جریان شناسی عقل گرایی

 بحث اول:

عقل از دیدگاه اندیشمندان اسلامی


تعریف عقل:


عقل عبارت است از مرکزفکر و اندیشه که از مشخصات آن عکس برداری از امور جزیی و فردی، نگهداری و حفظمفاهیم، تذکر و یادآوری، تجرید و تکثیر و تعمیم، مقایسه و انتزاع، تجزیه وتحلیل و ترکیب، ارتباط و پیوند بین مفاهیم ذهنی و حکم و استدلال و اعتراف به نسبت میان موضوع و محمول می باشد و در این مباحث هر جا واژه «عقل » را به کارمی بریم مرادمان از عقل مرکز شعور و تفکر و اندیشه و شناخت های انسان است،شناخت هایی که از راه تفکر و اندیشه برای انسان حاصل می شوند نه مطلق شناخت ها.


قوه عاقله:


گاهی انسان معانی کلی ای که بر صور خیالی و یا حسی حمل می شوند، ادراک می کنداین گونه از معانی کلیه همان معانی معقوله هستند که توسط عقل ادراک می شوند.


راه عقل و نقش منطق در توزین آن:


راه عقل یکی از دو راه درونی است که به شناخت یقینی منجر می شود، منطق برای روندگان راه عقل میزان و ترازو است که هر کالایی را به او عرضه کنند بدون توجه به مشخصات و ویژگی های آن کالا به توزین آن می پردازد و از خطای در تفکر و اندیشه جلوگیری می کند و راه تفکر صحیح را آموزش می دهد و دارای دو بخش است: 1- صورت 2 - ماده. در بخش صورت از صورت های چهارگانه استدلال و نحوه ترتیب مقدمات برای رسیدن به یقین بحث می شود و در بخش ماده، از مواد مقدمات که ترتیب استدلال بر آن تکیه دارد سخن به میان می آید. نقش منطق در بخش ماده این است که مواد یقینی را معرفی کند و مرز آن را از مواد ظنی و وهمی و مغالطی، خطابی،شعری جدا کند. در بحث صناعات خمس (برهان، جدل، خطابه، مغالطه، شعر) از علم منطق میزان و ملاک قضایای یقینی از غیر یقینی روشن می گردد.

نقش عقل در فهم وحی از دیدگاه علامه طباطبایی


علامه طباطبایی درباره ضرورت استفاده از عقل و علوم قرآنی برای فهم دین می فرماید: اشتغال به علوم عقلی، به منظور تحکیم مبانی دینی اسلام و فعلیت دادن به هدف های دین بوده است متن الهیات، مباحث عقلی محض است که نتیجه آنها اثبات خداوند واثبات واجب الوجود و صفات کمالیه خداوند مانند وحدانیت، واحدیت و احدیت ولوازم وجود او از نبوت و معاد است اینها مسائل اصول دین است و باید از راه عقل اثبات شوند تا ثبوت و حجیت مطالب تفضیلی کتاب و سنت تاءمین شود وگرنه احتجاج واستدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجی است دوری و باطل حتی مسائلی که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وی در کتاب و سنت وارد است به تمام آنها از راه عقل استدلال شده است و اساسا برهان و قرآن وعرفان هماهنگ اند و هیچ گونه جدایی از هم ندارند. موجود بودن مسائل و معارف الهی در متن کتاب و سنت، ما را از وضع علمی مخصوص به همین مسائل در سطحی عالی بی نیاز نمی کند.


از دیدگاه علامه طباطبایی روش فلسفی شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه های بارز و بسیاری از آن مباحث وجود دارد، عامل اساسی پیدایش تفکر عقلی و اندیشه فلسفه در میان شیعه و به وسیله شیعه در میان مکاتب دیگر همان ذخایر علمی اهل بیت(ع) چون امیرالمومنین و امام صادق و امام رضا علیهم السلام است و اسرار مطالب اهل بیت در قرن 11 با روش حکمت متعالیه معلوم می شود. مقایسه کتب فلسفی بامجامع روایی و علمی اهل بیت معصوم(ع) نشان می دهد که در سیر تاریخ، کتب فلسفی شیعه روز به روز به ذخایر علمی و روایی اهل بیت نزدیک تر می گردد تا این که درقرن یازدهم هجری تقریبا به همدیگر منطبق می گردند و دیگر فاصله ای میان فلسفه وروایات معصومین علیهم السلام جز اختلاف در تعابیر و عبارات نمی ماند گرچه در این زمینه برخی از دانشمندان معاصر نقدهایی دارند که مورد بررسی و پاسخگویی شاگردان علامه قرار گرفته است.


حجت ذاتی حکم قطعی عقل


علامه طباطبایی در بخشی از منابع و تعلیقه خویش بربحارالانوار درباره حجیت ذاتی حکم قطعی عقل و لزوم پیروی از آن و صحت مباحث عقلی می فرماید: حتی دین هم نمی تواند با حجت عقلی قطعی و بحث فلسفی مخالفت کندهیچ مذهب و دینی و هیچ روش نظری دیگری از هیچ راهی نمی تواند جهت عقل قطعی وصحت بحث فلسفی را نفی نموده و الغاء کند زیرا در این صورت همان تیشه را اول به ریشه خود می زند و حقانیت خود را که ناچار از همین راه باید تاءمین شود ابطال می نماید البته این به معنای صحت همه مطالب حکمای گذشته نیست، نه تنها فلسفه وحکمت بلکه سایر علوم نظری هم همین طور است و تا مسئله ای به حد بداهت نرسد،همین طور خواهد بود وانگهی نفی فلسفه خود یک بحث فلسفی است.


اختلاف روش متکلمین و حکماء در معارف از دیدگاه علامه طباطبایی


علامه در جای دیگر می فرماید: از میان علمای اسلام علمای فقه و اصول که در معارف بحث نمی کنند و فقط متکلمین هستند که با این مطالب سر و کار دارند و با فلسفه مخالفت می کنند آن هم متکلمینی که ذوجنبتین نیستند و مانند خواجه و علامه حلی (ره) در هر دو فن تالیفات ندارند پس حقیقت معنی مخالفت فلاسفه با علمای اسلامی این می شود که عده ای از علمای اسلام با عده ای دیگر در یک سلسله نظریات عقلی اختلاف روش دارنددیگر این همه هیاهو راه انداختن چه لزومی دارد؟ علامه طباطبایی در کتاب شریف شیعه مطالب مبسوطی درباره عقل و نقل در پاسخ به سئوالات پروفسور هانری کوبن مستشرق فرانسوی دارند . آیا دفاع عقلانی از دین به سوی دین است؟ اگر ما مباحث جدید کلامی را مورد بررسی قرار دهیم، می یابیم که درباره عقل ودین سه جریان عمده، روبروی دینداران وجود دارد و در این زمینه ما با سه رهبراساسی نسبت به دین و معرفت دینی مواجه هستیم:


1- عقلگرایی، دکارت و اسپینوزا از سردمداران این جریان هستند.
2- ایمانگرایی، کیوکگارد و ویتگنشتاین از پیشگامان این جریان هستند.
3- عقل گرایی انتقادی: کانت منادی این نظریه بود.


 

معرفت اسلامی

«آيا اسلام با مدرنيسم قابل جمع است يا نه»؟

 اگر بخواهيم از حيث مبانى و بنيادهاى فكرى خُرد بكنيم با سه پرسش فرعى روبه رو خواهيم شد.

1. آيا معرفت شناسى اسلامى با معرفت شناسى مدرنيسم قابل جمع است يا خير؟ 2. آيا هستى شناسى اسلامى با هستى شناسى مدرنيسم قابل جمع است يا خير؟ 3. آيا انسان شناسى اسلامى با انسان شناسى مدرنيسم قابل جمع است يا خير؟ در اين جا فقط به پرسش نخست پاسخ مى دهيم كه آيا معرفت شناختى اسلام با معرفت شناختى مدرنيسم قابل جمع است يا خير؟ مراد از مدرنيسم در اين جا يك مكتب است،نه تجدد، تكنولوژى، صنعت و دست آوردهاى جديد.

