صدرا از دیدگاه امام خامنه ای
ملاصدرا
مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون شخصيت و زندگى خود او، مجموعهى در هم تنيده و به وحدت رسيدهى چند عنصر گرانبها است. در فلسفهى او از فاخرترين عناصر معرفت يعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در كنار هم بهره گرفته شدهغربیها در مواجهه با ملاصدرا از مرحوم دكتر زرياب كه هم دانشگاهى مسلطِ خوبى بود، هم طلبهى خوبى بود ـ ايشان دورهى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود ـ يكى از دوستانمان نقل مىكرد ـ من خودم از ايشان نشنيدم ـ كه يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا. بعد كه برگشته بود، گفته بود امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است. ملاصدرا حكمت الهى است. مىگويد من مىبينم امروز اينها تشنهى ملاصدرا و شيخ انصارىاند. اين برداشتِ يك استاد غربشناسِ زباندانِ مسلط به چند زبان اروپائى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۰۹/ ۰۷/ ۱۳۸۶ راهی كه ملاصدرا آمده.... فلسفهى اسلامى، پايه و دستگاهى بوده كه انسان را به دين، خدا و معرفت دينى نزديك مىكرده است. فلسفه براى نزديك شدن به خدا و پيدا كردن يك معرفتِ درست از حقايق عالم وجود است؛ لذا بهترين فلاسفهى ما ـ مثل ابنسينا و ملاصدرا ـ عارف هم بودهاند. اصلاً آميزش عرفان با فلسفه در فلسفهى جديد ـ يعنى فلسفهى ملاصدرا ـ بهخاطر اين است كه فلسفه وسيله و نردبانى است كه انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛ پالايش مىكند و در انسان اخلاق به وجود مىآورد. ما نبايد بگذاريم فلسفه به يك سلسله ذهنيّات مجرّد از معنويت و خدا و عرفان تبديل شود. راهش هم تقويت فلسفهى ملاصدراست؛ يعنى راهى كه ملاصدرا آمده، راه درستى است. بيانات در ديدار گروهى از فضلاى حوزهى علميهى قم ۱۳۸۲/۱۰/۲۹ يكى از كارهاى اساسى دو سه نكته درخصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفى عرض مىكنم، كه خوشبختانه ديدم در ذهن بعضى دوستان هم هست. يكى مسالهى امتداد سياسى - اجتماعى فلسفه است كه من مكرر به دوستان گفتهام و الان هم در تاييد فرمايش بعضى از آقايان عرض مىكنم؛ منتها نه با تعبير رنسانس فلسفى؛ نبايد به اين معنا مطرح شود. ما به رنسانس فلسفى يا واژگون كردن اساس فلسفهمان احتياج نداريم. نقص فلسفهى ما اين نيست كه ذهنى است ـ فلسفه طبعا با ذهن و عقل سروكار دارد ـ نقص فلسفهى ما اين است كه اين ذهنيت امتداد سياسى و اجتماعى ندارد. فلسفههاى غربى براى همهى مسائل زندگى مردم، كم و بيش تكليفى معين مىكند: سيستم اجتماعى را معين مىكند، سيستم سياسى را معين مىكند، وضع حكومت را معين مىكند، كيفيت تعامل مردم با همديگر را معين مىكند؛ اما فلسفهى ما بهطور كلى در زمينهى ذهنيات مجرد باقى مىماند و امتداد پيدا نمىكند. شما بياييد اين امتداد را تامين كنيد، و اين ممكن است؛ كمااينكه خود توحيد يك مبناى فلسفى و يك انديشه است؛ اما شما ببينيد اين توحيد يك امتداد اجتماعى و سياسى دارد. «لاالهالا الله» فقط در تصورات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمىماند؛ وارد جامعه مىشود و تكليف حاكم را معين مىكند، تكليف محكوم را