پ
روزنامه اطلاعات
سه شنبه 27فروردین 1387، 8 ربیع الثانی1429، 15 آوریل 2008، شماره 24168
اشاره: زنده‌ياد استاد علامه محمدتقي جعفري از فيلسوفاني است كه <حيات> در انديشه‌ها و آثار وي جايگاهي خاص دارد. درنگ خاص و معنادار آن متفكر راحل در باب حيات و مسائل اصلي و فرعي آن از ميراثهاي فلسفي معاصر به شمار مي‌رود، از آن رو كه استاد از آن علاوه بر فلسفه و فكر، در حقوق و بشر نيز به طرزي بديع بهره مي‌گيرد. آنچه در پي مي‌آيد، گوشه‌اي است از همين مقوله كه از كتاب شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي را برگزيده‌ايم.‌

‌***

حيات، پديده‌اي شگفت‌انگيز و بسيار باعظمتي است كه فراواني و در دسترس بودن آن، باعث شده است ساده‌لوحان آن را مانند يك پديده‌ معمولي تلقي نمايند، تا آنجا كه گروههاي بسيار فراواني از مردم، همواره به حقايق و نمودهاي عالم جمادات و نباتات، با اهميتي بيش‌تر از پديده‌ حيات مي‌نگرند. حتي بعضي متفكران و محققان هم كه اين پديده را از ديدگاههاي علمي محض مورد بررسي قرار مي‌دهند، مانند كساني كه در يك صبحگاه بسيار زيبا و دلنشين بهاري نشسته، درجه‌ حرارت و رطوبت هوا و اندازه‌ درختان و برگها و رنگهاي آنها را، و همچنين تموّج هوا را مورد تجزيه‌ علمي قرار داده باشند، خود را از نوازش لطافت‌هاي گوناگون بهاري محروم ساخته و از درك و دريافت كيفيت‌هاي متنوع حيات و وحدتي كه بايد آنها را با ارتباط مستقيم دريابند، محروم مي‌مانند. يا مانند كسي كه هنگام شب، لامپ خواب را با نور مناسب در اتاق براي راحت خوابيدن روشن، كرده به تفكر درباره‌ آن درجه از نور و رنگ لامپ خواب و ارتباط آنها با راحت خوابيدن بينديشد. در اين فرض ممكن است شب به پايان برسد، ولي اين متفكر حتي يك لحظه هم نخوابد!

پديده‌ حيات داراي عظمتي غيرقابل تصور است، هرچند دارندگان حيات اعتنايي به آن نداشته باشند و هرچند منشأ به وجود آمدن و بروز آن را به تخيلات و مجهولات حواله بدهند؛ زيرا بديهي است بحث پيرامون حيات بشري به وسيله‌ استعدادهاي شگفت‌انگيز است كه مي‌تواند سبب اِشراف به همه‌ جهان هستي شده و درباره‌ آن حكم كلي صادر نمايد. نيز بحث درباره‌ همين حيات بشري است كه از نظر عظمت‌ها و فضايل انساني تا مرحله‌ مافوق فرشتگان گام برمي‌دارد.‌

استناد و حواله‌ پديده‌ حيات به ميليونها سال پيش و به مراحلِ پستِ عالَمِ ماده و ماديات، يا حكم به مجهول بودن منشأ حيات و يا آمدن آن از ديگر كرات فضايي به وسيله‌ اجرامي كه به كره‌ زمين ساقط شده‌اند و... نمي‌تواند عظمت و ارزشهاي والاي حيات انساني را كه گاهي يك فرد از انسان را تا حد تجسمِ حق و حقيقت و نمايانگر شكوه هستي بالا مي‌برد. از بين برده ارواح تشنه به شناخت حيات انساني را اين‌گونه قانع بسازد كه: بنشين و خود را به قوانين جبري و شبه جبريِ طبيعت تسليم كن و اسير و برده‌ اجامر و اوباش قدرت‌پرست باش!