سؤال اين نيست كه آيا اين ضبط يا ميكروفن با اسلام قابل جمع هست يا نه؟ بلكه سؤال در واقع به يك مبنا از مبانى مدرنيسم بر مى گردد كه داراى يك ايسم و مكتب و ايدئولوژى است و هر مكتب وايدئولوژى نيز از يك مبانى و زير ساخت ها و لوازمى برخوردار است كه يكى از مهم ترين آن، مبانى معرفت شناختى است. پس در واقع مى خواهيم مبانى معرفت شناختى مدرنيسم را با معرفت شناسى اسلام مقايسه كنيم، در اين كه آيا آن ها با هم سازگارى دارند يا خير؟

در هر پژوهشى، ابتدا بايد سؤال و نيز روش حل آن روشن شود، سپس به آن پاسخ داده شود؛ لذا بعد از روشن شدن سؤال بايد ديد با چه روشى بايد اين سؤال را پاسخ داد، آيا روش ساده ترى هست يا خير؟

خوب، سؤال روشن شد: آيا معرفت شناسى اسلام با معرفت شناسى مدرنيسم جمع مى شود يا نه؟ اما روش تحقيق ما چيست؟

روش تحقيق در شناخت معرفت شناسى اسلامى، مراجعه ى به قرآن و سنت است؛ چون منبع دينى ما قرآن و سنت است. حال براى اين كه گرفتار بحث قرائت هاى مختلف از دين نشويم روشى كه به ما ياد مى دهد كه قرآن و سنت را بفهميم روشى است كه مبتنى بر قواعد و اصول فهم دين باشد؛ چون دين ما متن محور است و متن دينى ما هم عربى است، پس حتماً بايد با قواعد زبان عربى آشنا باشيم؛ مثلاً در متن «ضَرَبَ زَيدٌ عمراً»، ضرب فعل ماضى، زيد فاعل، و عمراً مفعول به است؛ لذا بايد اين طور معنا شود كه زيد عمر را زد، نمى توان گفت كه من مى خواهم يك قرائت جديدى از اين داشته باشم، و آن اين كه عمر زيد را زد. اگر بخواهيم چنين معنا كنيم جمله بايد چنين باشد: ضَرَبَ عَمْرٌ زيداً.

لذا بايد قواعد ادبيات و زبان شناختى رعايت شود تا بتوان گفت كه من فهم درستى از اين متن دارم. حال چه مسلمان يا مسيحى، يا يهودى، يا...؛ به هر حال متن عربى است و بايد قواعد عربى و قواعد زبان شناختى رعايت شود.

پس روش تحقيق و شناخت معرفت شناسى اسلام، رعايتِ قواعد و اصول فهم دين است كه يكى از آن ها رعايت اصول و قواعد عربى و قواعد زبان شناختى است؛ چون به هر حال الفاظ با معانى گره خورده اند. به تعبير شهيد صدر: «بين لفظ و معنا قرن و ارتباط اكيدى هست». هر لفظى حامل معناست. اين كه بعضى، الفاظ را صامت دانسته اند در واقع توجه نداشته اند كه لفظ با معنا اقتران دارد؛ يعنى مثلاً وقتى لفظ ليوان به كار برده مى شود بلافاصله از آن معناى ليوان فهميده مى شود نه معناى پارچ؛ زيرا واضعِ لغت بين لفظ ليوان و اين حقيقت گره زده است. بله، اگر از همان ابتدا واضع لغت ليوان را مى گفت و پارچ را اراده مى كرد، در ذهن من و شما از لفظ ليوان، پارچ فهميده مى شد. پس ما نمى توانيم هر طور كه دلمان خواست الفاظ را بفهميم. الفاظ با معانى گره خورده اند و صامت نيستند؛ لذا هر يك از الفاظِ قرآن معناى خاصى دارد. كسانى كه معانى خود را بر متن تحميل مى كنند گرفتار تفسير به رأى و تحميل معانى و پيش فرض هاى شخصى بر متن قرآن هستند كه از نظر روش شناسى باطل است. در روايات آمده است: «مَن فسر القرآن برأيه فقد كفر». در واقع تفكر التقاطى هم از همين جا ناشى مى شود كه بعضى ها پيش فرض هاى خودشان را بر متن دين تحميل مى كنند.

پس روش شناخت معرفت شناسى اسلام، رعايت قواعد زبان و قواعد زبان شناختى است. خوب، روش شناخت معرفت شناسى مدرنيسم چيست؟ ما از كجا بفهميم كه ديدگاه معرفت شناختى مدرنيسم چيست؟ بايد تاريخ فلسفه ى غرب از رنسانس به بعد را بدانيم تا بفهميم ديدگاه معرفت شناسى مدرنيسم چيست؟

داريم؛ چون ما از طريق عقل، حجيت وحى را نيز مى پذيريم.

پس مى پذيريم كه حس و عقل به تنهايى معرفت شناسى اسلام

ادامه نوشته

«ولایت انتصابی فقیهان در امور حسبیه که مراد از امور حسبیه در اینجا افتاء و تبلیغ احکام شرعی، مراحل نهایی امر به معروف و نهی از منکر، اقامه جمعه و جماعت، قضاوت و لوازم آن از قبیل اجرای حدود و تعزیرات، جمع آوری مالیات های شرعی، اداره اوقاف عام و افراد بی سرپرست، است.» از قائلین به این نظریه می توان علامه محمد باقرمجلسی، سید کشفی، شیخ فضل الله نوری و به نقل از او مرحوم میرزا حسن شیرازی (صاحب فتوای تنباکو)، مرحوم آیت الله مؤسس و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و مرحوم آیتالله محمد علی اراکی را نام برد. این دسته از علما اداره جامعه را وظیفه سلطان اسلام پناه می دانستند. به نظر آیت الله محمد علی اراکی، شیخ الفقها: «شأن فقیه جامع الشرایط اجرای حدود، افتاء، قضاوت و ولایت بر غائبان و قاصران است. این کجا و تصدی امور مرزهای مسلمانان از تجاوز فاسقان و کافران و اداره امور معاش و حفظ قلمرو ورفع سلطه کافران از ایشان کجا؟ »(1)

ملا احمد نراقی، آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی و حضرت امام خمینی قبل از استقرار جمهوری اسلامی قائل به ولایت عامه فقیهان بودند. طبق نظر ایشان بر اساس روایات متعدد و منقول از حضرات معصومین، دلیل عقلی و ملفق از عقل و نقل، در زمان غیبت امام زمان(عج) ولایت جامعه بشری از سوی شارع مقدس مستقیما و بلاواسطه مردم به فقیهان عادل تنفیض شده است. شارع، جاعل ولایت، فقیهان عادل اولیا منصوب و مردم مولی علیهم محسوب می شوندهمچنین هر جامعه ای که تحت ولایت فقیهان عادل نباشد، تحت ولایت طاغوت می باشد. مردم عادی در تمام شوؤن کلان سیاسی و امور امومی و مسائل اجتماعی فاقد اهلیت لازم هستند، فقیهان عادل با اطلاع تخصصی از ابعاد شریعت و ملکه اجتهاد و فقاهت چنین اهلیتی را کسب کرده اند. در ضمن ولایت فقیهان عادل بر مردم قهری است نه اختیاری. در این نظریه فقیهان عادل و حکومت اسلامی فراتر از احکام شرعی اولی و ثانوی دارای اختیار نیستند. طبق نظر برخی از علما شرط مرجعیت تقلید نیز به مجموعه مباحث فوق اضافه می شود.

طبق نظریه امام خمینی ولایت مطلقه فقیه یعنی: 1-تقید به امور امومی و حکومت و سیاست 2- تقید به مصلحت جامعه اسلامی 3- عدم تقید به امور حسبیه 4- عدم تقید به چهارچوب احکام فرعیه الهیه اولیه و ثانویه:ولایت مطلقه فقیهان همان ولایتی است که از جانب خداوند به نبی اکرم و ائمه واگذار شده است و از اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام الهی تقدم دارد. اختیارات حکومت محصور در چهار چوب احکام الهی نیست.حکومت یکی از احکام الهی است و مقدم بر کلیه احکام فرعیه حتی نماز و روزه وحج است.(2)5- عدم تقید به قوانین بشری از جمله قانون اساسی. نظریه ولایت فقیه تلقی تازه ای از فقاهت را ارائه می کند که ویژگی های تلقی تازه از فقه عبارت است از:1- توجه کافی به مصلحت های جامعه 2- عنایت به نقش زمان و مکان در اجتهاد 3- توان حل همه مشکلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی جهان و در نتیجه توان هدایت جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی(3) 4- فقه به عنوان نظریه اداره کامل انسان و اجتماع 5- سیاست جزئی ازدیانت و شعبه ای از فقه است. ضمنا به نظر امام خمینی با توجه به فقاهت و عدالت ولی فقیه، استبداد و دیکتاتوری در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه راه ندارد زیرا با وجود شرط عدالت تا فقیه خواست دیکتاتوری ورزد خود به خود و بلافاصله ساقط می شود. در همین زمینه آیت الله خامنه ای می افزاید:«مفهوم استبداد و خود سری یا میل به خود و به ضرر مردم تصمیم گرفتن به هیچ وجه در معنای ولایت اسلامی که خود ناشی از ارزش هاست وجود ندارد، عدالت به معنای خاص آن از شرایط ولایت است. ولایت توأم با عدالت آسیب ناپذیر است. زیرا به محض تحقق یک امر خلاف و خارج از محدوده اوامر و نواهی اسلامی و انجام کوچکترین ظلم، کج رفتاری خلاف شرع، تبعیض و ترک وظیفه شرط عدالت از وی سلب شده و او از منصب خود عزل می شود.»(4)