معين مىكند، تكليف مردم را معين مىكند. مىتوان در مبانى موجود فلسفى ما نقاط مهمى را پيدا كرد كه اگر گسترش داده شود و تعميق گردد، جريانهاى بسيار فياضى را در خارج از محيط ذهنيت بهوجود مىآورد و تكليف جامعه و حكومت و اقتصاد را معين مىكند. دنبال اينها بگرديد، اين نقاط را مشخص و رویشان كار كنيد؛ آنگاه يك دستگاه فلسفى درست كنيد. از وحدت وجود، از «بسيط الحقيقه كل الاشيا»، از مبانى ملاصدرا، - اگر نگوييم از همهى اينها، از بسيارى از اينها - مىشود يك دستگاه فلسفى اجتماعى، سياسى و اقتصادى درست كرد؛ فضلا از آن فلسفههاى مضاف كه آقايان فرمودند: فلسفهى اخلاق، فلسفهى اقتصاد و... اين، يكى از كارهاى اساسى است. اين كار را هم هيچكس غير از شما نمىتواند بكند؛ شما بايد اين كار را انجام دهيد. بيانات در ديدار گروهى از فضلاى حوزهى علميهى قم ۱۳۸۲/۱۰/۲۹ فلسفه صدرایی از تشكيل اين مجمع بزرگ علمى و فكرى كه بر گرد انديشه و شخصيّت فيلسوف نامدار ايرانى، حكيم صدرالمتألّهين شيرازى فراهم آمده، احساس افتخار و مسرّت ميكنم و خداى سبحان را سپاس میگويم. اگرچه دانستههاى دنياى غرب و حتى بخشهايى از دنياى اسلام از اين شخصيت كم نظير چندان وسيع نيست، ولى حوزههاى فلسفى ايران لااقل در سه قرن اخير ـ يعنى تقريباً از صد سال پس از تأليف كتاب اسفار تاكنون ـ يكسره از آراء فلسفى صدرالمتألّهين تغذيه شده و كتابها و آراء مهم او ـ كه بسيارى از آنها حداقل در قالب استدلالى و عقلانىاش از ابتكارات اوست ـ محور درس و تحقيق و شرح و تنقيح بوده است. از طرفههاى زمانه اين است كه صدرالمتألّهين، هم بيشترين پيروان و منتحلان فلسفى و هم بيشترين منتقدان و مخالفان را در مدت چهار قرن گذشته داشته است. در اين مدت بيشترين مشعلداران فلسفهى الهى در ايران، دنبالهروان و شارحان فلسفهيى بشمار ميروند كه او با نبوغ و ابتكار خود همچون ناسخ شيوههاى معروف مشّايى و اشراقى، و مشتمل بر همهى برجستگیهاى آن، بنيان نهاد و مبانى آن را در هزاران صفحه با تقرير رسا و پرجاذبهى خويش، تبيين كرد. و باز در همين مدّت كسان زيادى از منتحلان عقايد او در ابواب وجود و الهيات خاص و معاد و غيره، به همان سرنوشتى دچار شدند كه وى در دوران زندگىاش آن را بتلخى آزموده و موطن مألوف را بخاطر آن ترك كرد. البتّه نقد علمى و تحقيقى آراء او بدور از توسّل به طعن و جنجال نيز از دوران يكى از دو شاگرد بلافصل و مقرّبش تا امروز ادامه داشته و نامآورانى چند از حكماى متأله، در برخى از اصلیترين مبانىِ دستگاه فلسفى شامخ صدرايى، مناقشات جدّى وارد كردهاند. ترديد نبايد كرد كه هم آن تاثير خاضع كننده بر روى بزرگانى از سرآمدان فلسفى، و هم اين برانگيختگى عقيدتى يا علمى از سوى منتقدان و مخالفان، به نقطهى يگانهيى اشاره ميكند كه همانا جز عظمت فكرى، و نيروى ابداع، و بنيان رفيعِ فلسفهى اين حكيم بزرگ، چيز ديگرى نيست. مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون شخصيت و زندگى خود او، مجموعهى در هم تنيده و به وحدت رسيدهى چند عنصر گرانبها است. در فلسفهى او از فاخرترين عناصر معرفت يعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در كنار هم بهره گرفته شده، و در تركيب شخصيّت او