای اجتماعی همچنین است. مردمی که زیر سلطهاند قاصرند و تحت ولایت قرار میگیرند ولی مردمی که آزادند، مردم رشیدیاند که نیاز به ولی و قیم ندارند.(22)
خود این بزرگوار متوجه است که این توجیه قابل دفاع نیست؛ زیرا قیاس جامعه وقضایای اجتماعی به قضایای فردی، قیاس مع الفارق است؛ زیرا قبول داریم فرد بالغ عاقل و... نیازی به متولی وقیم ندارد. امّا جامعه بشری هرگز بینیاز از زمامدار و متولی نیست.
طبق هر دو نظریه (انتخاب وانتصاب) جامعه به زمامدار نیاز دارد وبینیاز از متولی نیست. منتها طبق نظریه انتخاب زمامدار را خود مردم انتخاب میکنند وطبق نظریه «انتصاب» زمامدار را خداوند تعیین کرده وائمه معرفی کردهاند. از این رو مشروعیتش از جانب خدا است وتنها مقبولیّت وپذیرش آن به عهده مردم گذاشته شده است.
3ـ شهید صدر برای مرجع وفقیه، در عصر غیبت سه وظیفه مهم بیان داشته است:
1ـ حفظ شریعت، 2ـ اجتهاد، 3ـ مراقبت دقیق در اجرای احکام اسلام بین مردم.
پرسش ما این است که اگر در عصر غیبت خط شهادت از خط خلافت از هم جدا شده وخط خلافت به خود مردم بازگشته ومسؤولیت رهبری سیاسی واجتماعی به مردم سپرده شده است، فقیه با چه قدرت و امکاناتی وظیفه مهم حفظ شریعت ومراقبت بر اجرای دقیق احکام را انجام میدهد؟
1- «المجتهد المطلق إذا توافرت فیه سائر الشروط الشرعیة فی مرجع التقلید ... جاز للمکلف أن یقلّده، کما تقدم، وکانت له الولایة الشرعیة العامة فی شؤون المسلمین شریطه أن یکون کفواً لذلک من الناحیة الدینیة والواقعیة. وللمجتهد المطلق ایضاً ولایة القضاء ویسمی علی هذا الاساس بالحاکم الشرعی وسیأتی الحدیث عن الولایة العامة والقضاء واحکامه فی القسم الرابع من الفتاوی الواضحة ان شاء الله.» الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب اهل البیت، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 1، ص 115، م 23.
2- «اذا کان الحکم کاشفاً عن الواقع کموارد المرافعات فلا یجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ویجوز للعالم بالمخالفة أن یرتب آثار الواقع المنکشف لدیه. وامّا اذا کان الحکم علی اساس ممارسة المجتهد لولایته العامة فی شؤون المسلمین فلا یجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ولا یجوز للعالم بالخطاء ان یجری علی وفق علمه.» منهاج الصالحین بهامشه التعلیق علیه، تألیف سید محمدباقر الصدر، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1396 ق، ج 1، ص 11، م 25.
3- «هناک روایات اخری عدیدة غیر ان ما نعتمد علیه هو التوقیع خاصة فی اثبات الولایة العامة.» از دست خط شریف شهید صدر که تصویرش در اختیار نگارنده است.
4- خلافة الانسان وشهادة الانبیاء، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق، ص 13.
5- همان.
6- همان، ص 14.
7- همان، ص 15 ـ 19.
8- همان، ص 21.
9- همان، ص 23.
10- سوره مائده (5) آیه 44.
11- خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص 24.
12- همان، ص 25.
13- همان، ص 25.
14- همان، ص 28.
15- «کان الناس امّة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین النّاس فیما اختلفوا فیه» سوره بقره (2) آیه 213.
16- خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص 33.
17- همان، ص 34.
18- همان، ص 39.
19- همان، ص 47 ـ 52.
20- سوره شوری (42) آیات 36 ـ 39.
21- ولایة الامر فی عصر الغیبة، سید کاظم حسینی حائری، ص 166.
22- ولایة الامر فی عصر الغیبة، سید کاظم حسینی حائری، ص 137 به بعد.