نظریه پرداز بزرگ مشروطه علامه نائینی نظریه دولت مشروطه را در دو کتاب منتشر کرد که بلافاصله به تأیید دو مرجع تقلید بزرگ وقت آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی می رسد. اصول نظریه دولت مشروطه در مورد شرایط حاکم را می توان به اختصار این چنین بیان کرد: ثبوت نیابت فقیهان و نایبان عام امام عصر(عج) در اقامه نظم و حفظ ممالک اسلامی از اهم امور حسبیه و از قطعیات مذهب امامیه است. در این امور تصدی شخص مجتهد بالمباشره لازم نیست و اذن او نیز به منتخبین ملت در صحت و مشروعیت آن کافی است. از جهت مراعات غایت احتیاط ، اشتمال نمایندگان مردم بر عده ای از مجتهدین عادل برای تصحیح و تنفیذ آراء صادره نیز کفایت می کند. قوام حکومت مشروطه موقوف بر دو امر است: اول- تدوین قانون اساسی دوم- نظارت و مراقبت و محاسبع وکلای مجلس شورای ملی

آیت الله شهید سید محمد باقر صدرمعتقد به خلافت مردم با نظارت مرجعیت بودند به گفته شهید صدردر کتاب«لمحة فقیه» خداوند منشأ همه قدرت هاست. ولایت اصیل تنها از آن خداوند است لذا انسان از سیادت و سلطه غیر خدا آزاد است. سیادت الهی در جامعه بشری ازدو طریق توأم خلافت و شهادت اعمال می شود. تنها در وجود مبارک معصوم (ع) شاهد و خلیفه جمع می شود اما در زمان غیبت کبری جریان شهادت(نظارت و اشراف) در وجود مراجع صالح تقلید، و جریان خلافت در امت تبلور می یابد. امت خلافت خود را بر اساس دو قاعده قرآنی اعمال می کند: اول- قاعده شورا: حوزه شورا موارد غیر منصوص است. دوم-ولایت مؤمنین و مؤمنات بر یکدیگر به طور مساوی. امت حق خداداد خود را از طریق راه های زیر اعمال می کند:1- انتخاب رئیس قوه مجریه بعد از تأیید صلاحیت وی از سوی مرجع 2- انتخاب اعضای مجلس (قوه مقننه). شهید صدر دولت مبتنی بر نظریه خلافت مردم با نظارت مرجعیت راجمهوری اسلامی می نامد.

در بین سخنان شهید مطهری وشیخ جعفر سبحانی، آیت الله صالحی نجف آبادی می توان به نظریه ای در باب حکومت دست یافت که آیت الله منتظری به تکمیل آن می پرازند. شهید مطهری تعریفی از ولایت فقیه ارائه می دهند که در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی این چنین آمده است:« ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس حکومت قرار بگیرد و عملا حکومت کند. نقش فقیه دریک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم.اساسا فقیه را خود مردم انتخاب می کنند. وظیفه ایدئولوگ این است که بر اجرای درست و صحیح استراتژی نظارت داشته باشد.» همچنین در کتاب« دراسات فی ولایة الفقیه» تألیف آیت الله منتظری آمده است:« نصب عام در مقام ثبوت و فرض، محال است. تمامی ادله نقلی ارائه شده از اثبات نصب عام فقیهان به ولایت عاجز است. ادله عقلی یا ادله مرکب از عقل و نقل همگی با فرض انحصار حکومت اسلامی در انتصاب اقامه شده اند و با احتمال انتخاب استدلال باطل می شود. بنابراین تنها راه حکومت اسلامی در زمان غیبت انتخاب فقیه عادل از سوی مردم است.» همچنین به نظر ایشان اختیارات حاکم مقید به قانون اساسی است.

آیت الله شیخ محمد جواد مغنیه فقیه معاصر لبنانی و چن تن دیگر از علمای عرب نظریه ای ارائه داده اند که می توان نام دولت اسلامی را برای آن انتخاب کرد به اختصار به معرفی اصول این نظریه می پردازیم:1- در زمان غیبت معصومان (ع) وظیفه فقیهان منحصر به موارد زیر است: --افتاء و استنباط احکام ثابت شرعی از ادله اربعه -- قضاوت – اصلاح و دعوت به خیر

2- تدبیر امور سیاسی امت اسلام در زمان غیبت به عهده خود مردم گذاشته شده است 3- اسلامی بودن دولت به اسلامی بودن قوانین و سازگاری نظام آن با دین و دنبال کردن اهداف دین تأمین می شود.

پایان

پی نوشت

آیت الله شیخ محمد علی اراکی، المکاسب المحرمه صفحه 94

امام خمینی، صحیفه نور، جلد 20 صفحه 170

امام خمینی ،صحیفه نور، جلد 21 صفحه 98

سخنرانی آیت الله خامنه ای به مناسبت عید غدیرخم 11/4/80 ( روزنامه جمهوری اسلامی)

منابع

نظریه دولت در فقه شیعه/دکتر محسن کدیور

پیرامون انقلاب اسلامی / شهید مرتضی مطهری

از شریعتی

انواع انسانها

انسانها بر ۴ دسته هستند:

۱-  آنهایی كه وقتی هستند، هستند وقتی كه نیستند هم نیستند. حضور عمده آدم‌ها مبتنی بر

 فیزیك است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست كه قابل فهم می‌شوند . بنابراین اینان تنها

 هویت جسمی دارند.

۲-  آنانی كه وقتی هستند، نیستند وقتی كه نیستند هم نیستند مردگانی متحرك در جهان، خود

فروختگانی كه هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار، هرگز به

چشم نمی‌آیند، مرده و زنده‌شان یكی است.

۳- آنهایی كه وقتی هستند، هستند وقتی كه نیستند هم هستند آدم‌های معتبر و باشخصیت،

 كسانی كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تاثیر خود را می‌گذارند كسانی كه

همواره در خاطر ما می‌مانند، دوستشان داریم و برایشان ارزش قائلیم.

۴-  آنهایی كه وقتی هستند، نیستند وقتی كه نیستند، هستند شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها . در زمان

بودنشان چنان قدرتمند و باشكوهند كه ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم اما وقتی كه از پیش ما

می‌روند نرم‌نرم و آهسته آهسته درك می‌كنیم . باز می‌شناسیم، می‌فهمیم كه آنان چه بودند. چه

می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان اما

وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم، گویی قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سكوت

 می‌كنیم و غرق در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی كه می‌روند یادمان می‌آید كه چه

حرف‌ها داشتیم و نگفتیم.  شاید تعداد اینها در زندگی هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

سروش

سروش از زبان خودش
 
دکتر عبدالکریم سروش از چهره‌های برجسته روشنفکری دینی بیشتر به‌واسطه نظراتش در حوزه فلسفه دین آشناست اما او یکی از فعال‌ترین چهره‌های دانشگاهی در معرفی رشته فلسفه علم در ایران بوده است، آنچه می‌خوانید به کارنامه او در این زمینه می‌پردازد.
متن زیر مصاحبه دکتر سروش است که از سایت کارگزاران نقل شده است.
ادامه نوشته

پوپر

راز شهرت پوپر در ایران

 

شايد اغلب كساني كه از دور هم با فضاي فكري ايران آشنا هستند، نام پوپر برايشان غريب نخواهد بود. بازخواني و واكاوي انديشه هاي پوپر در زماني كه از درخشش اولين او كاسته شده است به برخي سوء تفاهم ها درباره او پايان خواهد داد. زمان نشان خواهد داد كه دولت پوپر، دولت مستعجل بود. بحث درباره او همواره با جنجال هاي سياسي همراه بوده است، ليكن در زماني كه انديشه هاي او مي رود تا گوشه اي در جايگاه حقيقي خود قرار بگيرد پرداختن به آنها به دور از نزاع هاي سياسي ممكن مي شود.
    