تحقيق و تأمّل برهانى، و ذوق و مكاشفهى عرفانى، و تعبّد و تديّن و زهد و انس با كتاب و سنّت، همه با هم دخيل گشته، و در عمر علمىِ پنجاه سالهى او رحلههاى تحصيلى به مراكز علمى روزگار، با مهاجرت به كهك قم براى عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پياده اِحرامىِ حج شدن، همراه گرديده است. همانگونه كه فلسفهى صدرايى ـ كه خود او بحق آن را حكمت متعاليه ناميده ـ در هنگام پيدايش خود، نقطهى اوج فلسفهى اسلامى تا زمان او و ضربهيى قاطع بر حملات تخريبى مشكّكان و فلسفهستيزان دورانهاى ميانهى اسلامى بوده است، امروزه پس از بهرهگيرى چهارصد ساله از تنقيح و تحقيق برجستگان علوم عقلى، و نقد و تبيين و تكميل در حوزههاى فلسفه، و وَرز يافتن با دست تواناى فلاسفهى نامدار حوزههاى علمى بويژه در اصفهان و تهران و خراسان، نه تنها استحكام بلكه شادابى و سرزندگى مضاعفى گرفته و میتواند در جايگاه شايستهى خود در بناى فرهنگ و تمدن، بايستد و چون خورشيدى در ذهن انسانها بدرخشد و فضاى ذهنى را تابناك سازد. مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون همهى فلسفهها در محدودهى مليت و جغرافيا نمىگنجد و متعلق به همهى انسانها و جامعهها است. همواره همهى بشريت به يك چهارچوب و استخوانبندى متقن عقلانى براى فهم و تفسير هستى نيازمندند. هيچ فرهنگ و تمدنى بدون چنين پايهى مستحكم و قابل قبولى نمیتواند بشريت را به فلاح و استقامت و طمأنينهى روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد. و چنين است كه بگمان ما فلسفهى اسلامى بويژه در اسلوب و محتواى حكمت صدرايى، جاى خالى خويش را در انديشهى انسان اين روزگار میجويد و سرانجام آن را خواهد يافت و در آن پابرجا خواهد گشت. ما ايرانيان بيش از همه به اين فلسفه الهى وامدار و بيش از همه در برابر آن مكلّفيم. دوران ما با دميدن خورشيدى چون امام خمينى كه يگانهى دين و فلسفه و سياست و خود يكى از صاحبنظران برجسته در حكمت متعاليه بود، و نيز با حوزهى درسى و تحقيقى پربركت حكيم علامهى طباطبايى كه استاد يگانهى مبانى ملاصدرا در طول سى سال در حوزهى قم به شمار میرفت، و تلاش تلامذه و همدورههاى آنان، بيشك دورهى با بركتى براى فلسفه الهى است. و اكنون بر پايى اين گردهمايى بزرگ از فرزانگان ايرانى و غير ايرانى مژدهى آگاهیهاى ژرفتر و گستردهترى در باب فلسفه ملاصدرا میرساند. شايد اين يكى از موجباتى شود كه مسير مستقيم و تكاملى و نامتناقض فلسفه كه از مميّزات فلسفهى اسلامى بويژه پس از روشن شدن مشعل حكمت صدرايى است، در ذهن انديشوران و فيلسوفان غرب، با مسير پر تقاطع و پرتناقض و پرنشيب و فراز فلسفهى غربى در همين چهارصد سال مقايسه شود و فرصت تازهيى براى نقد و بحث در باشگاه جهانىِ معرفت و استدلال عقلانى، فراهم آيد. در پايان لازم مىدانم سپاس عميق و صميمانهى خود را از برگزار كنندگان عزيز اين مجمع علمى و نيز از شركتكنندگان آن ابراز دارم و انتظار خود را براى نشر مجموعهى آراء صدرالمتألّهين در كتابى جداگانه تكرار كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته . سيّد على خامنهاى . پيام به كنگرهى بزرگداشت صدرالمتألّهين (ملاصدرا)۱۳۷۸/۰۳/۰۱
مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون شخصيت و زندگى خود او، مجموعهى در هم تنيده و به وحدت رسيدهى چند عنصر گرانبها است. در فلسفهى او از فاخرترين عناصر معرفت يعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در كنار هم بهره گرفته شدهغربیها در مواجهه با ملاصدرا از مرحوم دكتر زرياب كه هم دانشگاهى مسلطِ خوبى بود، هم طلبهى خوبى بود ـ ايشان دورهى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود ـ يكى از دوستانمان نقل مىكرد ـ من خودم از ايشان نشنيدم ـ كه يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا. بعد كه برگشته بود، گفته بود امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است. ملاصدرا حكمت الهى است. مىگويد من مىبينم امروز اينها تشنهى ملاصدرا و شيخ انصارىاند. اين برداشتِ يك استاد غربشناسِ زباندانِ مسلط به چند زبان اروپائى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۰۹/ ۰۷/ ۱۳۸۶ راهی كه ملاصدرا آمده.... فلسفهى اسلامى، پايه و دستگاهى بوده كه انسان را به دين، خدا و معرفت دينى نزديك مىكرده است. فلسفه براى نزديك شدن به خدا و پيدا كردن يك معرفتِ درست از حقايق عالم وجود است؛ لذا بهترين فلاسفهى ما ـ مثل ابنسينا و ملاصدرا ـ عارف هم بودهاند. اصلاً آميزش عرفان با فلسفه در فلسفهى جديد ـ يعنى فلسفهى ملاصدرا ـ بهخاطر اين است كه فلسفه وسيله و نردبانى است كه انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛ پالايش مىكند و در انسان اخلاق به وجود مىآورد. ما نبايد بگذاريم فلسفه به يك سلسله ذهنيّات مجرّد از معنويت و خدا و عرفان تبديل شود. راهش هم تقويت فلسفهى ملاصدراست؛ يعنى راهى كه ملاصدرا آمده، راه درستى است. بيانات در ديدار گروهى از فضلاى حوزهى علميهى قم ۱۳۸۲/۱۰/۲۹ يكى از كارهاى اساسى دو سه نكته درخصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفى عرض مىكنم، كه خوشبختانه ديدم در ذهن بعضى دوستان هم هست. يكى مسالهى امتداد سياسى - اجتماعى فلسفه است كه من مكرر به دوستان گفتهام و الان هم در تاييد فرمايش بعضى از آقايان عرض مىكنم؛ منتها نه با تعبير رنسانس فلسفى؛ نبايد به اين معنا مطرح شود. ما به رنسانس فلسفى يا واژگون كردن اساس فلسفهمان احتياج نداريم. نقص فلسفهى ما اين نيست كه ذهنى است ـ فلسفه طبعا با ذهن و عقل سروكار دارد ـ نقص فلسفهى ما اين است كه اين ذهنيت امتداد سياسى و اجتماعى ندارد. فلسفههاى غربى براى همهى مسائل زندگى مردم، كم و بيش تكليفى معين مىكند: سيستم اجتماعى را معين مىكند، سيستم سياسى را معين مىكند، وضع حكومت را معين مىكند، كيفيت تعامل مردم با همديگر را معين مىكند؛ اما فلسفهى ما بهطور كلى در زمينهى ذهنيات مجرد باقى مىماند و امتداد پيدا نمىكند. شما بياييد اين امتداد را تامين كنيد، و اين ممكن است؛ كمااينكه خود توحيد يك مبناى فلسفى و يك انديشه است؛ اما شما ببينيد اين توحيد يك امتداد اجتماعى و سياسى دارد. «لاالهالا الله» فقط در تصورات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمىماند؛ وارد جامعه مىشود و تكليف حاكم را معين مىكند، تكليف محكوم را معين مىكند، تكليف مردم را معين مىكند. مىتوان در مبانى موجود