براي ساقط كردن حيات انساني و ارزشهاي والاي آن، نيازي به كشيدن انسان به ميليونها سال پيش نيست، زيرا اگر بنا باشد ما از آغازِ محقّر يك موجود به حقارت و پستيِ همه‌ موجوديتِ آن موجود استدلال كنيم، راهي نزديك‌تر از ميليونها سال هم داريم و آن عبارت است از: نگرش به چند قطره‌ اسپرماتوزوئيد و اوول و سپس علقه و مضغه. با اين حال، چه خوشحال باشيم و چه خود را ناراحت احساس كنيم. همان قطره‌هاي محقر در حركت طبيعي و قانونيِ‌خود، به ابراهيم خليل(ع) و موسي بن عمران(ع) و محمد بن عبدالله(ع) و علي بن ابيطالب(ع) مبدل گرديده، انسانهاي كمال‌يافته‌اي را به وجود مي‌آورد كه مي‌توانند با كمال خود، حكمت و هدف جهان هستي را تجسم ببخشند.‌



فعليت، دوام و احترام ذاتي‌

اين امتياز در پديده‌ حيات بسيار قابل توجه است كه اگر اختلالهاي رواني سبب تيره و تار شدن قيافه‌ حيات و كدورت و تلخي چشمه‌سارِ حيات نشود، هرگز احساس سيرشدگي از آن به وجود نمي‌آيد. حيات در هر حال و در ميان هرگونه عوامل محيطي، فعليت و دوام خود را مي‌خواهد. البته مقصود از اين <مي‌خواهد>، خواستن و اراده به معناي معموليِ آن نيست كه از تصور يك مطلوب و اشتياق به آن، به وجود آمده و به جريان مي‌افتد و تا وصول انسان به مطلوب ادامه پيدا مي‌كند، بلكه مقصود، جوشش و تحركِ ذاتيِ حيات براي فعليت و ادامه‌ خويشتن مي‌باشد. از اين‌رو، مي‌توان ارزش و احترام حيات را به طور عام از مواد حقوقي كه اسلام براي حيوانات مقرر داشته، به دست آورد.

اين اصلِ اساسيِ حيات (دوام و بهبودِ وضعِ خويشتن)، در نهج‌البلاغه چنين آمده است: و اعلموا انه ليس من شيء الا و يكاد صاحبه يشبع منه و يمله الا الحياه`‌ فانه لايجد في‌الموت راحه: بدانيد كه چيزي در اين دنيا وجود ندارد، مگر اينكه صاحبش از آن سير مي‌شود. [و با تكرار و استمرارش] به ملالت خاطر دچار مي‌گردد، مگر از زندگي؛ زيرا شخص زنده، راحتي را در مرگ نمي‌بيند.1

يعني بدان جهت كه انسانها معمولاً نمي‌دانند ماوراي اين حيات طبيعي، آن حيات حقيقي است كه از نظر عظمت و اصالت با اين حيات طبيعي قابل مقايسه نيست، اگر انسان در تكاپو براي رشد معرفت و عمل كوتاهي نكند، از آن حيات حقيقي برخوردار شده، راحتيِ حقيقي را در آن حيات دريافت خواهد كرد. با عدمِ دركِ اين حقيقت، آدميان به اين حيات طبيعي وابسته شده و به سبب اين وابستگي، از چشيدنِ طعمِ حقيقيِ حيات نيز محروم مي‌مانند؛ درست مانند اين كه براي ديدن نور لامپ، چشم را به لامپ بچسبانند!

خلاصه‌ كلام اينكه: شدت عشق و علاقه به زندگي، ناشي از اين است كه آدمي مرگ را نيستي و نابودي و يا يك قلمرو تاريك و خارستان تلقي مي‌كند.در موارد متعددي از آيات قرآني، مغرور شدن انسان به حيات دنيوي ذكر شده‌است، مانند: غَرََّت-هُمُ ال-حَيَاه`‌ُ الدُّن-يَا زندگي دنيوي، آنان را فريب داد.(انعام، 70 و 130؛ اعراف، 51)

مسلم است كه فريب خوردن از يك پديده، با در نظر داشتن سختي‌ها و ناگواري‌هايي كه آن را احاطه نموده، مستلزم اين است كه آن پديده شخص فريب‌خورده را به خود جلب نموده باشد. از اين مطالب نبايد چنين نتيجه گرفت كه حيات طبيعي محض نبايد مورد توجه و علاقه قرار بگيرد، بلكه منظور اصلي اين است كه: انسانها نبايد همه آن استعدادها و امكانات و عظمت‌هايي را كه خداوند به آنها عطا فرموده، در راه پديده‌ حيات طبيعي كه در احساس و حركت و لذت و درد و توالد خلاصه مي‌شود، فدا كنند.