    پوپر و راز شهرت
    پوپر(1) كيست و چرا در ايران اين همه شهرت پيدا كرده است؟ بي آنكه قصد تحقير اهل نظر را داشته باشيم نمي توانيم و نبايد نگوييم كه پوپر در فلسفه مقام چندان بزرگي ندارد و اينكه او را در زمره بزرگان فلسفه قرار داده اند يك حكم احساساتي و احياناً سياسي و شايد حتي تبليغاتي است. پوپر در حد راسل، برگسن و سارتر هم نيست. آشكارترين ملاك عظمت فيلسوف نفوذ و ماندگاري اوست، البته هنوز زود است كه ما در مورد نفوذ پوپر حكم كنيم، ولي مي توانيم با نظر به آراء فيلسوفان حدس بزنيم كه چه چيز از انديشه آنان قابليت ماندگاري دارد و دير مي پايد و در مجوعه مطول و دراز آهنگ پوپر چيزي كه چندان اصالت داشته باشد و بتوان آن را بعنوان گفتِ زمان، پايدار دانست نمي يابيم. اما اگر بگويند پوپر در ايران نفوذ بسيار داشته است و اين را دليل عظمت آراء و اقوال او بدانند؛ عرض خواهيم كرد كه مراد نفوذ در ميان اهل فلسفه است. نفوذ او در ايران نفوذ يك فيلسوف نيست زيرا او در ميان اهل فلسفه تقريباً هيچ نفوذي ندارد.

ادامه نوشته

ويژگی‌های يک مقاله

ويژگی‌های يک مقاله برای انتشار در نشريات علمی - پژوهشی

 ۱- مقدمه

در اين نوشته به ويـژگی‌هـای کلّی يک مقاله علمی - پژوهشی برای انتشــار در نشرياتـی که مقـالات آنها مـورد داوری قرار می‌گيرند (Refereed Journals) پرداخته شده است. اين نشريات يا مجلّه‌ها پس از دريافت مقاله آن را برای داوری نزد سه يا چند نفر از داوران که به موضوع مورد بحث مقاله آشنايی دارند ارسال می‌دارند. پس از دريافت نظرات و پيشنهادات داوران، در صورتی که مقاله قابلّيت انتشار داشته باشد، نشريه مقاله مورد بحث را منتشر می‌نمايد. چارچوب‌های آورده شده در اين نوشته نيز می‌تواند برای مقاله‌های ارسالی برای همايش‌های علمی که مقالات آنها داوری می‌شوند مورد توجّه قرارگيرد.

۲- معيارهای يک مقاله علمی - پژوهشی

توصيه جدّی می‌شود که معيارهای زير در هر مقاله علمی - پژوهشی مورد رعايت قرارگيرند. رعايت اين معيارها باعث انسجام و استحکام مقاله شده و امکان پذيرش آن را در يک مجله علمی - پژوهشی افزايش می‌دهد.

الف- مرتبط بودن مطالب و کامل بودن

·  تمام موضوعات مطرح شده‌اند.

·  استدلال‌ها و بحث‌ها در کليت متن مرتبط هستند.

·  منابع و مراجع ادبيات تحقيق آورده شده‌اند.

·  منطق و پيوستگی بين استدلال‌ها رعايت شده است.

ب- برخورداری از يک سازمان منسجم:

· مقاله از يک ساختار شفاف مفهومي برخوردار است.

· عنوان‌ها و زير‌عنوان‌های مناسب، صحيح و مرتبطی به کار برده شده‌اند.

·  نظام ارجاع دهي با ثبات و مناسب است.

پ- برخورداری از يک محوريّت تحقيقی در کلّيت و ترکيب مقاله:

·  تفکر خلاق، ترکيب و استدلال ظهور و بروز دارد.

·  دقت فکري در باره عنوان اصلي ديده مي‌شود.

·  مفاهيم مرتبط به نحو مناسبي تحقيق شده‌اند.

·  استدلال‌ها و اثبات‌ها به وسيله مدارک و مستندات يا ارجاعات پشتيباني شده‌اند.

·  شواهد کافی براي فهم موضوع وجود دارد.

·  ادبيات تحقيق مورد نقد و تحليل قرار گرفته‌اند.

·  ارتباط لازم بين ادبيات تحقيق و موضوع مورد تحقيق مقاله ارائه شده است.

۳- ساختار عمومی مقاله

يک مقاله تحقيقی به طور کلی می‌تواند در برگيرنده ساختاری مشابه ساختار زير باشد.

ترتيب موضوع شرح
۱ عنوان مقاله -                                           پرهيز از عنوان‌های کلی و روزنامه‌ای؛-                                           استفاده از صفت و موصوف‌های لازم برای گوياتر نمودن عنوان؛-                                           دارا بودن جذّابيت برای جذب مخاطب؛-                                            فشرده و مختصر و يادآوردنی؛-                                           پرهيز از اصطلاحات نامأنوس و اختصار-                                           توجه به اين نکته که عنوان يک برچسب است نه جمله.
۲ نام نويسنده/نويسندگان -                                           مشخص کردن نام و رابطه عضويتی نويسنده يا نويسندگان.
۳ چکيده -                                           دربرگيرنده (معرفی کلی و گويای تحقيق / بيان هدف و قلمرو تحقيق، اهميت کلّی تحقيق ، مروری فشرده بر ساختار مقاله، اشاره کلّی به نوآوری‌ها و دستاوردهای مقاله)؛-                                           پرهيز جدی از آوردن مراجع، فرمول و علامت‌های ويژه؛-                                           رعايت کوتاهی و فشرده بودن ( در حد يک بند و سقف ۲۰۰ تا ۲۵۰ کلمه)؛-                                           توجه به اين نکته که تعداد افرادی که چکيده را می‌خوانند بسيار بيشتر از کسانی است که مقاله را می‌خوانند.
۴ کليد واژه‌ها -                                           تا سقف پنج کلمه و يا اصطلاح
۵ مقدمه -                                           تعريف مسئله و قلمرو تحقيق؛-                                           طرح اهميت تحقيق؛-                                           طرح سوابق تاريخی موضوع؛-                                           طرح طبقه‌بندی‌ها و شاخه‌های مرتبط با موضوع؛-                                           ارائه تعاريف اصطلاخات اصلی و علائم و اختصارات؛-                                           مروری کلی بر بقيه مقاله.-                                           اين بخش می‌تواند با بخش بعدی ترکيب شود.
۵ بررسی ادبيات موضوع/ سابقه تحقيق -                                           طرح سابقه بر اساس يک نظم زمانی/ ديدگاهی/مکتب فکری يا هر طبقه‌بندی ديگر؛-                                           طرح ارتباط ادبيات مورد بررسی با موضوع تحقيق؛-                                           بيان نقاط قوّت، ضعف و محدوديت‌های ادبيات موضوع؛-                                           صرف نظر از طرح مطالب شخصی و تعصب آميز؛-                                           طرح يافته‌های موافق و مخالف در ادبيات؛-                                           ارائه روند و سير تحقيق و طرح جهت‌گيری آن؛-                                           نقد و بررسی تئوری‌های طرح شده؛-                                           مشخص کردن محدوده زمانی مورد بررسی؛-                                           برقراری ارتباط بين ادبيات موضوع با موضوع مورد تحقيق.
۶ بدنه اصلی مقاله -                                           متشکل از يک تا چند بخش و در برگيرنده اصل تحقيق و مطالعه نظير روش و متدولوژی، فرضيات، مدل رياضی.
۷ نتايج -                                           ارائه خروجی‌های آزمايش‌ها، مدل‌ها يا محاسبات.
۸ بحث در باره نتايج -                                           استخراج اصول،روابط و ارائه تعميم‌های ممکن؛-                                           ارائه تحليل مدل يا تئوری؛-                                           ارائه ارتباط بين نتايج و تحليل‌ها.
  جمع بندی و نتيجه‌گيری -                                           طرح نتايج مهم و پيامدهای آنها؛-                                           بيان استثناء ها و محدوديت‌ها؛-                                           طرح افق‌های تحقيقاتی برای ادامه و توسعه تحقيق.
۹ سپاسگزاری (در صورت نياز) -                                           قدردانی از مؤسسات و يا اشخاصی که در به ثمر رسيدن تحقيق و يا بهتر انجام شدن فعاليت‌های مربوط به مقاله تأثيرگذار بوده‌اند.
۹ منابع -                                           ارائه فهرست مرتب شده منابع.
۱۰ پيوست‌ها (در صورت نياز) -                                           ارائه مطالب ضروری برای فهم و پشتيبانی از مطالب اصلی مقاله.