فلسفى ما نقاط مهمى را پيدا كرد كه اگر گسترش داده شود و تعميق گردد، جريانهاى بسيار فياضى را در خارج از محيط ذهنيت بهوجود مىآورد و تكليف جامعه و حكومت و اقتصاد را معين مىكند. دنبال اينها بگرديد، اين نقاط را مشخص و رویشان كار كنيد؛ آنگاه يك دستگاه فلسفى درست كنيد. از وحدت وجود، از «بسيط الحقيقه كل الاشيا»، از مبانى ملاصدرا، - اگر نگوييم از همهى اينها، از بسيارى از اينها - مىشود يك دستگاه فلسفى اجتماعى، سياسى و اقتصادى درست كرد؛ فضلا از آن فلسفههاى مضاف كه آقايان فرمودند: فلسفهى اخلاق، فلسفهى اقتصاد و... اين، يكى از كارهاى اساسى است. اين كار را هم هيچكس غير از شما نمىتواند بكند؛ شما بايد اين كار را انجام دهيد. بيانات در ديدار گروهى از فضلاى حوزهى علميهى قم ۱۳۸۲/۱۰/۲۹ فلسفه صدرایی از تشكيل اين مجمع بزرگ علمى و فكرى كه بر گرد انديشه و شخصيّت فيلسوف نامدار ايرانى، حكيم صدرالمتألّهين شيرازى فراهم آمده، احساس افتخار و مسرّت ميكنم و خداى سبحان را سپاس میگويم. اگرچه دانستههاى دنياى غرب و حتى بخشهايى از دنياى اسلام از اين شخصيت كم نظير چندان وسيع نيست، ولى حوزههاى فلسفى ايران لااقل در سه قرن اخير ـ يعنى تقريباً از صد سال پس از تأليف كتاب اسفار تاكنون ـ يكسره از آراء فلسفى صدرالمتألّهين تغذيه شده و كتابها و آراء مهم او ـ كه بسيارى از آنها حداقل در قالب استدلالى و عقلانىاش از ابتكارات اوست ـ محور درس و تحقيق و شرح و تنقيح بوده است. از طرفههاى زمانه اين است كه صدرالمتألّهين، هم بيشترين پيروان و منتحلان فلسفى و هم بيشترين منتقدان و مخالفان را در مدت چهار قرن گذشته داشته است. در اين مدت بيشترين مشعلداران فلسفهى الهى در ايران، دنبالهروان و شارحان فلسفهيى بشمار ميروند كه او با نبوغ و ابتكار خود همچون ناسخ شيوههاى معروف مشّايى و اشراقى، و مشتمل بر همهى برجستگیهاى آن، بنيان نهاد و مبانى آن را در هزاران صفحه با تقرير رسا و پرجاذبهى خويش، تبيين كرد. و باز در همين مدّت كسان زيادى از منتحلان عقايد او در ابواب وجود و الهيات خاص و معاد و غيره، به همان سرنوشتى دچار شدند كه وى در دوران زندگىاش آن را بتلخى آزموده و موطن مألوف را بخاطر آن ترك كرد. البتّه نقد علمى و تحقيقى آراء او بدور از توسّل به طعن و جنجال نيز از دوران يكى از دو شاگرد بلافصل و مقرّبش تا امروز ادامه داشته و نامآورانى چند از حكماى متأله، در برخى از اصلیترين مبانىِ دستگاه فلسفى شامخ صدرايى، مناقشات جدّى وارد كردهاند. ترديد نبايد كرد كه هم آن تاثير خاضع كننده بر روى بزرگانى از سرآمدان فلسفى، و هم اين برانگيختگى عقيدتى يا علمى از سوى منتقدان و مخالفان، به نقطهى يگانهيى اشاره ميكند كه همانا جز عظمت فكرى، و نيروى ابداع، و بنيان رفيعِ فلسفهى اين حكيم بزرگ، چيز ديگرى نيست. مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون شخصيت و زندگى خود او، مجموعهى در هم تنيده و به وحدت رسيدهى چند عنصر گرانبها است. در فلسفهى او از فاخرترين عناصر معرفت يعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در كنار هم بهره گرفته شده، و در تركيب شخصيّت او تحقيق و تأمّل برهانى، و ذوق و مكاشفهى عرفانى، و تعبّد و تديّن و