حقوق حيوانات در فقه اسلامي‌

در قوانين حقوقي كه پيش از اسلام در جوامع و ملل رايج بوده است، حقوقي براي حيوانات ديده نمي‌شود. اگر هم مقرراتي پيش از اسلام و پس از اسلام در ديگر اقوام و ملل تا قرن اخير ديده شود، انگيزه‌اي جز احترام به احساسات خود انسانها نداشته است. به عبارت روشن‌تر: اين موضوع از جنبه‌ عاطفيِ محضِ انسانها نشأت گرفته، عامل تضمين و تأمين الزامي ندارد و در حقيقت، نوعي مقررات احساساتي و غير الزامي را درباره‌ حيوانات مراعات نموده‌اند!‌

در اروپاي قرن اخير (قرن بيستم)، حركتهايي درباره‌ حمايت از حيوانات مشاهده مي‌شود كه همان‌گونه كه اشاره شد، مستند به عاطفه‌ محض است و از انگيزه‌ اصيل حقوقي برخوردار نمي‌باشد. در دين اسلام، جان هر جاندار مادامي كه عامل ضرر بر انسانها نباشد، محترم بوده، تا آنجا كه اين احترام منشأ وضع قوانين حقوقي درباره‌ حيوانات شده است. از اين رو، فقها در بيان علت وضع مواد حقوقي الزامي درباره‌ حيوان، ارزش و احترام خود حيات را كه جاندار واجد آن است، به ميان مي‌آورند. با در نظر گرفتن اين مواد حقوقي براي مطلق پديده‌ حيات و جان، روشن مي‌شود كه جان و حيات آدمي چه ارزشي دارد و اين ارزش و احترام جز با نگرش به اين پديده از مقام والاتر، معنايي نمي‌تواند داشته باشد. يعني: ارزش و احترام پديده‌ شگفت‌انگيز حيات، تنها براي كسي مي‌تواند مطرح شود كه عنايت خاص الهي را در اين پديده بپذيرد. پذيرنده‌ عنايت خاص الهي درباره‌ حيات نيز وجدان و فطرت پاك آدمي است كه خود را در لذت و الم با ديگر جانداران مشترك مي‌داند. انساني كه از شكنجه‌ بدون دليل يك جاندار و يك انسان احساس درد و ناگواري نكند قطعاً وجدان و فطرت اصيل خود را از دست داده است.‌

اينك، زمينه‌ فقه اسلامي را درباره‌ اين قوانين به اختصار مطرح مي‌كنيم:

1- هر جانداري كه در اختيار كسي قرار بگيرد، او بايد وسايل زندگي آن جاندار را تأمين نمايد. كلمه‌ جاندار (حيّ) شامل همه‌ انواع حيوانات است، مگر حيواناتي كه آزار و ضرري به انسان وارد كنند، مانند عقرب افعي و ماركه بالذات موذي مي‌باشند و مانند سگ هار و ديگر حيوانات بيمار كه بيماري آنها علاج‌ناپذير و موجب ضرر است. بنابراين، احكام حقوقي مقرر شامل هر حيواني است، خواه گوشتش خوردني باشد، يا نه، بلكه خواه به نحوي از انحاء مختلف قابل بهره‌برداري باشد، يا نه.2‌

‌2- قرار گرفتن جاندار در اختيار كسي كه سبب احكام حقوقي است. شامل ملك و امانت و عاريه و ديگر اختيارات مي‌باشد.

3- مقصود از وسايل زندگي، اعم از خوراك، پوشاك، آشاميدني، مسكن، دارو و غير آن است.

4- اگر حيوان بتواند در مراتع و ديگر جايگاه‌هاي قابل تعليف، زندگي خود را تأمين نمايد، مالك حيوان مي‌تواند آن را براي چريدن و آشاميدن رها كند. نيز اگر حيوان نتواند از آن جايگاه‌ها غذاي خود را تأمين نمايد، واجب است مالك، وسايل معيشت حيوان را آماده كند. همچنين، اگر حيوان نتواند به اندازه‌ كافي غذاي خود را تهيه‌ كند، واجب است مالك بقيه‌ تغذيه‌ او را به اندازه‌ كفايت تأمين نمايد.‌

‌5- اگر صاحب حيوان از انجام وظايف مذكور خودداري كرد، حاكم شرع نخست او را ارشاد نموده، سپس به اداره‌ زندگي حيوان مجبور و مكلّفش مي‌سازد.