۴- موارد ويرايشی

·  رعايت ملاحظات دستوری در جملات و سعی در نوشتن جملات کوتاه و گويا؛

·  شماره گذاری عنوان بخش‌ها و زيربخش‌ها؛

·  شماره گذاری روابط و فرمول‌ها؛

·   ارائه شرح مفيد و گويا در بالای جداول و پائين شکل‌ها؛

·   شماره گذاری جداول و شکل‌ها به طور جداگانه؛

·  ارجاع دهی به هر جدول و يا هر شکل در متن از طريق شماره مربوطه؛

·  رعايت دندانه‌گذاری مناسب به منظور تفکيک بهتر و خواناتر نمودن نوشتار؛

· پرهيز از شکسته‌شدن کلمات در دو خط متوالی (نظير “می” در آخر خط و “شود” در ابتدای خط بعدی)؛

·  پرهيز از کپی‌کردن تصاوير ناخوانای مراجع و منابع، سعی در بازطراحی آنها با ذکر دقيق مأخذ در ذيل آنها.

۵- نکات ويژه

·  سعی جدی در ثبات رويه‌های اتخاذ شده در نوشتار مقاله (مانند اندازه حروف، ضخامت خطوط در جداول و شکل‌ها، نوع خطوط لاتين در کلمات لاتين, فاصله شماره‌ها با متن يا روابط)؛

·  الگوبرداری از ساختار آخرين مقالات منتشر شده در نشريه يا ژورنال هدف (نشريه‌ای که قصد داريد مقاله خودرا برای انتشار ارسال داريد)؛

·  ارائه مقاله کامل شده به اشخاص مطّلع و مرتبط با موضوع مقاله و دريافت نظرات آنان و انجام عمل بالعکس در مورد آنان؛

·  واگذاری تهيه مقالات مروری به محققان با تجربه و نويسندگانی که در زمينه مورد بررسی صاحب نظر بوده و لااقل چند مقاله در اين رابطه منتشر نموده‌اند؛

· اطمينان از دسترسی به مقالات مرجع مربوط به موضوع مقاله به ويژه مقالات جديد؛

·  رعايت امانت، صداقت و اخلاق از اصول مهم هر فعاليت علمی و تحقيقی است. مراعات نمودن اين اصول از ضرورت بسيار بالائی برخوردار است.

۶- کلام پايانی

نوشـته حاضر با دريافت نظرات اصلاحی و پيشـنهادی شما به طور قطــع بهتر و کاملتر خواهـد شد.

نويسنده در انتــظار دريافت تجارب و ديدگاه‌های نقادانه و عالمانه شما در باره موضوع اين نوشتار است. بديهی است در نسخه‌های بعدی نکات متذکر شده شما با ذکر نامتان لحاظ خواهد شد

نگاهی به کتاب "از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک

در اوایل دهه هفتاد شمسی، استاد "محمدرضا حکیمی" با نگارش مقاله‌ای خواندنی و سپس تفصیل آن در قالب یک کتاب، نام "مکتب تفکیک" را بر سر زبان‌ها انداخت. اگرچه تفکیک‌اندیشان، پیشینه‌ی «تفکیک آموزه‌های وحیانی از یافته‌های فلسفی و عرفانی» را به درازنای تاریخ فقهای شیعه می‌دانند، اما واقعیت آنست که تبیین مباحث اعتقادی بر پایه‌ی آموزه‌های قرآن و روایات در تمامی شاخه‌های هستی‌شناسی، خداشناسی، معرفت‌ نفس و معادشناسی از یک سو و ترسیم مرزهای معارف قرآنی و روایی با آموزه‌های رایج فلسفی و عرفانی از سوی دیگر، در دوران معاصر و نخستین بار توسط آیت‌الله میرزا مهدی غروی اصفهانی(م 1365ق) در حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد صورت گرفت. پس از وی، شاگردان برجسته‌ی او، حضرات آیات شیخ مجتبی قزوینی(م 1346ش)، شیخ علی نمازی شاهرودی(م 1364ش)، میرزا جوادآقا تهرانی(م 1368ش)، شیخ محمود تولایی(م 1376ش)، شیخ محمدباقر ملکی میانجی(م 1377ش) و میرزا حسنعلی مروارید(م 1383ش) هر یک، زوایایی از اندیشه‌ی تفکیک را در آثار خود منعکس نمود.

با معرفی مکتب تفکیک و چهره‌های برجسته‌ی آن به جامعه‌ی علمی کشور، بحث و نظر پیرامون آرای تفکیک‌اندیشان، روزبه‌روز فزونی یافت؛ به‌طوری که تاکنون 7 عنوان کتاب و بیش از 50 مقاله در نقد و بررسی مکتب تفکیک منتشر شده است. همچنین طی این مدت، 19 پایان‌نامه کارشناسی ارشد و دکتری در زمینه آرای تفکیک‌اندیشان به نگارش درآمده است[1].

«از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک»[2]، آخرین اثری است که در موضوع مکتب تفکیک، روانه‌ی بازار کتاب شده است. این اثر- چنان که در توضیح عنوان آن آمده است- با هدف «نقد و بررسی مبانی فکری مدرسه‌ معارف خراسان، انجمن حجتیه و تفکیک‌گرایان» سامان یافته است. نویسنده کتاب، محمدرضا ارشادی‌نیا، از شاگردان شادروان استاد سیدجلال‌الدین آشتیانی است و پیش از این، اثر دیگری را در این زمینه با عنوان «نقد و بررسی نظریه تفکیک» [3] منتشر ساخته است.

در نخستین برخورد با عنوان اثر دوم نویسنده، این گمان پدید می‌آید که مؤلف پس از بررسی آرا و اندیشه‌های تفکیکیان در اثر پیشین خویش، به سرنخ‌های مهمی در شناخت اندیشه‌ی سیاسی و اجتماعی آنان دست یافته و بر این اساس بدین نتیجه رسیده که: تشکیلات موسوم به «انجمن حجتیه»، مولود طبیعی همین اندیشه بوده و تفکیک‌گرایان نیز، همگی- آشکارا یا در نهان- پیرو مشی فکری- سیاسی این انجمن‌اند و بدین ترتیب مؤلف در اثر دوم خویش، با دلایل و شواهد گوناگون به اثبات یافته‌ی خود پرداخته است. اما مطالعه کتاب، این گمان را کاملاً نقش بر آب می‌کند؛ چراکه مباحث اصلی کتاب، همان مطالب اثر پیشین نویسنده در نقد آرای مکتب تفکیک در حوزه‌های گوناگون معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، خداشناسی و سایر حوزه‌هاست که البته در عناوین، ارجاعات، تقدم و تأخر مباحث و گاه حجم مطالب، کم و بیش تغییراتی یافته است. جالب آن‌که نویسنده هیچ اشاره‌ای به اثر پیشین و پُربرگ خود درباره‌ی مکتب تفکیک ننموده و بالطبع سخنی از نسبت میان دو کتاب به میان نیاورده است. وی تنها در مقدمه‌ی کتاب، مدعای تازه خویش را درباره‌ی تفکیک‌اندیشان مطرح می‌سازد و علی‌الظاهر نام کتاب نیز، به خاطر همین مقدمه انتخاب شده است.

نویسنده در این مقدمه، با اشاره به این‌که یکی از برجسته‌ترین شاگردان آیت‌الله میرزا مهدی اصفهانی، مرحوم شیخ محمود تولایی(مشهور به حلبی) مؤسس «انجمن حجتیه» است، مشی این انجمن در «عدم دخالت در امور سیاسی» و «تأکید بر مبارزه با بهائیت» در پیش از انقلاب را برآمده از تفکر تفکیکی مؤسس انجمن دانسته و «وسوسه تفکیک دین از سیاست» را جلوه‌ای از تفکیک‌اندیشی می‌داند. وی انحراف از مسیر اصلی مبارزه در دوران طاغوت را نتیجه‌ی «کناره‌گیری از تفکر فلسفی» دانسته و خدمت عملی به حکومت طاغوت را ثمره‌ی نوع نگاه تفکیک‌اندیشان به مسائل اجتماعی اسلام می‌داند.

