مناظره محسن غرويان و مهدي نصيري درباره فلسفه
مناظره محسن غرويان و مهدي نصيري درباره فلسفه ، عرفان ، تصوف ، مكتب تفكيك و وحدت وجود
چهارشنبه شب مورخه 20 مهر شبكه 4 سيماي جمهوري اسلامي بخش دوم مناظره بين دو تن از شخصيتهاي علمي و ديني را پخش كرد ؛
جناب استاد محسن غرويان از مدرسان برجسته حوزوي كه ساليان دراز اشتغال به تحصيل و تدريس فلسفه و فقه و اصول داشته اند و تأليفاتي نيز دارند.
جناب آقاي مهدي نصيري كه از چهره هاي فرهنگي و متدين و داراي تحصيلات حوزوي در حد خارج فقه و اصول است اما لباس روحانيت بر تن ندارد. وي از طرفداران پر و پا قرص مكتب تفكيك و منتقد جدي فلسفه و عرفان و تصوف است. وي هم اكنون مجله سمات را منتشر مي كند.
در اين باره ملاحظاتي به نظرم رسيد كه اينجا مكتوب مي كنم تا اولا خودم اين خاطره را فراموش نكنم و ثانيا برداشت ها و داوري خودم را به دوستانم عرضه كرده باشم :
1. مجري محترم اين بار - در پي اعتراضات مكرر آقاي نصيري- مجبور شدند عدالت را بين طرفين مناظره رعايت كنند و از جانبداري از استاد غرويان دست بردارند. بلكه در اواخر مناظره در يك مورد به طور ضمني تظاهر به دفاع از آقاي نصيري كردند تا بي طرفي خود را اثبات كرده باشند. گويا در جلسه اول مناظره اندكي بي عدالتي شده بود و به قول آقاي نصيري مناظره سه نفر با يك نفر بوده است.
2. به نظر مي رسد استاد غرويان ، آقاي نصيري را دستكم گرفته بودند و چندان خود را آماده نكرده بودند حال آنكه آقاي نصيري كاملا آماده آمده بود.
3. از بخشي از بيانات آقاي نصيري بر مي آمد كه معتقد است فلسفه و عرفان در ذات خود غيراسلامي است اما جايي كه فلاسفه ما سخنان متشرعانه مي زنند در واقع وارد عرصه كلام مي شوند. گويي ايشان و همفكران شان مخالفتي با كلام ندارند. اين وجه تمايز بين فلسفه و كلام به نظر يك نكته كليدي در تبيين ديدگاه تفكيكي ها باشد. به ياد دارم يكبار استادمان حجت الاسلام دكتر سيد محمدباقر حجتي - كه حدود ده سال در محضر استاد مطهري تتلمذ كرده بودند - فرمودند : به نظر من آنچه به نام فلسفه اسلامي داريم همه اش كلام است و فلسفه به معناي حقيقي اش نيست.
4. استاد غرويان اظهار كردند كه فلاسفه اسلامي هيچگاه مخالفتي با قرآن و اهل بيت (ع) ندارند و آنچه مي گويند برداشت آنها از قرآن و سخنان پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) است. و تعارضي با نصوص ديني ندارد ايشان مراتب خضوع و پذيرش خود نسبت به احاديث را مورد تاكيد قرار دادند. نصيري نيز اعتراف كرد كه فلاسفه و عرفاي اسلامي تعمدي بر مخالفت با قرآن و اهل بيت (ع) ندارند ولي عملا در مسيري انحرافي واقع شده اند.