6- اگر صاحب حيوان از اطاعت حاكم تمرّد نمايد، حاكم بايد راه‌هاي ديگري‌انتخاب كند كه حيوان را از فشار زندگي نجات بدهد، مانند فروش حيوان و يا ذبح آن، اگر گوشت آن خوردني (حلال) باشد. و يا رها كردن حيوان، تا ديگران معيشت آن را به عهده بگيرند.‌

تبصره: اگر رها كردن حيوان سبب تزاحم تصرف‌كنندگان باشد، حاكم مي‌‌تواند حيوان را يك بار يا به تدريج بفروشد و قيمت آن را به صاحب مال پرداخت كند.‌

‌7- اگر زندگي حيوان با يكي از راههاي مزبور تامين نشود، حاكم به جاي صاحب مال، اقدام به تامين زندگي حيوان مي‌‌نمايد و به هر نحوي كه وضع حيوان مقتضيِ آن است و امكانات موجود براي رهايي آن اجازه مي‌‌دهد، عمل مي‌‌كند.‌

‌8- در صورت امتناعِ صاحب حيوان، حاكم مي‌‌تواند از ساير اموال صاحب حيوان فروخته، معيشت حيوان را تامين نمايد. هم‌چنين، اگر تامين زندگي حيوان با اجاره‌دادن آن امكان‌پذير باشد، حاكم مي‌‌تواند آن را اجاره بدهد.‌

تبصره: صاحب جواهر مي‌‌گويد: به مجرد اينكه صاحب حيوان از اداره زندگي حيوان امتناع بورزد و راهي براي رهايي جاندار انتخاب نكند، حاكم مجبور نيست صاحب حيوان را به اداره زندگي حيوان اجبار نمايد، بلكه به جهت ولايتي كه دارد، خود به تامين حيات جاندار اقدام مي‌‌كند.‌

‌9- اگر موادِ معيشت حيوان نزد صاحب حيوان وجود نداشته باشد و شخص ديگري آن مواد را داشته باشد، واجب است صاحب حيوان آن مواد را از او خريداري كند.‌

‌10- اگر كسي كه ماده معيشت حيوان نزد اوست، از فروش آن ماده امتناع بورزد، جايز است صاحب حيوان به هنگام ضرورت، آن را با ضمانت مثل همان ماده يا قيمت آن، غصب نمايد، چنانكه غصب ماده ضروري معيشت براي انسان جايز است. اين فتوا از شهيد دوم در مسالك است.‌

تبصره 1: غصب ماده ضروريِ معيشت براي ابقاي حيوان، هنگامي جايز است كه خود صاحب آن ماده و حيواني كه در اختيار اوست، احتياج حياتي و ضروري به آن ماده نداشته باشد.‌

تبصره 2: موادِ ضروريِ معيشت، شامل دارو و ديگر وسايل ادامه حيات نيز مي‌‌شود.‌

‌11- اگر جاندار بچه شيرخوار داشته باشد، بايد به اندازه كفايت تغذيه بچه، شير در پستان مادر نگهداري شود. بنابراين اگر شيرِ حيوان مادر تنها به اندازه نياز تغذيه بچه‌اش باشد، دوشيدن شير مادر حرام است. بعضي از فقهاي اهل سنت گفته‌اند: آنچه واجب است، نگهداري شير به اندازه رمق بچه است، يعني فقط زنده ماندن بچه حيوان كافي است.3‌

‌12- اگر دوشيدن شير براي حيوان ضرر داشته باشد، مانند اين كه حيوان نتواند از تغذيه كافي اشباع شود، آن دوشيدن حرام است.‌

‌13- در صورتي كه دوشيدن حيوان ضرري به خود او يا بچه او نداشته باشد، دوشيدن شير واجب است؛ زيرا درصورت ندوشيدن شير، مال مفيد اسراف شده و به هدر مي‌‌رود.‌

‌14- شير را نبايد تا آخر دوشيد؛ زيرا حيوان اذيت مي‌‌شود.‌

‌15- سزاوار است كسي كه شير را مي‌‌دوشد، ناخن‌هاي انگشتانش را بگيرد، تا حيوان اذيت نشود.‌

‌16- در مورد زنبور عسل، بايد مقداري از عسل در كندوي عسل بماند تا زنبوران گرسنه نمانند.‌

‌17- هرگونه آزار رساندن به حيوان ممنوع است، مانند گذاشتن بار سنگين برپشتش، نيز اجبار حيوان به حركت سريع كه موجب اذيت حيوان باشد، و همچنين زدن حيوان بيش از اندازه احتياج.‌