چنان که پیداست، تمامی این قضاوت‌ها درباره‌ی مکتب تفکیک، بر مبنای تحلیل عملکرد انجمن حجتیه و عقاید مؤسس آن صورت گرفته است و نویسنده به این پرسش ابتدایی که: «مگر تمام تفکیک‌اندیشان، در مشی سیاسی و اجتماعی، مرام انجمنی‌ها را داشته‌اند؟» پاسخی نمی‌دهد. جالب آن‌که در فرازی از مقدمه، خود اذعان می‌کند: «اگرچه جنب و جوش مؤسس انجمن ضدبهائیت جناب شیخ محمود تولایی حلبی، انحصار به خود او دارد و لذا تأسیس این انجمن و رهبری آن هم از ویژگی‌های خود اوست و نمی‌توان شیوه تفکر او را درباره مهدویت و انگاره حکومت در زمان غیبت به همه همگنان و رفیقانش که در درس یک استاد زانو زده‌اند، تعمیم داد»؛ با این همه، خاطر نشان می‌سازد: «ولی همه‌ی این شاگردان و استاد از یک آبشخور، فکر برمی‌گیرند و در اصول و مبانی چون همدیگر می‌اندیشند» [4]. بر این اساس می‌توان به عنوان مثال گفت: اگرچه جنب و جوش مؤسس «انجمن شاهنشاهی فلسفه‌ی ایران» جناب «دکتر سیدحسین نصر» [5]، انحصار به خود او دارد و لذا تأسیس این انجمن و اداره‌ی آن هم از ویژگی‌های خود اوست و نمی‌توان شیوه‌ی تفکر او را درباره‌ی «رژیم شاهنشاهی» و علیاحضرت(!) «فرح پهلوی» به همه‌ی همگنان و رفیقانش تعمیم داد [6]، ولی همه‌‌ی اینان از یک آبشخور، فکر برمیگیرند و در اصول و مبانی چون همدیگر می‌اندیشند(!!)

به راستی چگونه می‌توان این‌گونه استدلال را پذیرفت؟ آیا مشرب واحد در مباحث فکری- فلسفی، لزوماً همگرایی در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی را نتیجه خواهد داد؟ چه کسی می‌تواند تقابل اندیشه‌ی دو شاگرد برجسته‌ی امام، مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی و شهید استاد مرتضی مطهری را درباره‌ی حکومت اسلامی انکار کند؟ آیا استاد فقید نویسنده‌ی کتاب نیز مانند شاگرد دیگر امام، شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، در جبهه‌ی مبارزان با رژیم پهلوی قرار داشت؛ یا آن‌که راهی دیگر در پیش گرفته بود؟  

از سوی دیگر، مشرب متفاوت در مباحث فکری- فلسفی نیز به معنای تقابل در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی نیست. رهبر معظم انقلاب در جلسه‌ی به یادماندنی دیدار با فضلا و پژوهشگران حوزه‌های علمیه، در بیانات خود به همین نکته اشاره فرمودند:
«من چند ماه پیش از این، در مشهد گفتم که مرحوم آشیخ مجتبى‏ قزوینى(رضوان‏اللَّه تعالى علیه) مشرب ضدیت با فلسفه‏ى حکمت متعالیه- مشرب ملاصدرا- داشت... امام(رضوان‌اللَّه علیه) چکیده و زبده‏ى مکتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمینه‏ى فلسفى‏اش، در زمینه‏ى عرفانى هم همین‌جور است. خوب، مرحوم آشیخ مجتبى‏ نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج می‌کرد تا وقتى زنده بود... ایشان بلند شد از مشهد آمد قم، دیدن امام. مرحوم آمیرزا جوادآقاى تهرانى در مشهد جزو برگزیدگان و زبدگان همان مکتب بود، اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام که در تلویزیون پخش می‌شد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقاى مروارید، اما حمایت می‌‌کردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سیاسى، اجتماعى، رفاقتى، با هم مأنوس...». [7]

اکنون جای پرسش از مسؤولان دفتر تبلیغات اسلامی و مؤسسه انتشاراتی "بوستان کتاب" است که چگونه با وجود بیانات روشن رهبر معظم انقلاب در این باره، به انتشار این‌گونه تحلیل‌های خارج از فضای نقد علمی که تنها بر سوء تفاهم‌ها می‌افزاید، اقدام نموده و در عین حال در یادداشت خود بر این کتاب، اظهار امیدواری می‌کنند با انتشار این اثر، «زمینه هم‌گرایی بیشتر در میان معتقدین به فرهنگ اهل بیت فراهم گردد(!)» [8]  

و سخن آخر این‌که کاش مؤلف محترم، تا طبع بعدی اثر پیشین خویش در نقد مکتب تفکیک که اکنون بیش از چهار سال از انتشار آن می‌گذرد، صبر پیشه می‌کرد و تغییرات مورد نظر خود را به عنوان ویرایش دوم همان کتاب منتشر می‌نمود؛ و کاش مقدمه‌ای را که در ابتدای این کتاب آورده، در قالب مقاله‌ای با همان عنوان جذاب «از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک»، در اختیار نشریه‌ای چون "شهروند امروز" که این‌گونه سوژه‌ها را با علاقه‌ی فراوان دنبال می‌کند، قرار می‌داد تا مرز میان "نقد علمی" و "تحلیل ژورنالیستی" کماکان محفوظ بماند.


--------------------------------------------------------------------------------
[1]. در این‌باره بنگرید: فقیه ربانی، به کوشش جمعی از فضلای خراسان: «کتابشناسی مکتب تفکیک»، قم: موسسه معارف اسلامی امام رضا، 1386.
[2]. مشخصات کتابشناختی: از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک: نقد و بررسی مبانی فکری مدرسه معارف خراسان، انجمن حجتیه و تفکیک‌گرایان. محمدرضا ارشادی نیا، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، 1386، وزیری، 512 ص.
[3]. مشخصات کتابشناختی: نقد و بررسی نظریه تفکیک. محمدرضا ارشادی نیا، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، 1382، وزیری، 735 ص.
[4]. از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک، ص 27.
[5]. درباره‌ی وی بنگرید: جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، ذیل عنوان «دکتر سیدحسین نصر».
[6]. بنگرید: جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، ذیل عنوان «دکتر سیدحسین نصر».
[7]. ‏بیانات معظم له در دیدار جمعى از اساتید، فضلا، مبلّغان و پژوهشگران حوزه‏هاى علمیه کشور، مورخ  8/9/1386.
[8]. از مدرسه معارف تا انجمن حجتیه و مکتب تفکیک، ص 18.

 

استاد محمد رضا حکیمی

اشنایی باسید جعفر سیدان ناقدسر سخت فلسفه

شمّه اي از زندگينامه آية الله سيّدان«دام ظله»

آيت الله حاج سيد جعفر سيّدان «حفظه الله» يکى از زبده ترين پروردگان مکتب استاد، حاج شيخ مجتبى قزوينى «ره» عالمِ عامل، و مدرّسِ فاضل است كه در خانواده اي سرشار از ايمان و عقيده در اواخر سال 1313 هجري شمسي در شهر مقدس مشهد الرضا «ع» ديده به جهان گشود دوران شيرين كودكي را در دامن پر مهر مادري عفيفه و مؤمنه و در سايه پدري عطوف و مهربان گذراندند و پس از فراگيري ادبيات فارسي در مكتبخانه، بخاطر عرق ديني والدين و علاقه شخصي وارد حوزه علميه شدند.آيت الله حاج سيد جعفر سيّدان «حفظه الله» يکى از زبده ترين پروردگان مکتب استاد، حاج شيخ مجتبى قزوينى «ره» عالمِ عامل، و مدرّسِ فاضل است كه در خانواده اي سرشار از ايمان و عقيده در اواخر سال 1313 هجري شمسي در شهر مقدس مشهد الرضا «ع» ديده به جهان گشود دوران شيرين كودكي را در دامن پر مهر مادري عفيفه و مؤمنه و در سايه پدري عطوف و مهربان گذراندند و پس از فراگيري ادبيات فارسي در مكتبخانه، بخاطر عرق ديني والدين و علاقه شخصي وارد حوزه علميه شدند.

 علوم: صرف و نحو و ادبيات عرب، معاني و بيان، فقه و اصول، و كلام و فلسفه را نزد اساتيد مبرّز و به نام آن روزگار از قبيل حجة الحق مرحوم اديب نيشابوري ثاني، حضرت آيت الله حاج ميرزا احمد مدرّس يزدي، حضرت آيت الله حاج شيخ هاشم قزويني، حضرت آيت الله حاج شيخ مجتبي قزويني و حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد هادي ميلاني «رضوان الله تعالي عليهم اجمعين» فرا گرفتند.