زهد و انس با كتاب و سنّت، همه با هم دخيل گشته، و در عمر علمىِ پنجاه سالهى او رحلههاى تحصيلى به مراكز علمى روزگار، با مهاجرت به كهك قم براى عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پياده اِحرامىِ حج شدن، همراه گرديده است. همانگونه كه فلسفهى صدرايى ـ كه خود او بحق آن را حكمت متعاليه ناميده ـ در هنگام پيدايش خود، نقطهى اوج فلسفهى اسلامى تا زمان او و ضربهيى قاطع بر حملات تخريبى مشكّكان و فلسفهستيزان دورانهاى ميانهى اسلامى بوده است، امروزه پس از بهرهگيرى چهارصد ساله از تنقيح و تحقيق برجستگان علوم عقلى، و نقد و تبيين و تكميل در حوزههاى فلسفه، و وَرز يافتن با دست تواناى فلاسفهى نامدار حوزههاى علمى بويژه در اصفهان و تهران و خراسان، نه تنها استحكام بلكه شادابى و سرزندگى مضاعفى گرفته و میتواند در جايگاه شايستهى خود در بناى فرهنگ و تمدن، بايستد و چون خورشيدى در ذهن انسانها بدرخشد و فضاى ذهنى را تابناك سازد. مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون همهى فلسفهها در محدودهى مليت و جغرافيا نمىگنجد و متعلق به همهى انسانها و جامعهها است. همواره همهى بشريت به يك چهارچوب و استخوانبندى متقن عقلانى براى فهم و تفسير هستى نيازمندند. هيچ فرهنگ و تمدنى بدون چنين پايهى مستحكم و قابل قبولى نمیتواند بشريت را به فلاح و استقامت و طمأنينهى روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد. و چنين است كه بگمان ما فلسفهى اسلامى بويژه در اسلوب و محتواى حكمت صدرايى، جاى خالى خويش را در انديشهى انسان اين روزگار میجويد و سرانجام آن را خواهد يافت و در آن پابرجا خواهد گشت. ما ايرانيان بيش از همه به اين فلسفه الهى وامدار و بيش از همه در برابر آن مكلّفيم. دوران ما با دميدن خورشيدى چون امام خمينى كه يگانهى دين و فلسفه و سياست و خود يكى از صاحبنظران برجسته در حكمت متعاليه بود، و نيز با حوزهى درسى و تحقيقى پربركت حكيم علامهى طباطبايى كه استاد يگانهى مبانى ملاصدرا در طول سى سال در حوزهى قم به شمار میرفت، و تلاش تلامذه و همدورههاى آنان، بيشك دورهى با بركتى براى فلسفه الهى است. و اكنون بر پايى اين گردهمايى بزرگ از فرزانگان ايرانى و غير ايرانى مژدهى آگاهیهاى ژرفتر و گستردهترى در باب فلسفه ملاصدرا میرساند. شايد اين يكى از موجباتى شود كه مسير مستقيم و تكاملى و نامتناقض فلسفه كه از مميّزات فلسفهى اسلامى بويژه پس از روشن شدن مشعل حكمت صدرايى است، در ذهن انديشوران و فيلسوفان غرب، با مسير پر تقاطع و پرتناقض و پرنشيب و فراز فلسفهى غربى در همين چهارصد سال مقايسه شود و فرصت تازهيى براى نقد و بحث در باشگاه جهانىِ معرفت و استدلال عقلانى، فراهم آيد. در پايان لازم مىدانم سپاس عميق و صميمانهى خود را از برگزار كنندگان عزيز اين مجمع علمى و نيز از شركتكنندگان آن ابراز دارم و انتظار خود را براى نشر مجموعهى آراء صدرالمتألّهين در كتابى جداگانه تكرار كنم. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته . سيّد على خامنهاى . پيام به كنگرهى بزرگداشت صدرالمتألّهين (ملاصدرا)۱۳۷۸/۰۳/۰۱
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم تیر ۱۳۹۱ ساعت 23:24 توسط رضا
|