‌18- دشنام و لعنت به حيوان و زدن به صورت آن ممنوع است.‌

اميرالمؤمنين(ع) فرمود: خدا لعنت كننده‡ كسي است كه حيوان را لعنت مي‌‌كند!4‌

‌19- زدن حيوان در زمان رم كردن به اندازه احتياج جايز مي‌‌باشد، ولي زدن حيوان به هنگام لغزيدن ممنوع است.‌

‌20- شكار حيوان براي تفريح و در صورت عدم نياز و اضطرار، حرام است.5 به همين جهت، سفر كسي كه براي تفريح به شكار مي‌‌رود، سفر معصيت محسوب مي‌‌شود و او بايد نمازش را تمام بخواند.‌

‌21- وادار كردن حيوانات به جنگ با يكديگر مكروه است.‌

‌22- شكار جوجه پرندگان در آشيانه، مادامي كه به پرواز درنيامده، حرام است؛ زيرا جوجه در آشيانه، در پناه خداست.6‌

‌23- در مواردي كه وسيله حيات به يكي از چند حيوان كفايت كند، به گونه‌اي كه يكي از آنها با آن وسيله مي‌‌تواند نجات پيدا كند و بقيه هلاك خواهند شد، مانند اين كه مقداري آب داريم كه تنها مي‌‌تواند يكي از حيوانات را نجات بدهد. در اين مورد مي‌‌توان به دو صورت عمل نمود:‌

الف - حيواناتي كه از همه‌ جهاتِ حياتي مساوي باشند. در اين صورت، مكلف در به كار بردن وسيله حيات براي ادامه زندگي هر يك از اين حيوانات، صاحب اختيار است.‌

ب - حيواناتي كه از همه جهات مساوي نباشند، مانند سگ غير مضر و گوسفند. بدان جهت كه پايان دادن به حيات گوسفند با ذبح شرعي، امري است قانوني؛ ولي مردن سگ از تشنگي خلاف قانون است، بنابراين آب به سگ داده مي‌‌شود تا بدون علت هلاك نشود. اين ماده را شهيد دوم در مسالك آورده است.‌

با نظر به ملاك مذكور، اگر جانداري مانند شتر بتواند تا دو روز از تشنگي هلاك نشود، ولي جاندار ديگر تا آن مدت نتواند دوام بياورد، مسلّم است كه بايد آب را به جاندار دوم داد.‌

اميرالمومنين(ع) به متصديان دريافت ماليات جانداران، دستوراتي فرموده‌ است كه اولاً با نظر به احترام حيات و ثانياً با توجه به دو صيغه‌ <امر> و<نهي>، مي‌توان آنها را از مواد حقوق حيوان به حساب آورد.7

البته همان‌گونه كه در خود دستور مشاهده مي‌شود، آن حضرت دستورات زير را در رفتار با حيواني صادر فرموده است كه تحت تسلط مأمور قرار گرفته، آن‌ها را به بيت‌المال مسلمين تحويل خواهد داد. با اين حال، همان گونه كه متذكر شديم، اين دستورات تنها به ملاك جاندار بودن حيوان است كه شامل همه حالات حيوانات مي‌شود كه انسان سلطه‌اي برآن‌ها دارد.‌

‌24- كسي را براي تحويل گرفتن و آوردن حيوان وكيل كن كه خشونت نداشته باشد و برحيوان اجحاف و تعدي ننموده، آن‌ها را درمانده و خسته نكند.‌

‌25- ميان شتر و بچه‌اش جدايي نيندازد. و شير حيوان را كاملاً ندوشد كه به بچه حيوان ضرري وارد كند.7 ترديدي نيست كه در اين مثال شتر و بچه اش به عنوان مصداق ذكر شده و با نظر به علت حكم، شامل همه مادران و بچه‌هاي حيوانات مي‌باشد.‌

‌26- آن اندازه پشت حيوان سوار نشود كه حيوان به مشقت بيفتد، بلكه براي سوار شدن به همه‌ آن حيوانات. بايد با عدالت بهره‌برداري كند. ملاك اين ماده شامل بار نيز مي‌شود. يعني: نبايد به اندازه‌اي بار سنگين برپشت حيوان حمل كند كه حيوان به زحمت بيفتد، بلكه بايد بار را با ديگر حيوانات تعديل نمايد.‌

‌27-- اگر حيواني خسته و درمانده باشد، بايد براي آن حيوان آسايش فراهم كند.‌

‌28- با حيواني كه سم آن شكافته شده، يا در حركت و راه رفتن، خود را مي‌كشد، ملايمت كند.‌