بدين گونه كه دروس ادبيّات عرب، معاني و بيان را نزد اديب ثاني كه بي نياز از معرفي است، و معالم، قوانين و شرح لمعه را نزد استاد برجسته حاج ميرزا احمد مدرّس، و سطح عالي يعني رسائل و مكاسب شيخ انصاري و كفايه آخوند خراساني را نزد حاج شيخ هاشم قزويني كه از بيان بسيار گويائي بر خوردار بودند و در تدريس سطح قدرت بسياري داشتند تتلمذ نمودند.

و بويژه از انفاس ذي نفوذ دو استاد فوق الذكر بهره وافي و كافي گرفتند كه دروس خارج فقه و اصول را قريب هشت سال از محضر با بركت حضرت آيت الله العظمي ميلاني «رحمه الله» استفاده نمودند، و دروس فلسفه و كلام شامل: شرح منظومه، شرح اشارات، اسفار، مشاعر و بالجمله معارف اهل البيت «عليهم السلام» و اخلاق را از محضر پر فيض حضرت آيت الله حاج شيخ مجتبي قزويني «رحمه الله» بهرمند شدند و در زمره شاگردان شاخص و بارز آن بزرگوار در آمدند. البته معلوم است و نيازي به بيان نيست كه ايشان يعني حاج شيخ مجتبي قزويني مباني و بافته هاي فلسفي را قبول نداشتند بلكه خدشه و قويّا رد مي نمودند.

همچنين ايشان از ياري و همگامي صميمي با حضرات آيات عظام: آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني، و آيت الله حاج شيخ حسنعلي مرواريد، و آيت الله العظمي حاج ميرزا علي آقاي فلسفي و... «رحمة الله عليهم» برخور دار بودند و اين اتحاد نوعا در اعلاميه هاي دوران انقلاب و مسائل مستحدثه ديگر به چشم مي خورد .

اكنون ايشان يكي از مدّعيان و مدافعان جبهه فرهنگي عقائدي كشور بويژه معارف وحياني مستند به اهل بيت «عليهم السلام» و مكتب معارفي فقهاء اماميه در خراسان كه اخيرا بعد از پخش مصاحبه مرحوم دكتر عبد الجواد فلاطوري و جناب آقاي حکيمي به نام «مكتب تفكيك» معروف و مشهور، و آوازه آن به خارج مرزهاي كشور نيز رسيده است مي باشند، و گاهي جسته و گريخته، در خفاء و آشكار مبارز طلبي ايشان را در اين باب نيز ديده و شنيده ايم .

حضرت ايشان ساليان متمادي است كه به ترويج معارف اسلامي و تدريس در مجامع علمي، اعم از حوزوي و دانشگاهي اشتغال دارند و راهنمائي دانشجويان را در چندين رساله و پايان نامه به عهده داشته اند، همچنين در مناظرات رو در رو و طرفيني يا گروهي اعم از بي نامان و مشهوران يد طولائي داشته كه مؤالف و مخالف بدان مقرّند.

ثمره تلاشهاي گسترده ايشان تا كنون متجاوز از بيست و پنج كتاب و رساله از قبيل دروس اعتقادي، ميزان شناخت، جبر و قدر، معاد، فوائد نبويه، آيات العقائد، تفكيك يا روش فقهاء اماميه، شرح خطبه 152 نهج البلاغه، مناظره در مسأله اي از معاد، ...، و بيش از دو هزار نوار كاست از دروس كلام و تفسير و اخلاق و... مي باشد .

امروز ايشان، در نقد فلسفى و حريت فکرى چهره اى بى نظيرند و در بيان معارف حقه الهيه قرآنى و اوصيايى استادى كم مانند مي باشند. و در اين روزگار، افتخار حوزه هاى علميه بويژه حوزه خراسانند.

معظم له از صدر نشينان منبر و خطابه نيز هستند، و يادگارى از برخى استادان منبر روزگاران گذشته اند كه واجد علم و عمل و جامع گفتار و کردار مي باشند، خدمات ايشان در تقليد شکنى و ارائه راه «تعقل مستقل» هميشه مورد تقدير بوده و خواهد بود.

ايشان هم اکنون يکى از اساتيد مبرز در تفسير و کلام «مباحث اعتقادى و نقد فلسفى» در حوزه هاي علميه هستند.

پیامبر اسلام

 
ترکيب غلط «پيامبر اسلام» را بکار نبريم
 رسول جعفريان
سالها پيش که مرتب تر از امروز خدمت استاد ارجمندم حضرت آيت الله حاج سيد محمد علي روضاتي - حفظه الله من جميع البليات - مي رسيدم، از ايشان شنيدم که مرحوم اميري فيروزکوهي، شاعر و محقق برجسته کشورمان، مقاله اي در باره غلط بودن تعبير «پيامبر اسلام» در مجله دانشکده الهيات مشهد نوشته است.
شنيدن اين که اين تعبير، تعبير نادرستي است ابتدا برايم نامأنوس بود، و اما به ويژه بعد از مطالعه آن مقاله ، دريافتم که حق با آن شاعر فرهيخته و استاد ارجمند بنده بوده و هست. ايشان اصرار داشت که سخن مرحوم اميري درست است و ما نبايد اين تعبير را که بسيار غلط و ساخته دست مستشرقان است در هيچ کجا بکار ببريم.
مع الاسف شاهديم که بي دقتي ما دامنه اش چندان وسيع است که بسياري از نويسندگان ما از آن در عناوين کتابهايشان استفاده کرده اند.
به علاوه طي سالها شاهد بوده و هستيم که در بيشتر متن هايي که در صدا و سيما خوانده شده يا در مطبوعات درج مي شود هميشه از اين ترکيب نادرست استفاده مي شود. در حالي که قدسيت کلمه رسول خدا (ص) بسيار روشن و واضح و نادرستي تعبير پيامبر اسلام با اندکي تأمل قابل درک است.
در ضمن کار و مطالعه آثار اسلامي، دريافتم که آنچه هميشه و هميشه ميان مسلمانان و در متون مقدس از قرآن و حديث و غيره بکار رفته تعبير «رسول الله» است نه رسول الاسلام که هيچ سابقه اي ندارد. حتي امروز هم در فرهنگ مسلمانان غير فارسي زبان، به خصوص در زبان عربي، کسي تعبير رسول الاسلام را به کار نمي برد. محتمل است که اين تعبير نادرست درآثار مارکسيست هاي عرب يا لائيک هاي ضد دين به کار برود و به وضوح يک خواننده عرب با ديدن تعبير رسول الاسلام مي فهمد که نويسنده اعتقادي به نبوت ندارد.
اما در زبان فارسي به طور اعم يعني توسط مسلمان و غير مسلمان بکار رفته و اين هم ناشي از بي دقتي ما در انتخاب ترکيب هاي وارداتي يا ترجمه معادل هاي انگليسي به فارسي است.
آنچه در اين باره بايد توجه داشته باشيم اين است که وقتي ما کلمه «رسول» را به کار مي بريم مقصودمان فرستاده و نماينده است. در اين فرستاده مهم آن است که از طرف چه کسي آمده است نه آن که چه چيزي را آورده است.
اين اهميت از آن بابت است که قداست رسول به آن است که از طرف خداي تعالي براي زمينيان فرستاده شده است. خداوند مرتب روي اين جنبه تکيه دارد و به همين دليل است که تعبير رسول الله در متون مقدس استفاده مي شود. در قرآن به طور مؤکد تعبير به رسول الله داريم و متأسفانه در فرهنگ ما به کاربردن اين تعبير قرآني ترک شده و به جاي آن، آن تعبير نامأنوس آمده است.
اگر ما جهت الهي رسالت را با ساختن تعبير «پيامبر اسلام» کنار بگذاريم، درست به همان هدفي که مستشرقان از جعل و کاربرد اين تعبير داشته اند نزديک شده ايم . آنان اعتقادي به اين که محمد (ص) از طرف خدا آمده ندارند، اما با اين مطلب که محمد (ص) دين اسلام را ميان مردم آورده مشکلي نداشته و اين تعارضي با معتقدات و باورهاي غير ديني يا ضد ديني آنان ندارد. بنابرين به راحتي کلمه پيامبر اسلام را ساخته اند و به جاي پيامبر خدا (ص) گذاشته اند.
البته مي پذيريم که وقتي يک مسلمان ايراني، کلمه پيامبر اسلام را به کار مي برد قصد انکار آن طرف يعني بعد الهي اين رسالت را ندارد. اما اين امر بر حسب يک عادت است نه آن که بر اساس اين تعبير به جنبه الهي بودن دين مي رسد.
از علاقه اي که به اين مسأله داشتم در پي يافتن مقاله مرحوم فيروزکوهي برآمدم و آن را در نشريه دانشکده الهيات مشهد ش 14 (سال 1354) صص 215 – 218 يافتم. ايشان در اين مقاله کوتاه مي نويسد:
معلوم نيست چرا و به چه سبب چند سالي است که اغلب بلکه عموم نويسندگان و گويندگان و خطباي فاضل و سخنرانان ما ، اين عموميت و اطلاق را از شمول و اتفاق انداخته و به قيد و تخصيص آن در مکاتبات و محاورات خود پرداخته اند و مدام بر فراز منابر و متون دفاتر مي گويند و مي نويسند: «پيغمبر اسلام چنين گفت، پيغمبر اسلام چنان کرد».
حقير احتمال مي دهد که اين بي توجهي و انصراف اذهان، حتي از طرف فضلا و صاحب علمان، از وقتي به ظهور و تداول عامه يافت که مترجمان کتب خارجي و سيره نويسان غير مسلمان، به ترجمه و نقل از کتب ايشان بدون توجه و دقت شايان دست زده و عين نوشته ها و کلمات و اعتقادات و نظريات آنان را کلا و جزئا وارد عبارات و جملات مورد ترجمه خود کرده اند.
.... اما مسلماني که اعتقاد به خاتميت، ضروري دين و اعتقاد اوست و مسلمان فاضلي که به نص قرآن مجيد و عين اخبار و قطع سيره، بلکه بحکم عقل و استدلال و وصول به درجه کمال، همين عقيده مورد قطع و يقين اوست، ديگر مجاز نيست که به هيچ گونه تخصيصي از اقسام مخصصات و هيچ نوع قيدي از انواع قيود (حتي قيد توضيحي) اين عموميت و اطلاق را مخصوص و مقيد گرداند، و عقايد ديگران و تخصصيات و تقييدات آنان را مورد لحاظ قرار دهد و درگفته ها و نوشته هاي خويش بکاربرد.