5. متاسفانه آقاي غرويان به اعتقاد راسخ امام خميني(ره) و استاد مطهري(ره) به فلسفه استناد كرد. همچنين چند بار از رهبر معظم انقلاب مايه گذاشت كه در يك مناظره علمي روا نبود و يك نوع استفاده از رانت سياسي براي جلب نظر بچه حزب اللهي ها به شمار مي رود. درباره اعتقاد امام خميني(ره) و استاد مطهري(ره) به فلسفه شكي نيست اما درباره رهبر معظم انقلاب آنچه ايشان فرموده اند تاكيد بر ضرورت تدريس فلسفه در حوزه ها ست نه تقديس آن. حال آنكه به نظر مي رسيد استاد غرويان عملا با اسم بردن از بزرگاني همچون امام و رهبري در پي بت ساختن از فلسفه و تقدس دادن به آن بود. رهبر انقلاب از تدريس فلسفه در حوزه و حفظ و تقويت روحيه عقلگرايانه در ميان طلاب براي پاسخگويي به شبهات حمايت كردند. در واقع ايشان فلسفه خواندن را براي وصول يك هدف كلامي يعني دفع شبهات مورد تاكيد قرار مي دادند. اين هدف بيش از آنكه با فلسفه ملا صدرا و مباحث الهيات قديم تأمين شود ، از طريق طرح عميق مباحث فلسفي جديد بويژه فلسفه هاي مضاف مثل فلسفه تاريخ و فلسفه سياست و فلسفه حقوق و ... كه عملا مباني علوم انساني هستند و ناظر به مشكلات و مسايل جهان امروز است فراهم مي شود.
6. آقاي غرويان در بخشي از بياناتشان براي اثبات اسلامي بودن فلسفه و حكمت متعاليه به آيه مباركه " يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب " [سوره بقره؛ 269] استناد كرد كه قطعا يك استناد بي جا و نارواست. زيرا واژه حكمت در ادبيات قرآن معناي خاص خود را دارد و نبايد به خاطر اشتراك لفظي بين حكمت متعاليه و واژه حكمت در قرآن به وادي تفسير به رأي دچار شويم.
7. آقاي غرويان در دفاع از فلاسفه مسلمان به حديث اقوام متعمقون استناد كرد و كار فلاسفه را مصداق اين حديث شريف دانست. حال آنكه تحقيقات نشان مي دهد اين حديث شريف در پي مدح كسي نيست بلكه در پي مذمت است. در اين باره اقاي دكتر رضا برنجكار مقاله اي تحت عنوان " حديث اقوام متعمقون ؛ مدح يا مذمت " نوشته اند كه خواندني است. خلاصه اين مقاله اينست كه تعمق در اين حديث و بسياري از احاديث ديگر معنايي منفي همچون " زياده روي و إفراط " دارد و به هيچ وجه ممدوح نيست.
8. آقاي نصيري درباره بخش پاياني دعاي عرفه كه مي فرمايد " متي غبت حتي تحتاج إلی دليل " اين نظريه را مطرح كردند كه اين بخش از ملحقات دعاي عرفه است و سخن معصوم (ع) نيست بلكه احتمالا توسط يك صوفي _ كه نامش را بردند - ساخته شده و بعدا به دعاي عرفه ملحق شده است. نكته جالب اينكه نقل كردند كه حتي علامه حسيني طهراني نيز - كه از طرفداران پر و پا قرص فلسفه و وحدت وجود بودند- بخش پاياني دعاي عرفه را از امام حسين (ع) نمي دانسته اند.
9. آقاي غرويان بارها به عبارت مشهور " اطلبوا العلم ولو بالصين " كه منسوب به پيامبر اعظم(ص) است اشاره كردند و نتيجه گرفتند كه فلسفه و عرفان نيز علومي مثل هندسه و رياضياتند كه در هر جا باشند بايد آنها را بياموزيم حال خاستگاه آنها مي خواهد چين باشد يا يونان فرقي ندارد.اما نصيري تاكيد داشت كه فلسفه و عرفان با الهيات و خداشناسي آميخته اند و تفاوت اساسي با هندسه و رياضيات دارند. خداشناسي جز از طريق قرآن و اهل بيت (ع) ممكن نيست.