‌29- در مسير راه، حيوانات را به جايگاههاي آبگير (چشمه‌سارها) وارد كند.‌

‌30- حيوانات را از زمينهاي گياه‌دار (مراتع) به طرف جاده‌هاي معمولي كه خشك مي‌باشند نكشاند.‌

‌31- در هر چند ساعت مناسب، آنها را براي استراحت رها كند.‌

‌32 - حيوانات را در جايگاههايي كه آب در آنها جمع مي‌شود و همچنين در جايگاههاي گياه‌دار، رها كند.‌
نكته‌ بسيار با اهميتي كه در ذيل دستورات اميرالمؤمنين(ع) در باره‌ حيوان آمده، اين است كه حضرت مي‌فرمايد: فان ذلك اعظم لاجرك و اقرب لرشدك ان شاءالله:اين گونه عمل به تكليف درباره‌ حقوق اموال مردم، پاداش تو را بزرگ‌تر سازد و به رشد تقوايي تو (رشد و كمال تو) نزديك‌تر مي‌باشد، انشاءالله.‌
از اين نكته به خوبي ثابت مي‌شود: احترام ذات حيوان بدان جهت است كه داراي حيات است. نه بدان جهت كه يك ماده‌ اقتصادي مفيد به شمار مي‌رود، بلكه دليل و عامل رشد و كمال انساني است. با توجه به اين مواد و دستورات، مي‌توان ارزش و احترام ذات انسان را كه از نظر عظمت قابل مقايسه با ديگر جانداران نيست، درك كرد.‌
همچنين، اين حقيقت اثبات مي‌شود: هر فرد و جامعه‌اي كه به ذات حيات انساني ارزش و احترامي قائل نباشد. آن فرد و جامعه هر ادعايي درباره رشد و كمال بنمايد، جز دروغ و خودفريبي و به مسخره گرفتن ديگران، ‌چيز ديگري در بر ندارد!‌
مطلب ديگري كه از توجه دقيق به مواد و دستورات مذكور روشن مي‌شود، لزوم تجديدنظر درباره‌ ادعاي كساني است كه مي‌گويند: <ما در كتابهاي تاريخي، به خواندن تاريخ انسانها مشغوليم!> در صورتي كه هرچه مي‌نگريم، چشمگيرترين و بيشترين سطور اين تواريخ حاوي اين كلمات و جملات است: زدند و كشتند، سوزاندند و غارت كردند، مسلط شدند، محو و نابود ساختند و رفتند...!‌
چه، اينان اگر حداقل براي يك بار هم كه شده، بخواهند يك نام‌گذاري صحيح در باره‌ معاني مطالعات و يافته‌هايشان انجام بدهند، بايد بگويند: <ما در كتابهاي تاريخي، به جز سطرهايي چند در هر كتاب، مشغول خواندن تاريخ طبيعي موجوداتي هستيم كه انسان ناميده شده‌اند.>‌


پي نوشتها:
‌1- نهج‌البلاغه، خطبه‌ 133. ممكن است برخي از مطالعه‌كنندگان محترم از اصرار اين جانب در طرح مباحث حيات انساني كه در مجلدات ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه تاكنون انجام داده‌ام، تعجب كنند. بايد عرض كنم: كتابي كه تفسيرش را در حدود توانايي‌ام به عهده گرفته‌ام(نهج‌البلاغه)، خود كتاب <حيات انساني> است. در حقيقت، اين نهج‌البلاغه است كه حيات انسان را از جهات و ديدگاههاي گوناگون مطرح نموده است. از طرف ديگر، با نظر به مجموع قلمرو شئون انساني، حيات انسان امّ‌المسائل است.‌

2- جواهر الكلام، ج 31/394، چاپ تهران، عبارت صاحب جواهر چنين است: <بل و ان لم ينتفع به... بلكه اگرچه حيوان قابل بهره‌برداري نباشد...>‌

3- صاحب جواهر مي‌‌گويد: ضعف اين فتوا روشن است.‌

‌4- مواد 17 و 18 و 19، از كتاب وسائل الشيعه، ج 8/350 و 353 و 356، چاپ تهران.‌

5- همان/ 361.‌

6- همان، ج 16/241.‌

‌‌7- نهج البلاغه، نامه‌ شماره‌ 25.‌

‌8- اين ماده در شماره‌ 12 نيز ذكر شده، در اين جا براي اين كه همه‌ دستورات علي(ع) ثبت شود، مورد اشاره قرار گرفت.‌