عنوان «امام» برای رهبر كبیر انقلاب اسلامی

 

عنوان «امام» برای رهبر كبیر انقلاب اسلامی .

اشاره

همچنان كه از عنوان انقلاب بهمن ماه 1357 ایران مشخص می‌شود انقلاب ایران، انقلابی اسلامی بوده است. ویژگی آن یعنی «اسلامی بودن» وجه تمایز آن با سایر انقلابات جهان است. براساس همین مشخصه اصلی نمادهایی كه در انقلاب اسلامی مطرح است همگی برگرفته از اسلام و مذهب شیعه است. رهبری نهضت فقیه آگاه و بیداری بود كه در مراسمی كه به مناسبت درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ارشد وی در مسجد ارك تهران در تاریخ 8/8/1356 برگزار گردید دكتر حسن روحانی پیشنهادی را در مورد ایشان مطرح ساخت كه به سرعت مورد تأیید مردم سراسر ایران قرار گرفت.

در این مختصر بر آن هستیم مواردی كه از لفظ «امام» برای امام خمینی (ره) تا قبل از این مراسم استفاده شده را مرور كنیم پرواضح است، این بررسی تاریخی از افتخار دكتر روحانی در طرح و پیشنهاد عنوان «امام خمینی» نمی‌كاهد به ویژه آنكه عمومیت پیدا كردن این امر پس از مراسم مسجد ارك بوده است.

ادامه نوشته

آيت الله قاضي طباطبائي

 

آيت الله قاضي طباطبائي در وادي علم و تحقيق

چکيده: يکي از شخصيت‌هاي برجسته تاريخ معاصر ايران، آيت‌الله شهيد سيد محمد علي قاضي طباطبايي مي‌باشد. اين عالم کوشا و پر تلاش که پيشگام شهيدان محراب انقلاب اسلامي مردم ايران است، با توجه به اشتغالات مبارزاتي و ديدگاههاي ضد سلطنتي اغلب به عنوان فردي سياسي که سالها در نبرد با رژيم شاهنشاهي و خانوادة پهلوي بوده، شناخته مي‌شود. اين مقاله که به مناسبت بيست و ششمين سالگرد شهادت آن روحاني عالمِ و پژوهشگر توانا (دهم آبان 84) درج مي‌شود، شخصيت علمي و پژوهشي آيت‌الله قاضي طباطبايي را با رويکرد ويژه به کتاب گرانسنگ « تحقيق دربارة اول اربعين حضرت سيد‌الشهدا(ع)» بررسي مي‌کند.

ادامه نوشته

شهادت آيت‌الله قاضي طباطبايي

10 آبان 1358

 


اولین شهید محراب آيت‌الله قاضي طباطبايي

شهيد آيت‌الله محمدعلي قاضي طباطبايي، در سال 1293 شمسي در تبريز متولد شد. در سال 1316 هنگام قيام مردم تبريز به اتفاق پدرش، به خاطر مبارزه، به تهران تبعيد گرديد و پس از چند ماه تبعيد در تهران و ري به تبريز بازگشت. در سال 1318 جهت ادامه تحصيل علوم ديني به قم عزيمت كرد و درسال 1328 راهي نجف گرديد و در اين دو شهر از محضر علما و بزرگان كسب فيض نمود.
شهيد قاضي طباطبايي در سال 41، با شروع نهضت اسلامي، به علت فعاليت عليه رژيم، توسط مأموران دستگير و به زندان قزل قلعه منتقل و سپس به شهرهاي بافت و كرمان و زنجان و پس از آن به عراق تبعيد شد ولي پس از يكسال به ايران بازگشت و به هدايت مردم و روشنگري و تبليغ اسلام پرداخت و تا پيروزي انقلاب اسلامي به مبارزات خود و ارشاد مردم ادامه داد.
شهيد قاضي طباطبايي اولین شهید محراب در دهم آبان 1358 شمسي، مصادف با عيد قربان، نماز عيد را اقامه کرد و در همان شب در راه مراجعت به منزل توسط منافقين مورد اصابت گلوله قرار مي‌گيرد و به فيض شهادت نائل مي‌گردد.

جریان شناسی

مدعي احياي تفكر ديني در جهان اسلام

دوره ما سه جريان مدعي احياي تفكر ديني در جهان اسلام هستند.

جريان اول مربوط به مدرنيست‌ها و سكولاريست‌ها يعني سفيران غرب در جهان اسلام است که براي ارائه شفاف ديدگاه هاي خود شجاعت اخلاقي ندارند و پشت مفاهيم و اصطلاحات مذهبي پنهان مي‌شوند

جريان دومي كه صادقانه در پي احياي تفکر ديني است، جماعت متديني است که اکثر صاحبان اين تفکر در ادعاي خود حسن نيت دارند. هدف اين جريان برخلاف جريان قبلي كه هدفش تغيير دين بود، تغيير دين نيست.

جريان سوم، يک جريان وحياني-عقلاني است كه نقش عقل را در معارف و كلام و نقش عدل و عدالت را در فقه و احكام، گرامي داشته است. نمايندگي اين جريانِ درست را افرادي مثل شهيد مطهري عهده دار بودند...

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شريعتي‌ صداي‌ ناقوس‌ بيداري‌  

شريعتي‌ صداي‌ ناقوس‌ بيداري‌ مذهبي‌ بود گرچه‌ عاري‌ از دقت‌ اما توأم‌ با صداقت‌ و نقدپذيري

 

در ‌ عصر ۴۰ و۵۰ بود كه‌ دو پديده‌ از خراسان‌ ظهور كردند و تأثيراتي‌ عميق‌ بر روشنفكري‌ ديني‌ گذاشتند. يكي‌ مطهري‌ بود كه‌ خداي‌ دقت‌ و انضباط‌ فكري‌ است‌ و به‌ صراحت‌ مي‌گفت‌ كه‌ عليرغم‌ بعضي‌ تشابهات، يك‌ جايي‌ راه‌ اسلام‌ از ليبراليزم‌ جدا مي‌شود، يك‌ جايي‌ راه‌ اسلام‌ از ماركسيسم‌ و از فاشيزم‌ جدا مي‌شود و آنجا ديگر نبايد از ترس‌ متهم‌ شدن‌ به‌ املي‌ با كسي‌ تعارف‌ كرد و ديگري، شريعتي‌ است‌ كه‌ صداي‌ ناقوس‌ بيداري‌ مذهبي‌ بود گرچه‌ عاري‌ از دقت‌ اما توأم‌ با صداقت‌ و نقدپذيري.............

ادامه نوشته