آقاي نصيري در پايان مناظره خواهش كرد اين مناظره ادامه پيدا كند و اعلام كرد كه در هر حال در اينترنت نيز بصورت مكتوب به همه پرسشها و نقدها پاسخ خواهد داد.
10. به نظر مي رسد پيروز قطعي اين مناظره آقاي نصيري باشد زيرا جريان مكتب تفكيك تاكنون به تريبون هاي رسمي دسترسي نداشت. اين بار اول بود كه اين جريان فكري مي توانست خودش را در سطح رگسترده اي مطرح كند و نشان دهد كه چندان هم بيراه نمي گويد. اما جريان طرفدار فلسفه و عرفان در طول سالهاي پس از انقلاب همواره متكلم وحده بوده است و سخنش براي نسل كنوني تازه نيست. نصيري حتي اگر توانسته باشد ده درصد از انتقادات خود به جريان حاكم (جريان حامي فلسفه و عرفان) را در ذهن مخاطبان رسوخ دهد قطعا پيروز معركه است.
11. گويا مشكل اصلي پيروان مكتب تفكيك ، خاستگاه جغرافيايي فلسفه و عرفان نيست بلكه مباني روشي و فكري فلاسفه و عرفاست. آنان معتقدند ميراث فلسفي و عرفاني كه از يونان و هند به جهان اسلام وارد شده به عنوان چارچوبي براي فهم آيات و احاديث استفاده شده و آيات و احاديث در بسياري از موارد به نفع دستاوردهاي نامقدس بشري مصادره و تأويل شده اند حال آنكه همواره سخنان غيرمعصوم بايد با سخنان معصومين (ع) سنجيده شود.
ادعاي تفكيكي ها اينست كه فلاسفه و عرفا نخست مباني خاص معرفتي خود را با شيوه غيرديني اتخاذ مي كنند و سپس به سراغ آيات و احاديث مي روند و براي ديدگاههاي مورد قبول خود حديث و آيه پيدا مي كنند و اگر احاديث و آيات ديگري بر خلاف نظرشان باشد به تاويل آنها دست مي زنند. حال آنكه شيوه صحيح اينست كه نخست بر مبناي آيات و احاديث به يك چارچوب فكري صحيح برسيم سپس سخنان ديگران را با اين چارچوب بسنجيم. در واقع مكتب تفكيك واكنشي به فلسفه زدگي و عرفان زدگي شديدي است كه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي در ميان طلاب حوزوي و قشر متدين فرهيخته شيوع پيدا كرد. البته عرفان زدگي در جامعه ايراني سابقه چند صد ساله دارد و با ادبيات فارسي نيز عجين شده است. در هر حال هر إفراطي با واكنش مواجه مي شود.
به نظر مي رسد جرياني كه ايمان راسخ به فلسفه و عرفان دارد بايد مواضع شفافي در قبال شطحيات برخي از بزرگان خود بگيرد و در عين تاكيد بر ضرورت فلسفه خواني در حوزه بايد از تقديس ميراث فلسفي و عرفاني پرهيز شود و نقد آن در دستور كار قرار گيرد.
نكته پاياني :
جهت اطلاع دوستان عرض مي كنم در كتاب " زمزم عرفان " نوشته آقاي ري شهري كه در حقيقت يادداشتهاي ايشان از بيانات مرحوم آيت الله بهجت (ره) است مي توانيد ديدگاه جالب آيت الله بهجت درباره وحدت وجود و عرفا و ميرزا مهدي اصفهاني را ملاحظه كنيد. به صفحه 129 تا 134 كتاب " زمزم عرفان " مراجعه فرماييد. فقط اشاره مي كنم كه آية الله بهجت قايل به "وحدت وجود حكميه" بودند و وحدت وجود حقيقيه را بر خلاف آيات و احاديث و غيرقابل پذيرش مي دانند. آنگاه مي افزايند كه اين مطلب را از هيچيك از بزرگان نشنيده اند يعني از ديدگاههاي ابتكاري خودشان است.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 13:34 توسط رضا
|